کلمه جو
صفحه اصلی

shortsighted


معنی : کوته نظر، نزدیک بین
معانی دیگر : کوته بینانه، کوته نظرانه، نادور اندیشانه، نزدیک بین (بیشتر می گویند: nearsighted)، نادوراندیش this youth is shortsighted این جوان دوراندیش نیست، نزدیک بین، کوته بین، کوته نظر، ناشی از کوته نظری

انگلیسی به فارسی

کوتاه مدت، کوته نظر، نزدیک بین


نزدیک بین (بیشتر می‌گویند: nearsighted)


کوته بینانه، کوته نظرانه، نادور اندیشانه


کوته بین، کوته نظر، نادوراندیش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: shortsightedly (adv.), shortsightedness (n.)
(1) تعریف: unable to evaluate future consequences of present actions; lacking foresight.
مترادف: myopic
متضاد: farsighted, long-sighted, prudent
مشابه: heedless, ill-advised, ill-considered, impolitic, improvident, imprudent, incautious, injudicious, precipitate, rash, reckless, unwise

(2) تعریف: unable to see distant objects clearly; nearsighted.
مترادف: myopic, nearsighted
متضاد: farsighted, long-sighted
مشابه: purblind

• myopic, nearsighted, unable to see distant objects clearly; heedless, lacking foresight
if you are short-sighted, you cannot see things properly when they are far away.
a short-sighted decision does not take account of the way things may develop in the future; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

کوته نظر (صفت)
hidebound, smug, low-minded, myopic, parochial, shortsighted, small-minded

نزدیک بین (صفت)
myopic, shortsighted, nearsighted

unmindful of future consequences


Synonyms: astigmatic, blind, careless, foolish, headlong, ill-advised, ill-considered, imperceptive, impolitic, impractical, improvident, imprudent, injudicious, myopic, nearsighted, rash, stupid, unsagacious, unwary


Antonyms: careful, longsighted, prudent, thoughtful, wise


جملات نمونه

1. this policy is shortsighted
این سیاست دوراندیشانه نیست.

2. this youth is shortsighted
این جوان دوراندیش نیست.

3. This shortsighted policy will level down university standards.
[ترجمه ترگمان]این سیاست کوته بینانه، استانداردهای دانشگاه را پایین می آورد
[ترجمه گوگل]این سیاست کوتاه مدت استانداردهای دانشگاه را پایین می آورد

4. It's very shortsighted not to spend money on repairing the house.
[ترجمه ترگمان]خیلی زود است که پول تعمیر خانه را خرج نکنم
[ترجمه گوگل]این خیلی کوتاه است که پول خرج کردن خانه را ندهد

5. But this is a mistaken and shortsighted view.
[ترجمه ترگمان]اما دید اشتباه و shortsighted اشتباه است
[ترجمه گوگل]اما این یک دیدگاه اشتباه و کوتاه است

6. He must have been very shortsighted for I remember the way in which he always peered through his very thick spectacles.
[ترجمه ترگمان]لابد چون من به یاد می آورم که او همیشه از پشت عینک very به دقت نگاه می کرد، خیلی shortsighted بود
[ترجمه گوگل]او باید خیلی کوتاهی داشته باشد زیرا به یاد می آورم که او همیشه از طریق عینک های بسیار ضخیمش چشم می بیند

7. However, a shortsighted focus on individual animals could prove disastrous for long-term conservation efforts.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک تمرکز کوته بینانه بر روی حیوانات فردی می تواند برای تلاش های طولانی مدت حفاظت از محیط زیست مضر باشد
[ترجمه گوگل]با این حال، تمرکز نزدیک به حیوانات فردی می تواند فاجعه آمیز برای تلاش های حفاظت درازمدت باشد

8. Don't be so shortsighted as to see only what is under your nose.
[ترجمه ترگمان]به قدر کافی نزدیک بین نباش که تنها چیزی که زیر دماغت هست را ببینی
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی نگران نباشید تا فقط چیزی را که زیر بینی شماست، ببینید

9. It's very shortsighted not to spend money on repairing your house.
[ترجمه ترگمان]خیلی shortsighted که توی تعمیر خونه شما پول خرج نکنیم
[ترجمه گوگل]این خیلی کوتاه است که پول خرج کردن خانه را ندهد

10. Though Fey'lya truly hated the Empire, his shortsighted political games often hindered the New Republic's progress.
[ترجمه ترگمان]اگر چه فی lya حقیقتا از امپراطوری متنفر بود، بازی های سیاسی نزدیک بین او اغلب مانع پیشرفت جمهوری جدید می شد
[ترجمه گوگل]اگرچه فیلیا واقعا از امپراتوری متنفر بود، بازی های سیاسی کوتاه مدتش اغلب مانع پیشرفت جمهوری نیوز شد

11. Shortsighted people have to wear glasses, as do longsighted people.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مجبور هستند عینک به تن کنند، مانند مردم longsighted
[ترجمه گوگل]مردم شگفت انگیز باید عینک بپوشند، همانطور که مردم دور هم جمع شده اند

12. It is widely viewed as a shortsighted design failure.
[ترجمه ترگمان]آن به طور گسترده به عنوان یک شکست طراحی کوته بینانه تلقی می شود
[ترجمه گوگل]این به طور گسترده ای به عنوان یک شکست کوتاه طراحی شده است

13. It is shortsighted to shut down zoos.
[ترجمه ترگمان]نزدیک است که zoos را تعطیل کنند
[ترجمه گوگل]این نزدیک بینی است که باغ وحش را خاموش می کند

14. The De Courcy's were hereditarily shortsighted.
[ترجمه ترگمان]The De و shortsighted بودند
[ترجمه گوگل]De Courcy 's به شدت با انگیزه بودند

15. He finally realized that he was shortsighted and went to the optician.
[ترجمه ترگمان]سرانجام متوجه شد که او نزدیک بین است و به مغازه optician رفت
[ترجمه گوگل]او سرانجام متوجه شد که او نزدیک است و به اپتیک رفت

This policy is shortsighted.

این سیاست دوراندیشانه نیست.


This youth is shortsighted.

این جوان دوراندیش نیست.


پیشنهاد کاربران

کوته فکر


نگاه سطحی و بدون در نظر گرفتن عواقب چیزی در آینده، از روی کوته بینی

نزدیک بین

نزدیک بین
مترادفش nearsighted متضادش long - sighted

کوتوله

کوته بین

کوته نظرانه


کلمات دیگر: