کلمه جو
صفحه اصلی

latch on


(عامیانه) لم کار را به دست آوردن، فهمیدن

جملات نمونه

1. It took me ages to latch on to what she was talking about.
[ترجمه ترگمان]سال ها طول کشید تا به چیزی که او راجع به آن حرف می زد چفت کنم
[ترجمه گوگل]من سالهاست که به چیزی که در آن صحبت می کنم چسبیده است

2. Other trades have been quick to latch on.
[ترجمه ترگمان]دیگر معاملات دیگر فوری قطع می شود
[ترجمه گوگل]دیگر معاملات سریع انجام شده است

3. Don't just latch on to the latest management fads.
[ترجمه ترگمان]به آخرین بخش مدیریت زنگ نزن
[ترجمه گوگل]فقط به آخرین فریم های مدیریت دست نزنید

4. Reaching down, he unfastened the latch on the gate.
[ترجمه ترگمان]دست دراز کرد، چفت در را باز کرد
[ترجمه گوگل]به پایین رسیدن، او قفل در دروازه را باز کرد

5. He's so thick it took him ages to latch on.
[ترجمه ترگمان]آنقدر ضخیم است که سال ها طول می کشد تا چفت آن را ببندد
[ترجمه گوگل]او خیلی ضخیم است و او را به سادگی در آغوش گرفت

6. We really don't latch on to what he talked about.
[ترجمه ترگمان]ما واقعا به اون چیزی که درباره ش حرف می زد قفل نمی کنیم
[ترجمه گوگل]ما واقعا به آنچه که در موردش صحبت کردیم چسبیده ایم

7. The industry is betting that consumers will latch on to the idea.
[ترجمه ترگمان]این صنعت شرط بندی می کند که مصرف کنندگان به این ایده متصل خواهند شد
[ترجمه گوگل]این صنعت شرط می بندد که مصرف کنندگان به این ایده دست می زنند

8. And you have to latch on to something, some admirable qualities they have.
[ترجمه ترگمان] و باید یه چیزی رو قفل کنی، یه چیز قابل تحسینی که دارن
[ترجمه گوگل]و شما باید به چیزی چسبیده، برخی از ویژگی های قابل تحسین آنها

9. Many people tried to latch on to certain ideas with the first record.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم سعی کردند با اولین سابقه به ایده های خاصی دست پیدا کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم سعی کردند با ایده های اولیه به ایده های خاصی دست یابند

10. If your players don't latch on to such throwaways first time, too bad.
[ترجمه ترگمان]اگر بازیکنان شما برای اولین بار به چنین throwaways چفت نمی شوند، خیلی هم بد
[ترجمه گوگل]اگر بازیکنان شما برای اولین بار به چنین بازدیدها دست نزنند، خیلی بد است

11. The kind of lonely that makes you latch on to anyone who shows the slightest kindness.
[ترجمه ترگمان]یه جور احساس تنهایی که تو رو به هر کسی که کم ترین مهربانی نشون میده قفل می کنی
[ترجمه گوگل]نوعی تنهایی که باعث می شود شما را به هر کسی که کوچکترین مهربانی را نشان می دهد، بچرخانید

12. Position the latch on the hood inner panel.
[ترجمه ترگمان]چفت در قسمت داخلی کاپوت را تثبیت کنید
[ترجمه گوگل]قفل را روی پانل داخلی هود قرار دهید

13. The repairman installed an iron latch on the door.
[ترجمه ترگمان] تعمیرکار یه قفل آهنی روی در نصب کرد
[ترجمه گوگل]تعمیرکار یک قفل آهن را روی درب نصب کرد

14. Latch on to some very valuable books.
[ترجمه ترگمان]به یه سری کتاب خیلی با ارزش ادامه بده
[ترجمه گوگل]بستن به برخی از کتابهای بسیار با ارزش

پیشنهاد کاربران

لم کار رو دست گرفتن

1. ( to grab and hold ( something
گرفتن و نگه داشتن ( چیزی )
2. to begin using, doing, or enjoying ( something ) in an enthusiastic way
شروع به استفاده کردن، انجام دادن یا لذت بردن ( از چیزی ) به طور بسیار مشتاقانه
3. ( to stay close to ( someone or something
نزدیک ( کسی یا چیزی ) ماندن

latch on to=فهمیدن
she'll soon latch on to what is happening=به زودی خواهد فهمید چه اتفاقی دارد می افتد


علاقه مند شدن به چیزی تا حد چسبیدن به ان و عدم تمایل به ترک ان

1 چسبیدن و ول نکردن موضوعی یا . . .
بیخیال نشدن
دنباله گرفتن
پی گرفتن
سریش شدن
2 بالاخره گرفتن ( فهمیدن ) یک موضوع
بالاخره دو هزاری کسی افتادن

to begin to understand something
فهمیدن


کلمات دیگر: