کلمه جو
صفحه اصلی

proselytize


تبلیغ مذهبی کردن (برای جلب افراد سایر مذاهب)، گروش انگیزی کردن، بدین تازه ای وارد شدن یاکردن

انگلیسی به فارسی

بدین تازه ای وارد شدن یاکردن


پیروزی، بدین تازه وارد شدن یا کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: proselytizes, proselytizing, proselytized
مشتقات: proselytizer (n.)
• : تعریف: to convert or try actively to convert (others) to one's own beliefs or religion.
مشابه: convert

- The missionaries proselytized among the villagers.
[ترجمه ترگمان] مبلغان مذهبی در میان روستاییان پراکنده شدند
[ترجمه گوگل] مبلغان در میان روستاییان رواج یافتند

• convert someone to another religion or opinion; convert to another religion or faith; enlist someone to one's cause (also proselytise)
if you proselytize, you try very hard to persuade someone to leave their religious faith, political party, or so on, and to join yours; a formal word.

مترادف و متضاد

convert, espouse


Synonyms: accept, adopt, advocate, alter conviction, approve, be born again, cause to adopt, change belief, convince, defend, embrace, get into, persuade, stand behind, sway, uphold


جملات نمونه

1. I assured him we didn't come here to proselytize.
[ترجمه ترگمان]به او اطمینان دادم که ما به اینجا نیومدیم
[ترجمه گوگل]من به او اطمینان دادیم که ما برای رسیدن به اینجا نیامده ایم

2. The Jesuit scientists went to learn, not to proselytize.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان یسوعی رفتند تا یاد بگیرند، نه به proselytize
[ترجمه گوگل]دانشمندان یسوعیود به یادگیری رفتند و به دنبال نداشتند

3. Davis wanted to share his concept and proselytize his ideas.
[ترجمه ترگمان]دیویس می خواست مفهوم خود را به اشتراک بگذارد و ایده های خود را به اشتراک بگذارد
[ترجمه گوگل]دیویس می خواست مفهومش را به اشتراک بگذارد و ایده هایش را به نمایش بگذارد

4. It was not the most obvious way to proselytize.
[ترجمه ترگمان]این بدترین راه برای proselytize نبود
[ترجمه گوگل]این روش آشکارترین راه برای پیشگیری نیست

5. If you try to proselytize someone, or battle them over a hot topic like abortion, you may reach a point of no return.
[ترجمه ترگمان]اگر سعی کنید کسی را پیدا کنید و یا آن ها را در یک موضوع داغ مثل سقط جنین درگیر کنید، ممکن است به نقطه ای از بازگشت برسید
[ترجمه گوگل]اگر شما سعی می کنید کسی را تحسین کنید یا آنها را با یک موضوع داغ مانند سقط جنین مبارزه کنید، ممکن است به نقطه ای از بازگشت نرسیده باشید

6. He came over to welcome me and proselytize for the benefits of nudism.
[ترجمه ترگمان]او برای خوش آمد گویی به من آمد و از مزایای of استقبال کرد
[ترجمه گوگل]او آمد تا از من خوشش بیاید و منافع ناخوشایند را به دست آورد

7. Christians were arrested for trying to proselytize people.
[ترجمه ترگمان]مسیحیان به خاطر تلاش برای کشتن مردم دستگیر شدند
[ترجمه گوگل]مسیحیان برای تلاش برای پیروزی در مردم دستگیر شدند

8. While it's illegal for adults to proselytize anyone under 1 young people do not have this same restriction.
[ترجمه ترگمان]در حالی که برای بزرگسالان غیر قانونی است که افراد زیر ۱ سال را تحت فشار قرار دهند، این محدودیت را ندارند
[ترجمه گوگل]در حالی که برای بزرگسالان غیر قانونی است که افراد زیر یک سال جوان را به خطر می اندازند، این محدودیت را هم ندارند

9. Do not proselytize your work or ideas.
[ترجمه ترگمان]کار یا ایده های خود را خراب نکنید
[ترجمه گوگل]آیا کار یا ایده های خود را بروز ندهید

10. I am not trying to convert you, to proselytize you or to do propaganda against any particular religion.
[ترجمه ترگمان]من سعی نمی کنم تو را تبدیل کنم، به تو تلقین کنم که علیه هر مذهب خاصی تبلیغ کنی
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم شما را تبدیل کنم، شما را مجذوب خود کنم یا تبلیغ علیه هر مذهبی خاص انجام دهید

11. He shaved his head and donned the saffron robes of a Buddhist monk to proselytize in the temples.
[ترجمه ترگمان]سر خود را تراشید و لباس زعفران یک راهب بودایی را بر تن کرد تا به the برود
[ترجمه گوگل]او سرش را تکان داد و لباس های زعفرانی یک راهب بودایی را به معبد باز کرد

12. Other members of the aid group, the International Assistance Mission, said the slain workers - some of whom had worked in Afghanistan for decades - did not proselytize.
[ترجمه ترگمان]دیگر اعضای گروه کمک رسانی، هیات کمک رسانی بین المللی، گفتند که کارگران کشته شده - که برخی از آن ها دهه ها در افغانستان کار کرده بودند - proselytize نبودند
[ترجمه گوگل]سایر اعضای گروه کمک، ماموریت کمک های بین المللی، گفتند که کارگران کشته شده - که بعضی از آنها در دهه ها در افغانستان مشغول به کار بوده اند - از بین رفته اند

13. Giving alms to Africa remains one of the biggest ideas of our time -- millions march for it, governments are judged by it, celebrities proselytize the need for it.
[ترجمه ترگمان]دادن صدقه به آفریقا یکی از بزرگ ترین ایده های زمان ما است - میلیون ها راهپیمایی برای آن، دولت ها براساس آن قضاوت می شوند، افراد مشهور به آن نیاز دارند
[ترجمه گوگل]صدور فریب به آفریقا یکی از بزرگترین ایده های زمان ماست - میلیون ها نفر برای آن، دولت ها از آن قضاوت می کنند، افراد مشهور نیاز به آن دارند

14. "They have seen that the Catholics are not the type who go and proselytize and convert the Muslims, " he said.
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" آن ها دیده اند که کاتولیک ها از کسانی نیستند که می روند و مسلمان می شوند و مسلمانان را تبدیل می کنند \"
[ترجمه گوگل]وی گفت: 'آنها دیده اند که کاتولیک ها نوعی نیستند که به مسلمانان پیوسته اند و مسلط شوند '

15. Parents are entitled to send their children to school without having to proselytize somebody having somebody else's religion.
[ترجمه ترگمان]والدین حق دارند که فرزندانشان را به مدرسه بفرستند بدون اینکه مجبور شوند کسی را مجبور کنند که مذهب دیگری داشته باشد
[ترجمه گوگل]والدین حق دارند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند بدون اینکه به کسی احتیاج داشته باشند که دین دیگری داشته باشد

پیشنهاد کاربران

به کیش دیگری در آوردن
تبلیغ دین کردن
Convert


کلمات دیگر: