کلمه جو
صفحه اصلی

appeasement


معنی : دلجویی، تسکین، فرونشانی
معانی دیگر : سیاست کجدار و مریض، سیاست تسلیم به خواسته های نیروی سلطه گرا (به امید برقراری صلح)، مماشات، استمالت، آرام سازی، فروکش

انگلیسی به فارسی

تسکین، فروکش، دلجویی، فرونشانی


ترحم، دلجویی، فرونشانی، تسکین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of appeasing or state of being appeased.
مترادف: conciliation, mollification, pacification, relief, satisfaction
متضاد: provocation
مشابه: abatement, ease, fulfillment, gratification, mitigation, moderation

(2) تعریف: the policy of making concessions to aggressors in order to keep the peace.
مترادف: accommodation, conciliation, propitiation
مشابه: accession, compromise, concession, submission, surrender

• easing, soothing; relief
appeasement is the act or practice of trying to prevent someone from harming you or being angry with you by giving them what they want; a formal word.

مترادف و متضاد

دلجویی (اسم)
affability, appeasement, propitiation, caress, mollification

تسکین (اسم)
conciliation, placation, appeasement, mollification, relief, alleviation, sedation, palliation, solace, assuagement

فرونشانی (اسم)
suppression, appeasement, assuagement

satisfaction; pacification


Synonyms: abatement, acceding, accommodation, adjustment, alleviation, amends, assuagement, blunting, compromise, concession, conciliation, easing, grant, lessening, lulling, mitigation, moderation, mollification, peace offering, placation, propitiation, quelling, quenching, quieting, reconciliation, reparation, restoration, settlement, softening, solace, soothing, tranquilization


Antonyms: aggravation, annoyance, irritation, provocation, resistance


جملات نمونه

1. the appeasement of hitler led to war
مماشات با هیتلر موجب جنگ شد.

2. Music is an appeasement to shattered nerves.
[ترجمه ترگمان]موسیقی an اعصاب خرد شده است
[ترجمه گوگل]موسیقی، آرامش بخشیدن به اعصاب است

3. Appeasement has come home to roost.
[ترجمه ترگمان]appeasement برای roost به خانه برگشته است
[ترجمه گوگل]ظلم به خانه رفته است

4. Appeasement of dictators, said the president, led to wide scale bloodshed.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور که منجر به خونریزی در مقیاس گسترده شد، گفت که appeasement دیکتاتورهای سقوط کرده است
[ترجمه گوگل]رییس جمهور، محکومیت دیکتاتورها، منجر به خونریزی گسترده ای شد

5. Appeasement caused by blindness was followed by delaying tactics and doublespeak intended to buy time.
[ترجمه ترگمان]appeasement ناشی از نابینایی نیز با به تاخیر افتادن تاکتیک ها و doublespeak که قصد خرید زمان داشتند، دنبال شد
[ترجمه گوگل]آرامش ناشی از نابینایی به دنبال تأخیر در تاکتیک ها و دوگانگی در نظر گرفته شده برای خرید زمان بود

6. All dieters have the problem of appetite appeasement.
[ترجمه ترگمان]همه dieters مشکل of اشتها را دارند
[ترجمه گوگل]همه افراد رژیم غذایی مشکلی دارند که اشتها آورند

7. He denied there is a policy of appeasement.
[ترجمه ترگمان]وی انکار کرد که سیاست of وجود دارد
[ترجمه گوگل]او انکار کرد که سیاست محفوظ است

8. Situation serious request your managerial there for appeasement before damage develop beyond cure.
[ترجمه ترگمان]وضعیت تقاضای جدی برای managerial در آنجا برای دل جویی، قبل از درمان، فراتر از درمان است
[ترجمه گوگل]درخواست موقعیت جدی شما را در جهت پیشگیری از آسیب پیشگیری می کند

9. There can be no appeasement with ruthlessness.
[ترجمه ترگمان]هیچ appeasement با بی رحمی وجود نداره
[ترجمه گوگل]با بی رحمی نمی توان هیچ تحقیری داشته باشد

10. During the Munich crisis, U. S. A. pursued the appeasement policy to Nazi Germany.
[ترجمه ترگمان]در طول بحران مونیخ، یو اس الف سیاست appeasement را برای آلمان نازی دنبال کرد
[ترجمه گوگل]در طی بحران مونیخ، U S A دنبال سیاست اشتیاق به آلمان نازی بود

11. They have already been accused of appeasement by more militant organisations.
[ترجمه ترگمان]آن ها قبلا به دل جویی از سوی سازمان های شبه نظامی بیشتری متهم شده اند
[ترجمه گوگل]آنها قبلا توسط سازمان های ستیزه جوی متهم به محرومیت شده اند

12. Our hardliners call it appeasement to feed them when actually it is far cheaper to do so than to loose the dogs of war.
[ترجمه ترگمان]تندروها می گویند که برای تغذیه آن ها در واقع بسیار ارزان تر از رها کردن سگ های جنگ است
[ترجمه گوگل]سختگیران ما آن را آرام می شمارند تا آنها را تغذیه کنند، در حالی که این واقعا ارزان تر از این است که سگ های جنگ را از بین ببرند

13. The epitome of the policy of appeasement was the Munich agreement of 30 September 193
[ترجمه ترگمان]خلاصه ای از سیاست of قرارداد مونیخ در ۳۰ سپتامبر ۱۹۳ میلادی بود
[ترجمه گوگل]مفهوم سیاست محبت، توافق مونیخ در 30 سپتامبر 193 بود

14. In the appeasement of the glutton they have to practise much stimulation.
[ترجمه ترگمان]در the of باید به شدت عمل کنند
[ترجمه گوگل]در محاصره لجن آنها باید تحرک بسیار زیادی داشته باشند

The appeasement of Hitler led to war.

مماشات با هیتلر موجب جنگ شد.


پیشنهاد کاربران

مسامحه ، سازش

کوتاه امدن

کج دار و مریز
املای صحیح است

باج دادن

مماشات

سیاست نزدیک شدن و تن دادن به درخواست های خصمانه به منظور دست یافتن به صلح.

کج دار و مریز ( نه کجدار و مریض! )


appeasement ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: مماشات
تعریف: سیاست کوتاه آمدن در برابر حریف برای تأمین صلح


کلمات دیگر: