کلمه جو
صفحه اصلی

excusable


معنی : معاف شدنی، قابل بخشش و معافیت، بخشیدنی
معانی دیگر : توجیه پذیر، بخشودنی، قابل بخشش، اغماض پذیر، قابل گذشت، موجه، پوزش پذیر، معذور داشتنی

انگلیسی به فارسی

قابل‌بخشش و معافیت، بخشیدنی، معاف‌شدنی


آزادیخواه، قابل بخشش و معافیت، بخشیدنی، معاف شدنی


انگلیسی به انگلیسی

• pardonable, forgivable
if a mistake or wrong action is excusable, you can forgive it, because of the circumstances in which it was made.

مترادف و متضاد

معاف شدنی (صفت)
dissolvable, excusable

قابل بخشش و معافیت (صفت)
excusable

بخشیدنی (صفت)
excusable, forgivable, venial

allowable


Synonyms: all right, condonable, defensible, exculpatory, explainable, fair, forgivable, justifiable, minor, moderate, not too bad, okay, pardonable, passable, permissible, plausible, reasonable, remittable, reprievable, slight, specious, temperate, tenable, trivial, understandable, venial, vindicable, vindicatory, warrantable, within limits


Antonyms: blameable, inexcusable, unallowable, unforgivable, unjustifiable


جملات نمونه

1. his tardiness was excusable because his car had broken down
تاخیر او موجه بود چون ماشینش خراب شده بود.

2. her behavior toward her grandfather is not excusable
رفتار او با پدربزرگش قابل بخشش نیست.

3. If national pride is ever justifiable or excusable it is when it springs, not from power or riches, grandeur of glory, but from convicton of ntational innocence, iformation, and benevolence.
[ترجمه ترگمان]اگر غرور ملی تا به حال قابل توجیه یا قابل بخشش باشد، نه از قدرت و ثروت، شکوه و جلال، بلکه از convicton عصمت و iformation و خیرخواهی و نیکوکاری است
[ترجمه گوگل]اگر غرور ملی هرگز قابل توجیه و یا توجیه پذیر باشد، آن وقت است که آن را نه از قدرت و ثروت، بلکه از عظمت جلال، اما از محکومیت بی گناهی عرفانی، شکل گیری و خیرخواهی

4. Considering her difficult childhood her behaviour is excusable.
[ترجمه ترگمان]با در نظر گرفتن این که رفتار او برای او دشوار است، رفتارش قابل بخشش است
[ترجمه گوگل]با توجه به دوران کودکی دشوار او، رفتار او آزادانه است

5. Doing it once was just about excusable — doing it twice was certainly not.
[ترجمه ترگمان]کاری که یک بار انجام می دادم فقط در مورد بخشش قابل بخشش بود نه، مسلما نه
[ترجمه گوگل]انجام آن یک بار فقط در مورد توجیه پذیر بود - انجام آن دو بار قطعا نیست

6. A little white lie is surely excusable.
[ترجمه ترگمان]یک دروغ کوچک سفید ممکن است قابل اغماض باشد
[ترجمه گوگل]دروغ سفید سفید مطمئنا قابل توجیه است

7. Late arrival for a job interview is never excusable.
[ترجمه ترگمان]رسیدن به یک مصاحبه شغلی هرگز قابل بخشش نیست
[ترجمه گوگل]در اواخر رسیدن به یک مصاحبه شغلی هرگز قابل توجیه نیست

8. Violence or threats of violence are never excusable, and they make China seem nasty and uncivilized.
[ترجمه ترگمان]خشونت یا تهدید خشونت هرگز قابل بخشش نیستند و باعث می شوند چین خشن و uncivilized به نظر برسد
[ترجمه گوگل]خشونت و یا تهدیدات خشونت هرگز قابل تقدیر نیستند و چین را به نظر می رسد تند و زننده

9. It is to be regarded as excusable in the light of circumstances.
[ترجمه ترگمان]در پرتو اوضاع قابل اغماض است
[ترجمه گوگل]این امر به سبب شرایطی قابل توجیه است

10. Tom's failure was excusable because of illness. He was examined again.
[ترجمه ترگمان]شکست تام به خاطر بیماری قابل بخشش بود دوباره معاینه شد
[ترجمه گوگل]شکست تام به علت بیماری توجیه پذیر بود او دوباره بازرسی شد

11. In women, crying is excusable, but in men, crying is a mark of weakness.
[ترجمه ترگمان]در زنان که گریه می کند قابل عفو است، اما در مردان که گریه می کند نشانه ضعف است
[ترجمه گوگل]در زنان، گریه گمراه کننده است، اما در مردان، گریه علامت ضعف است

12. As a defensive matter that is excusable, the duress has its own rationality.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک ماده دفاعی که قابل بخشش است، اجبار عقلانیت خودش را دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک ماده دفاعی که قابل توجیه است، فشار نوعی عقلانیت دارد

13. His fault is excusable, considering his age.
[ترجمه ترگمان]تقصیر او قابل اغماض است، با توجه به سن و سال او
[ترجمه گوگل]گناه او، با توجه به سن او، قابل توجیه است

14. This is an excusable mistake.
[ترجمه ترگمان]این اشتباه قابل بخشش است
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه آزاد است

His tardiness was excusable because his car had broken down.

تأخیر او موجه بود؛ چون ماشینش خراب شده بود.


Her behavior toward her grandfather is not excusable.

رفتار او با پدربزرگش قابل‌بخشش نیست.


پیشنهاد کاربران

بخشش


کلمات دیگر: