کلمه جو
صفحه اصلی

rob


معنی : ربودن، دزدیدن، سرقت کردن، دستبرد زدن، غارت کردن، لخت کردن، چاپیدن
معانی دیگر : زدن، راهزنی کردن، محروم کردن، بی بهره کردن، در ربودن

انگلیسی به فارسی

دستبرد زدن، دزدیدن، ربودن، چاپیدن، لخت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: robs, robbing, robbed
(1) تعریف: to steal money or property from unlawfully and with the use or threat of force.
مترادف: rip off, stick up
مشابه: burglarize, burgle, mug, plunder, raid, roll

- Someone robbed the bank last night.
[ترجمه ترگمان] دیشب یکی بانک رو دزدیده
[ترجمه گوگل] کسی شب گذشته بانک را سرقت کرد
- The outlaws robbed the passengers on the train.
[ترجمه ادیب] مجرمان از مسافران قطار سرقت کردند.
[ترجمه ترگمان] The مسافران را از قطار دزدیده بودند
[ترجمه گوگل] مجرمان مسافران را در قطار سرقت می کنند

(2) تعریف: to deprive unjustly or harmfully of something.
مترادف: cheat
متضاد: enrich
مشابه: bilk, deprive

- Anxiety robbed her of sleep.
[ترجمه ترگمان] اضطراب او را از خواب ربود
[ترجمه گوگل] اضطراب او را از خواب ربوده است
- He believed his brother had robbed him of his inheritance.
[ترجمه ترگمان] فکر می کرد برادرش از ارث و ارث او محروم شده است
[ترجمه گوگل] او بر این باور بود که برادرش او را از وراث او دزدیده است

(3) تعریف: to take by stealing or plundering.
مترادف: loot, plunder, steal, swipe
مشابه: cop, filch, lift, pilfer, pirate, pocket, purloin, raid, rip off, thieve

- They robbed the silver and anything else of value they could find in the old house.
[ترجمه ترگمان] آن ها نقره و هر چیز دیگری را که در خانه قدیمی پیدا می کردند، دزدیدند
[ترجمه گوگل] آنها نقره و هر چیز دیگری که ارزش آن را در خانه قدیمی یافتند، سرقت کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: robber (n.)
• : تعریف: to engage in robbing or the practice of robbing; steal.
مترادف: plunder, steal, thieve
مشابه: loot, pirate, purloin, reave

• steal, plunder, illegally take property by force
if a person is robbed, money or property is stolen from them, often by means of force or threats.
if a place that contains a lot of money or valuable objects is robbed, some of the money or valuable objects are stolen, often by means of force or threats.
if you rob someone of something that they should have or that they deserve, you take it away from them or stop them from having it.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] سرقت، دستبرد زدن - در زمین شناسی ؛ استخراج ستونهای زغالی که قبلا حامی آن برداشته شده است .

مترادف و متضاد

ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

دزدیدن (فعل)
abduct, rob, steal, embezzle, despoil, filch, snaffle, peak, pick, prig, poach, picaroon, spoliate, rifle, thieve, purloin

سرقت کردن (فعل)
abduct, rob, steal, snaffle, commit larceny, commit theft, housebreak, lift, nobble, thieve

دستبرد زدن (فعل)
rob, steal, defalcate

غارت کردن (فعل)
rob, despoil, harry, ravage, ransack, sack, harrow, raven, pillage, plunder, pirate, loot, foray, maraud, spoliate, reave

لخت کردن (فعل)
rob, pluck, harry, ransack, sack, strip, skin, rake up, fleece, rifle

چاپیدن (فعل)
rob, hurry, harry, plunder, loot, fleece

steal, deprive


Synonyms: abscond, appropriate, bereave, break into, burglarize, burgle, cheat, con, cop, defalcate, defraud, despoil, disinherit, dispossess, divest, do out of, embezzle, filch, heist, hijack, hold up, hustle, liberate, lift, loot, lose, mug, oust, peculate, pilfer, pillage, pinch, plunder, promote, purloin, raid, ransack, relieve, requisition, rifle, rip off, roll, sack, scrounge, snitch, stick up, strip, strong-arm, swindle, swipe, take, thieve, withhold


Antonyms: give, offer


جملات نمونه

1. rob peter to pay paul
از ریش کندن و به سبیل چسباندن،از یکی قرض گرفتن و دین خود را به دیگری پس دادن

2. rob peter to pay paul
از ریش کندن و به سبیل چسباندن

3. rob the cradle
معشوقه یا همسر بسیار جوانتر از خود گرفتن

4. they are laying to rob a bank
دارند آماده ی دستبرد زدن به بانک می شوند.

5. a just man does not rob orphans
آدم منصف از یتیمان نمی دزدد.

6. The criminals conspired to rob a bank.
[ترجمه ترگمان]جنایتکاران دست به دست هم دادند تا بانک بزنند
[ترجمه گوگل]جنایتکاران توطئه کردند که یک بانک را بکشند

7. Despite my repeated assurances, Rob still looked very nervous.
[ترجمه ترگمان]با وجود تضمین های مکرر من، راب هنوز خیلی عصبی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]با وجود تضمین های مکرر من، راب هنوز بسیار عصبی بود

8. Rob Peter to pay Paul.
[ترجمه ترگمان]راب پیتر را وادار به پرداخت پول کرد
[ترجمه گوگل]راب پیتر برای پرداخت پولس

9. The two conspired to rob a bank.
[ترجمه ترگمان]دو نفر توطئه کردند که یه بانک رو غارت کنن
[ترجمه گوگل]دو نفر به توافق رسیدند تا یک بانک را بکشند

10. The police frustrated the bandit's attempt to rob the bank.
[ترجمه ترگمان]پلیس این راهزن را نا امید کرد که بانک را غارت کند
[ترجمه گوگل]پلیس تلاشی برای غارت کردن بانک را ناامید کرد

11. Rob Harmeling won the sprint in Bordeaux.
[ترجمه ترگمان]راب Harmeling در این مسابقه در بوردو برنده شد
[ترجمه گوگل]رابر هارلینگ در برادوی باتجربه است

12. Rob was devastated by the news of her death.
[ترجمه ترگمان]راب با شنیدن خبر مرگش ویران شد
[ترجمه گوگل]راب توسط اخبار از مرگ او ویران شد

13. What would you do if someone tried to rob you in the street?
[ترجمه ترگمان]اگه کسی بخواد تو خیابون ازت دزدی کنه چی کار می کنی؟
[ترجمه گوگل]اگر کسی تلاش کرد شما را در خیابان بکشد چکار می کنی؟

14. The two criminals connived with the police to rob a bank.
[ترجمه ترگمان]این دو مجرم با پلیس تبانی کرده بودند که از بانک سرقت کنند
[ترجمه گوگل]این دو جنایتکار با پلیس متهم به ربودن یک بانک شدند

15. I remember when you were all starry-eyed about Rob.
[ترجمه ترگمان] یادمه وقتی که تو همه \"راب\" نگاه می کردی
[ترجمه گوگل]من یادم می آید زمانی که همه شما را در مورد راب دیدم

16. Rob isn't the kind of person to worry.
[ترجمه ترگمان]راب از آن نوع آدمی نیست که نگران باشد
[ترجمه گوگل]راب نوعی از شخص نگران کننده نیست

17. Rob and I broke up last week.
[ترجمه ترگمان]من و راب هفته پیش از هم جدا شدیم
[ترجمه گوگل]راب و من هفته گذشته شکست خوردیم

18. Rob did very badly in the History exam.
[ترجمه ترگمان]راب در امتحان تاریخ خیلی بد عمل کرد
[ترجمه گوگل]راب در امتحان تاریخ خیلی بد کار کرد

He robbed my watch.

ساعت مرا زد.


They robbed two banks.

آنان به دو بانک دستبرد زدند.


He stole his mother-in-law's gold coins.

او سکه‌های طلای مادرزنش را دزدید.


The government was robbing the people.

دولت داشت مردم را می‌چاپید.


The car accident robbed him of health.

تصادف اتومبیل او را از سلامتی بی‌بهره کرد.


He was robbed of his good name by slander.

با تهمت نام نیک او را از بین بردند.


اصطلاحات

rob Peter to pay Paul

از ریش کندن و به سبیل چسباندن


پیشنهاد کاربران

بلند کردن چیزی از کسی یا از جایی ( به معنی دزدیدن )

هو
ربودن چیزی بر خلاف میل مالک آن وبا استفاده از خشونت و ایجاد هراس.

این فعل برای دزدی از " یک شخص یا یک مکان " بکار برده میشود.

البته این فعل برای دزدی از خانه بکار برده نمیشود و از burgle استفاده میشود
The house was burgled while they were all sleeping

فعل steal درواقع تاکیدش روی اون چیزی هست که دزدی میشود نه خوده عمل دزدی
The thieves entered the museum through the roof and stole three paintings worth more than two million euros.
Our car was stolen from outside our house last week.

. . . . . . . . . . . . . . . .

"You steal "money or things
"But you rub a "person or place ( بجز خونه )


🌼🌼

محروم کردن ( شخصی از داشتن چیزی )
. If someone is robbed of something that they deserve, have, or need, it is taken away from them
مثال:
. I can't forgive Lewis for robbing me of a gold medal
. Their potential is robbed at an early age

لباس هایی که راهبه های دین یهود می پوشند
Orange robs

rob sb of sth
چیزی را از کسی دزدیدن

دزدیدن، سرقت کردن

گرفته شده از کلمه robber
به معنی دزد ، سارق


کلمات دیگر: