1. the disengagement of two armored battalions
قطع تماس دو گردان زرهی
2. This policy of disengagement from the European war had its critics.
[ترجمه ترگمان]این سیاست رهایی از جنگ اروپا منتقدان خود را داشت
[ترجمه گوگل]این سیاست خروج از جنگ اروپا منتقدانش بود
3. Even more important, the pace of disengagement among whites has been uncorrelated with racial intolerance or support for segregation.
[ترجمه ترگمان]حتی مهم تر از آن، سرعت جدایی بین سفیدها با عدم تحمل نژادی یا حمایت از تفکیک ناهمبسته است
[ترجمه گوگل]حتی مهمتر از آن، سرعت جدایی در میان سفیدپوستان با عدم تحمل نژادی یا حمایت از جدایی در ارتباط است
4. Is the suicide a kind of disengagement still gives him an evasive view?
[ترجمه ترگمان]آیا خودکشی یک نوع جداسازی هنوز به او دیدگاه evasive می دهد؟
[ترجمه گوگل]آیا خودکشی نوعی استقرار است؟
5. Disengagement from the exposure to tetraethyl lead in an early phase can be used as an index to determine the poisoning degrees.
[ترجمه ترگمان]اسراییل از قرار گرفتن در معرض tetraethyl شدن در یک فاز اولیه می تواند به عنوان شاخصی برای تعیین میزان مسمومیت استفاده شود
[ترجمه گوگل]رد شدن از قرار گرفتن در معرض سرب تترایتیل در یک فاز اولیه می تواند به عنوان شاخص برای تعیین درجه مسمومیت استفاده شود
6. Till it gets them, troop disengagement, withdrawal and the final demilitarization of the glacier is not on the cards.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که این موضوع به آن ها برسد عقب نشینی سربازان، عقب نشینی و قطع نهایی کوه یخی بر روی کارت ها نیست
[ترجمه گوگل]تا زمانی که آنها به آنها بیفتند، خروج سربازان، عقب نشینی و نابودی کامل یخچال ها بر روی کارت ها قرار نمی گیرد
7. The suicide is kind of disengagement, right?
[ترجمه ترگمان]این خودکشی یک نوع جداسازی است، درست است؟
[ترجمه گوگل]خودکشی نوعی استقرار است، درست است؟
8. For Myanmarese, the U. S. disengagement from the region after Sept. 11 meant stepped-up repression and a fading of the pro-democracy movement headed by Aung San Suu Kyi.
[ترجمه ترگمان]برای Myanmarese، U اس عقب نشینی از منطقه پس از ۱۱ سپتامبر به معنای تشدید سرکوبی و محو جنبش طرفدار دموکراسی به رهبری \"آنگ سان سو کی\" بود
[ترجمه گوگل]برای میانمار، انحلال U S از منطقه پس از سپتامبر 11 به معنای سرکوب شدید و محو شدن جنبش طرفدار دموکراسی به رهبری احون سن سو چی بود
9. The procedure followed in such cases involves complete disengagement of the cross slide from the carriage, which is then guided by the taper-turning attachment.
[ترجمه ترگمان]روند دنبال شده در این موارد شامل قطع کامل ترک کراس از سمت کالسکه است که سپس به وسیله اتصال تبدیل به شمع هدایت می شود
[ترجمه گوگل]روشی که در چنین مواردی مورد استفاده قرار می گیرد، شامل جدا شدن کامل اسلاید متقابل از واگن می شود، که سپس توسط پیوستگی تسمه ای هدایت می شود
10. The engagement and disengagement of the rotating friction clutch in the power-shift transmissions of the modern vehicles are accomplished by charging and discharging the actuating cylinder.
[ترجمه ترگمان]تعامل و جداسازی کلاچ اصطکاک چرخشی در انتقال انتقال قدرت خودروهای مدرن با شارژ کردن و تخلیه سیلندر تحریک انجام می شود
[ترجمه گوگل]تعویض و جدا شدن کلاچ اصطکاک چرخشی در انتقال نیرو از وسایل نقلیه مدرن با شارژ کردن و تخلیه سیلندر عمل می کند
11. Be a disengagement to a person to death?
[ترجمه ترگمان]جدایی از یک فرد تا سرحد مرگ چیست؟
[ترجمه گوگل]آیا یک فرد برای مرگ محکوم است؟
12. Should from urge close urge kind, the disengagement in the management of simple type comes out.
[ترجمه ترگمان]در صورت نیاز به تمایل شدید، جداسازی در مدیریت نوع ساده از بین می رود
[ترجمه گوگل]در صورت تمایل، باید تمایل به مدیریت نوع ساده بیرون بیاید
13. Finally, there will be a managed disengagement over a period of a month at most.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، طی یک دوره از یک ماه، یک جدایی موفق خواهد بود
[ترجمه گوگل]در نهایت، بیش از یک ماه است که در اختیار مدیریت قرار می گیرد
14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
15. Anne filled her hours of disengagement with rading.
[ترجمه ترگمان]آن ساعات فراغتش را با rading پر می کرد
[ترجمه گوگل]آن ساعت ها را با رنج و عذاب سپری کرد