• buy quickly, grab and purchase; increase the pace, speed up, accelerate
snap up
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. The tickets for the concert were snapped up within three hours of going on sale.
[ترجمه ali] بلیت های کنسرت ظرف سه ساعت پس از عرضه تمام شد.
[ترجمه ترگمان]بلیط های کنسرت تا سه ساعت دیگر به فروش رسیدند[ترجمه گوگل]بلیط برای این کنسرت در عرض سه ساعت پس از فروش در دسترس قرار گرفت
2. I snapped up the coat at that cheap price.
[ترجمه ترگمان]کت را با آن قیمت ارزان از هم جدا کردم
[ترجمه گوگل]من کت را در آن قیمت ارزان خریدم
[ترجمه گوگل]من کت را در آن قیمت ارزان خریدم
3. Owen was snapped up by Liverpool before he'd even left school.
[ترجمه ترگمان]از لیورپول پیش از رفتن به مدرسه از لیورپول آمده بود
[ترجمه گوگل]اوون قبل از اینکه حتی مدرسه را ترک کند، توسط لیورپول شکست
[ترجمه گوگل]اوون قبل از اینکه حتی مدرسه را ترک کند، توسط لیورپول شکست
4. The cheapest articles at the sale were quickly snapped up.
[ترجمه ترگمان]ارزان ترین مواد در فروش به سرعت از بین رفت
[ترجمه گوگل]ارزان ترین مقالات در فروش به سرعت فشرده شد
[ترجمه گوگل]ارزان ترین مقالات در فروش به سرعت فشرده شد
5. One eagle-eyed collector snapped up a pair of Schiaparelli earrings for just £
[ترجمه ترگمان]یک جمع کننده با چشم عقاب، یک جفت گوشواره Schiaparelli را به قیمت فقط یک پوند بالا آورد
[ترجمه گوگل]یک گردآورنده ی عقاب چشم یک جفت گوشواره Schiaparelli را فقط برای � جفت کرد
[ترجمه گوگل]یک گردآورنده ی عقاب چشم یک جفت گوشواره Schiaparelli را فقط برای � جفت کرد
6. She was snapped up by a large law firm.
[ترجمه ترگمان]او با یک شرکت حقوقی بزرگ از هم جدا شد
[ترجمه گوگل]او توسط یک شرکت حقوقی بزرگ فریب خورده بود
[ترجمه گوگل]او توسط یک شرکت حقوقی بزرگ فریب خورده بود
7. She's been snapped up by Hollywood to star in two major movies.
[ترجمه ترگمان]هالیوود در دو فیلم اصلی توسط هالیوود به دنیا آمد
[ترجمه گوگل]او به وسیله هالیوود برای دو فیلم بزرگ به نمایش گذاشته شده است
[ترجمه گوگل]او به وسیله هالیوود برای دو فیلم بزرگ به نمایش گذاشته شده است
8. His statement was snapped up by the chairman.
[ترجمه ترگمان]رئیس دادگاه حرفش را قطع کرد
[ترجمه گوگل]بیانیه او توسط رئیس رد شد
[ترجمه گوگل]بیانیه او توسط رئیس رد شد
9. The kind of articles were quickly snapped up.
[ترجمه ترگمان]آن ها به سرعت از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]نوع مقالات به سرعت درهم پیچیده شد
[ترجمه گوگل]نوع مقالات به سرعت درهم پیچیده شد
10. The fall in property prices means that there are a lot of bargains waiting to be snapped up.
[ترجمه ترگمان]کاهش قیمت املاک به این معنی است که خرید و فروش زیادی در انتظار است
[ترجمه گوگل]سقوط قیمت ملک بدان معنی است که بسیاری از معامله ها در حال انتظار برای برداشتن هستند
[ترجمه گوگل]سقوط قیمت ملک بدان معنی است که بسیاری از معامله ها در حال انتظار برای برداشتن هستند
11. All the best bargains were snapped up within hours.
[ترجمه ترگمان]در عرض چند ساعت همه the به هم خورد
[ترجمه گوگل]بهترین معامله ها در عرض چند ساعت انجام شد
[ترجمه گوگل]بهترین معامله ها در عرض چند ساعت انجام شد
12. People were snapping up bargains.
[ترجمه ترگمان] مردم زیادی خرید و فروش میکردن
[ترجمه گوگل]مردم خرج کردن معامله شد
[ترجمه گوگل]مردم خرج کردن معامله شد
13. The problem is that foreign scouts snap up the talented ones to work abroad.
[ترجمه ترگمان]مشکل این است که scouts خارجی افراد مستعد را برای کار در خارج از کشور منفجر می کنند
[ترجمه گوگل]مشکل این است که ناخودآگاههای خارجی به کسانی که باهوش هستند به خارج از کشور کار می کنند
[ترجمه گوگل]مشکل این است که ناخودآگاههای خارجی به کسانی که باهوش هستند به خارج از کشور کار می کنند
14. During the quarter, investors continued to snap up selected stocks in two hot industries: technology and health care.
[ترجمه ترگمان]در طی این فصل، سرمایه گذاران همچنان سهام انتخابی خود را در دو صنعت داغ به صدا در آوردند: فن آوری و مراقبت های بهداشتی
[ترجمه گوگل]در طول سه ماهه، سرمایه گذاران همچنان سهام های انتخاب شده را در دو تکنولوژی صنایع داغ و مراقبت های بهداشتی تکان دادند
[ترجمه گوگل]در طول سه ماهه، سرمایه گذاران همچنان سهام های انتخاب شده را در دو تکنولوژی صنایع داغ و مراقبت های بهداشتی تکان دادند
پیشنهاد کاربران
استفاده از فرصتی بصورت مشتاقانه برای داشتن کسی بعنوان بخشی از کمپانی یا تیم یا غیره شما
خریدن یا گرفتن چیزی به سرعت یا مشتاقانه
Buy or take somebody or something quickly or eagerly
Buy or take somebody or something quickly or eagerly
My head snaps up and I observe him intently.
سرم را به تندی بلند کرده و با دقت نگاهش می کنم.
سرم را به تندی بلند کرده و با دقت نگاهش می کنم.
جمع و جور کردن
در هوا قاپیدن
Poor African footballers are snapped up by rich European teams
Poor African footballers are snapped up by rich European teams
grab, snaffle
کلمات دیگر: