کلمه جو
صفحه اصلی

love affair


معنی : معاشقه، عشق وعاشقی، سر وسرعاشقانه
معانی دیگر : رابطه ی عشقی، سروسر

انگلیسی به فارسی

سر وسرعاشقانه، عشق وعاشقی، معاشقه


عشق عاشقانه، عشق وعاشقی، سر وسرعاشقانه، معاشقه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a relationship or episode between lovers, esp. a romantic or sexual one.
مشابه: amour, intrigue, romance

(2) تعریف: an intense, sometimes uncritical enthusiasm for or interest in something.

- America's love affair with the automobile.
[ترجمه ترگمان] ماجرای عشق آمریکا با اتومبیل
[ترجمه گوگل] عشق امریکا با خودرو

• affair of the heart, two people in love
a love affair is a sexual or romantic relationship between two people.

مترادف و متضاد

معاشقه (اسم)
courtship, flirting, love affair

عشق وعاشقی (اسم)
love affair

سر وسرعاشقانه (اسم)
love affair

love relationship


Synonyms: adultery, affair, affair of the heart, affaire de coeur, amour, courtship, dalliance, devotion, entanglement, extracurricular activity, fling, flirtation, forbidden love, hanky-panky, illicit love, infidelity, intrigue, involvement, liaison, love, ménage à trois, passion, relationship, romance, romantic affair, seduction, sexual relationship outside of marriage, thing, triangle, tryst


جملات نمونه

1. She began a torrid love affair with a theatrical designer.
[ترجمه ترگمان]او عشق بازی داغ و عاشقی را با یک طراح تئاتری آغاز کرده بود
[ترجمه گوگل]او با یک طراح تئاتر یک عشق عجیب و غریب را آغاز کرد

2. He had a brief but passionate love affair with an older woman.
[ترجمه ترگمان]او یک رابطه کوتاه و عاشقانه با یک زن بزرگ تر داشت
[ترجمه گوگل]او یک رابطه دوستانه و پرشور با یک زن مسن تر داشت

3. The exposure of the minister's love affair forced him to resign.
[ترجمه ترگمان]افشای ماجرای عشقی وزیر او را وادار به استعفا کرد
[ترجمه گوگل]قرار گرفتن در معرض عشق عشق وزیر، او را مجبور به استعفا کرد

4. forbid a doctor to have a love affair with a patient.
[ترجمه ترگمان]به یک دکتر اجازه داده که رابطه عاشقانه با یک بیمار داشته باشه
[ترجمه گوگل]دکتر را ممنوع کنید تا یک رابطه عاشقانه با یک بیمار داشته باشید

5. The novel originally came from a true love affair.
[ترجمه ترگمان]رمان در اصل از یک ماجرای عاشقانه واقعی سرچشمه می گرفت
[ترجمه گوگل]این رمان در اصل از یک رابطه عاشقانه درست شد

6. The love affair added a little zest to her life.
[ترجمه ترگمان]عشق به زندگی او علاقه کمی به او افزود
[ترجمه گوگل]عشق عاشقانه زندگی اش را اضافه کرد

7. He denied his father's rumoured love affair.
[ترجمه ترگمان]شایعات rumoured پدرش را تکذیب کرد
[ترجمه گوگل]او عشق عاشقانه پدرش را رد کرد

8. Her love affair with ballet began when she was ten.
[ترجمه ترگمان]عشق بازی با باله شروع شد وقتی ده سالش بود
[ترجمه گوگل]عاشق او با باله شروع شد وقتی که او ده ساله بود

9. She was at rock bottom. Her long-term love affair was breaking up and so was she.
[ترجمه ترگمان]اون پایین سنگ بود عشق طولانی مدت او به هم می زد و او هم همین طور بود
[ترجمه گوگل]او در پایین سنگ بود عاشق شدن در طولانی مدت او شکستن بود و او هم بود

10. Their love affair began against a backdrop of war.
[ترجمه ترگمان]ماجرای عشقی آن ها در مقابل پس زمینه ای از جنگ آغاز شد
[ترجمه گوگل]عشق خود را در برابر فضای جنگ آغاز کرد

11. Their love affair was played out against the background of a country at war.
[ترجمه ترگمان]ماجرای عشقی آن ها در برابر سابقه یک کشور در جنگ به نمایش درآمد
[ترجمه گوگل]عاشقانه بودن آنها در مقابل پس زمینه یک کشور در جنگ پخش شد

12. Their love affair is an open secret.
[ترجمه ترگمان]عشق آن ها راز open است
[ترجمه گوگل]عشقتان رازآلود است

13. A thwarted love affair is the stuff of fiction.
[ترجمه ترگمان]یه رابطه خنثی و خنثی - - ه داستان تخیلی - ه
[ترجمه گوگل]عاشقانه رها شده چیزهای داستان است

14. With the end of my love affair, I lost all the self-confidence I once had.
[ترجمه ترگمان]با پایان عشق من، من همه اعتماد به نفس خود را از دست دادم
[ترجمه گوگل]با پایان روابط عاشقانه من تمام اعتماد به نفس من را از دست دادم

15. The stages in her love affair with Harry are perceptively written.
[ترجمه ترگمان]مراحل عاشقانه عشق او با هری perceptively است
[ترجمه گوگل]مراحل در رابطه عاشقانه خود را با هری نوشته شده است

پیشنهاد کاربران

عشق بازی

روابط عاشقانه

رابطه ی عشقی که حداقل یک طرف رابطه متاهل است.


کلمات دیگر: