(verb transitive) تسلیم دشمن کردن، خیانت کردن به، فاش کردن
betrayed
(verb transitive) تسلیم دشمن کردن، خیانت کردن به، فاش کردن
انگلیسی به فارسی
خیانت کرد، خیانت کردن، تسلیم دشمن کردن، فاش کردن، خیانت کردن به
انگلیسی به انگلیسی
• deceived, mislead; delivered into the hands of the enemy
جملات نمونه
1. he betrayed my trust in him
از اعتماد من سو استفاده کرد.
2. he betrayed the neighbor's daughter
او دختر همسایه را از راه به در کرد.
3. he betrayed the organization's secrets
او اسرار سازمان را افشا کرد.
4. he was betrayed by his accomplice
شریک جرمش او را لو داد.
5. he was betrayed by his professed friends
دوستان دروغین به او خیانت کردند.
6. his features betrayed distrust
عدم اعتماد از قیافه اش می بارید.
7. those who betrayed their country
آنان که به کشور خود خیانت کردند
8. a reptilian man who betrayed his friends
مردی موذی که به دوستان خود نارو زد
9. his friend, of all people, betrayed him
در میان همه،کسی که به او خیانت کرد دوستش بود.
10. at the end, however, the man whom he had petted and favored betrayed him
در هر حال مردی که به او لطف و محبت کرده بود آخر به او خیانت کرد.
پیشنهاد کاربران
لو دادن
نامردی
. I feel betrayed
احساس می کنم درحقم نامردی شده.
. I feel betrayed
احساس می کنم درحقم نامردی شده.
You betrayed me
تو به من خیانت کردی
تو به من خیانت کردی
کلمات دیگر: