کلمه جو
صفحه اصلی

detractor


بدگو

انگلیسی به فارسی

تخریب کننده


بدگو


انگلیسی به انگلیسی

• one that insults; informer; one who belittles or derogates

مترادف و متضاد

derogator


Synonyms: defamer, depreciator, censor, critic


جملات نمونه

1. This performance will silence many of his detractors.
[ترجمه صبا] این اجرا بسیاری از منتقدانش را در سکوت فرو خواهد برد.
[ترجمه ترگمان]این نمایش بسیاری از detractors را خاموش خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این عملکرد بسیاری از معصومین خود را خاموش خواهد کرد

2. His detractors claim that his fierce temper makes him unsuitable for party leadership.
[ترجمه ترگمان]detractors مدعی هستند که خلق و خوی تند او او را برای رهبری حزب نامناسب می سازد
[ترجمه گوگل]مخالفانش ادعا می کنند که رفتارهای شدید او باعث ناتوانی رهبری حزب می شود

3. She put up a game fight against her detractors.
[ترجمه ترگمان]او یک مبارزه با detractors را کنار گذاشته بود
[ترجمه گوگل]او مبارزهی بازی را در برابر دشمنانش انجام داد

4. Even the President's detractors admit that the decision was the right one.
[ترجمه ترگمان]حتی منتقدان رئیس جمهور هم تصدیق می کنند که این تصمیم درست بوده است
[ترجمه گوگل]حتی مخالفان رئیس جمهور نیز اعتراف می کنند که تصمیم درستی بود

5. Detractors claim the building will be ugly and impractical.
[ترجمه ترگمان]مخالفان ادعا می کنند که این ساختمان زشت و غیرعملی است
[ترجمه گوگل]متخلفان ادعا می کنند ساختمان زشت و غیر عملی است

6. The scheme is better than its detractors suggest.
[ترجمه ترگمان]این طرح بهتر از این است که detractors پیشنهاد می کنند
[ترجمه گوگل]این طرح بهتر از تخریبکنندگان آن است

7. The most cynical of his detractors did not doubt that; the President had got carried away.
[ترجمه ترگمان]most cynical او شک نداشت؛ رئیس جمهور باخود برده بود
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز ترین مخالفانش این را تردید نکردند؛ رییس جمهور دور افتاده بود

8. And detractors question whether the allegations have been motivated by a search for justice or a search for money.
[ترجمه ترگمان]و detractors این سوال را مطرح می کنند که آیا این اتهامات با جستجو برای عدالت و یا جستجوی پول برانگیخته شده اند
[ترجمه گوگل]و خلافکارها می پرسند آیا اتهامات توسط جستجو برای عدالت و یا جستجو برای پول انگیزه داده شده است

9. The detractors say they are relative newcomers who would have constituted a gamble.
[ترجمه ترگمان]The می گویند که آن ها تازه واردها هستند که یک قمار را تشکیل می دادند
[ترجمه گوگل]متخلفان می گویند که آنها تازه واردان نسبی هستند که قمار را تشکیل می دهند

10. He warily gazed around at his detractors, fully aware that any slim camaraderie they shared was likely to smolder as well.
[ترجمه ترگمان]او با احتیاط به دور و بر او خیره شد و کاملا آگاه بود که هر گام باریکی که در آن ها با هم سهیم بوده اند، هم در حال سوختن است
[ترجمه گوگل]او با اطمینان در مورد محرک های خود را در نظر گرفته، کاملا آگاه است که هر گونه لوازم جانبی باریک آنها به اشتراک گذاشته شده بود به احتمال زیاد به ضعف نیز هست

11. Detractors then and now thought it was designed to satisfy the lustful desires of the lusty prophet.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان هم مخالفان، و هم اکنون فکر می کردند که این امر برای ارضای امیال نفسانی پیامبر نیرومند طراحی شده است
[ترجمه گوگل]انهدام کنندگان پس از آن و در حال حاضر تصور می کردند که آن را برای ارضای خواسته های شهوت انگیز پیامبر شهوت انگیز طراحی کرده است

12. Mrs Ozal's detractors claim that her candidacy is an example of third-world dynastic ambitions in the Peron mode.
[ترجمه ترگمان]منتقدان خانم Ozal ادعا می کنند که نامزدی او نمونه ای از جاه طلبی dynastic third در حالت Peron است
[ترجمه گوگل]مخالفان خانم اوزال ادعا می کنند که نامزدی وی نمونه ای از جاه طلبی های دودمان سوم در حالت پرن است

13. His approach has won keen admirers and vociferous detractors in the United States.
[ترجمه ترگمان]رویکرد او دوستداران و and تیز را در آمریکا به دست آورده است
[ترجمه گوگل]رویکرد او، متقاعدکنندگان محترم و مخالفان بلندپایه در ایالات متحده را به دست آورده است

14. Mannheim's relationism seemed to his detractors like a hollow promise, an attempt to have it both ways.
[ترجمه ترگمان]relationism، detractors او را مانند یک قول میان تهی می دید، سعی می کرد هر دو طرف را بگیرد
[ترجمه گوگل]روابط منهایم به معترضینش به عنوان یک وعده توخالی به نظر می رسید، تلاش برای آن در هر دو جهت است

پیشنهاد کاربران

عیب جو

منتقد غیر منصف، منتقد مغرض
کسی که با آیه یاس خواندن دیگران را از اهدافشان نامید می کند

منتقدِ عیب جو ( اسم )


منتقد, غیبت

منتقد, نکته گیر:critic

نقصان دهنده. کاهنده.

تخریب کننده ها


کلمات دیگر: