کلمه جو
صفحه اصلی

awakening


بیداری، هشیاری، آگاهی، برخیزش، بیدار کننده، هشیار کننده، جنبش، تکان دهنده

انگلیسی به فارسی

بیداری ،جنبش ، بیدارکننده، تکان‌دهنده


بیداری، بیدار کردن، بیدار شدن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: emerging.
مترادف: emerging
مشابه: rising

- an awakening sense of guilt
[ترجمه ترگمان] حس بیدار شدن از گناه،
[ترجمه گوگل] احساس گرسنگی بیداری
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of waking up from sleep.
مترادف: rising, waking
مشابه: arousing, rouse

(2) تعریف: a coming to keen awareness or interest.
مترادف: arousal
مشابه: realization, rouse, stirring, waking

• process of waking up
the awakening of a feeling in someone is the start of it.
if you have a rude awakening, you are suddenly made aware of an unpleasant fact.

مترادف و متضاد

making conscious or alert


Synonyms: activation, animating, arousal, awaking, birth, enlivening, incitement, kindling, provocation, rebirth, renewal, revival, rousing, stimulation, stirring up, vivication, waking, waking up


Antonyms: sleep, sleeping


جملات نمونه

1. the awakening of the people to the dangers of nuclear power
آگاهی مردم از خطرهای نیروی اتمی

2. rude awakening
هر چیز هشیارگر،بیداری ناگهانی،تکان

3. a rude awakening
هشیارسازی (یا پی بری) دردناک

4. people are at last awakening to their responsibilities
بالاخره مردم دارند به مسئولیت های خود آگاه می شوند.

5. the causes of iran's religious awakening
علل برخیزش (بیداری) مذهبی ایران

6. She was just awakening from sleep.
[ترجمه ترگمان]تازه از خواب بیدار شده بود
[ترجمه گوگل]او فقط از خواب بیدار شد

7. People are gradually awakening to their rights.
[ترجمه ترگمان]مردم به تدریج از حقوق خود بیدار می شوند
[ترجمه گوگل]مردم به تدریج به حقوق خود بیدار می شوند

8. China is like a giant awakening from a heavy sleep.
[ترجمه ترگمان]چین همانند بیدار شدن بزرگ از خواب سنگین است
[ترجمه گوگل]چین مانند یک بیداری عظیم از خواب سنگین است

9. Mass movements are often a factor in the awakening and renovation of stagnant societies.
[ترجمه ترگمان]جنبش های گروهی معمولا عاملی در بیداری و بازسازی جوامع ساکن هستند
[ترجمه گوگل]جنبش های توده ای اغلب عامل بیداری و نوسازی جوامع رکود هستند

10. I convey the further information that with awakening awareness I am stirred to approach, and as I approach awareness quickens.
[ترجمه ترگمان]من اطلاعات بیشتری را منتقل می کنم که با آگاهی از هشیاری در حال نزدیک شدن به آن هستم، و در حالی که من به آگاهی نزدیک می شوم
[ترجمه گوگل]من اطلاعات بیشتری را در اختیار شما قرار می دهم که با آگاهی بیداری روبرو می شویم، و با نزدیک شدن به آگاهی به سرعت،

11. After some participation in the Great Awakening as a youth, he parted company with its proponents.
[ترجمه ترگمان]او پس از چند شرکت در \"بیداری\" به عنوان یک جوان، با حامیان خود از هم جدا شد
[ترجمه گوگل]پس از مشارکت در بیداری بزرگ به عنوان یک جوان، او شرکت خود را با طرفدارانش کنار گذاشت

12. The resulting pain can cause a nighttime awakening.
[ترجمه ترگمان]درد حاصل می تواند منجر به بیدار شدن شبانه شود
[ترجمه گوگل]درد ناشی می تواند باعث بیداری شبانه شود

13. Eric Young's tackle proved a rude awakening.
[ترجمه ترگمان]برخورد اریک یانگ حاکی از یک بیداری بی ادبانه بود
[ترجمه گوگل]اریک یانگ به سختی بیدار شد

14. Fortunately, Congress, awakening to the problem, has made job training reform an early priority.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، کنگره، بیدار شدن از مشکل، آموزش شغلی را در اولویت اول قرار داده است
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، کنگره، بیدار شدن به این مشکل، تربیت شغلی را به اولویت اولیه تبدیل کرده است

15. Then came the great awakening and the anticipation of federal intervention to come.
[ترجمه ترگمان]سپس بیدار شدن بزرگ و انتظار مداخله فدرال برای آمدن به اینجا فرا رسید
[ترجمه گوگل]سپس بیداری بزرگ و پیش بینی مداخلات فدرال برای آینده آمد

16. Awakening to the softness of Bethany pressed into her caused heat to spring life into her loins.
[ترجمه ترگمان]به نرمی بتانی به نرمی بتانی فشرده شد و باعث شد که او گرم شود
[ترجمه گوگل]بیداری به نرمی Bethany به او فشار داده شده است به حرارت زندگی به به زندگی به چرک او

the awakening of the people to the dangers of nuclear power

آگاهی مردم از خطرهای نیروی اتمی


the causes of Iran's religious awakening

علل برخیزش (بیداری) مذهبی ایران


اصطلاحات

rude awakening

هر چیز هشیارگر، بیداری ناگهانی، تکان


پیشنهاد کاربران

بیداری

بیداری، جنبش، بیدارکننده ( مج ) تکان دهنده

انگیختگی


کلمات دیگر: