کلمه جو
صفحه اصلی

commend


معنی : ستودن، ستایش کردن
معانی دیگر : تعریف کردن از، مورد ستایش قرار دادن، توصیه کردن، تایید کردن، سپردن به، (قدیمی) سلام رساندن

انگلیسی به فارسی

ستودن، ستایش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: commends, commending, commended
مشتقات: commendable (adj.), commendably (adv.)
(1) تعریف: to cite with praise, as for some act or service.
مترادف: congratulate, hail, laud, praise
متضاد: admonish, castigate, censure, chide, criticize, vilify
مشابه: acclaim, applaud, cite, extol, promote, recognize

- His captain commended him for his bravery.
[ترجمه ترگمان] سروان او را به خاطر شجاعت او ستایش کرد
[ترجمه گوگل] کاپیتان او را به خاطر شجاعت او تحسین کرد
- I commend you on your choice of this restaurant.
[ترجمه ساناز] از اینکه این رستوران رو انتخاب کردید، سپاسگزارم. ( برایم قابل ستایش است )
[ترجمه ترگمان] من تو رو از انتخاب این رستوران ستایش می کنم
[ترجمه گوگل] من از شما در انتخاب این رستوران سپاسگزارم

(2) تعریف: to endorse (someone); recommend.
مترادف: endorse, recommend
مشابه: acclaim, back, commit, direct, promote, sanction

(3) تعریف: to place in someone's care; entrust.
مترادف: commit, consign, delegate, entrust, trust
مشابه: transfer

• praise; recommend; give to for safekeeping
if you commend someone or something, you praise them formally to other people; a formal word.
if something commends itself to you, you approve of it; a formal word.

مترادف و متضاد

ستودن (فعل)
eulogize, praise, worship, adore, commend, extol, glorify, glory

ستایش کردن (فعل)
eulogize, praise, worship, adore, commend, glorify, pay tribute, laud

recommend, praise


Synonyms: acclaim, accredit, advocate, applaud, approve, boost, build, build up, compliment, countenance, endorse, eulogize, extol, give a posy, gold star, hail, hand it to, hats off to, hear it for, kudize, laud, pat on the back, puff up, sanction, speak highly of, stroke, support


Antonyms: censure, criticize, disapprove, rebuke, reprimand


hand over with confidence


Synonyms: assign, commit, confer, confide, consign, deliver, entrust, proffer, relegate, resign, tender, trust, turn over, yield


Antonyms: deny, keep, refuse


جملات نمونه

1. Everyone commended the mayor's thrifty suggestion.
همه پیشنهاد مقتصدانه شهردار را ستودند

2. Florence commended the baby to her aunt's care.
فلورانس طفل را برای مراقبت به عمه اش سپرد

3. The truth is that we all like to be commended for good work.
حقیقت این است که همه ما دوست داریم برای انجام دادن کار خوب مورد تحسین قرار بگیریم

4. i commend myself to you, o, god
خود را به تو می سپارم ای خدا!

5. This TV play does not seem to commend itself to me.
[ترجمه لیدا] به نظر نمی رسد این برنامه تلویزیونی مورد تایید باشه
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که این بازی تلویزیون خودش را به من بسپارد
[ترجمه گوگل]به نظر نمیرسد این بازی تلویزیونی خودم را به من عطا کند

6. We should commend good people and good deeds.
[ترجمه ترگمان]ما باید مردم خوب و کاره ای خوب را ستایش کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید افراد خوب و اعمال خوب را تحسین کنیم

7. I should like to commend this dictionary to you.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد این فرهنگ لغت را برای شما تعریف کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم این فرهنگ لغت را به شما تبریک بگویم

8. I commend Ms. Orth on writing such an informative article.
[ترجمه ترگمان]من خانم \"orth\" رو برای نوشتن همچین مقاله ای از شما ستایش می کنم
[ترجمه گوگل]من خانم ارت را در نوشتن چنین مقاله آموزنده ستایش می کنم

9. We commend her soul to God.
[ترجمه ترگمان]روحش را به خدا می سپارم
[ترجمه گوگل]ما روح او را به خدا ستوده است

10. The plan did not commend itself to the Allies.
[ترجمه ترگمان]این طرح خود را به متفقین نشان نداد
[ترجمه گوگل]این طرح خود را به سوی متفقین تحمیل نکرد

11. I can commend it to him as a realistic course of action.
[ترجمه ترگمان]من می توانم آن را به عنوان یک راه واقع گرایانه از عمل تحسین کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم آن را به عنوان یک عمل واقع گرایانه از او تقدیم کنم

12. I want to commend my little brother to your care.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم برادر کوچک خود را به مراقبت شما می سپارم
[ترجمه گوگل]من می خواهم برادر کوچکم را به خاطر مراقبت از شما تحسین کنم

13. The movie has little to commend it .
[ترجمه ترگمان] فیلم یه کم ازش تمجید می کنه
[ترجمه گوگل]این فیلم کمی به آن افتخار می کند

14. Ian McKellen's performance had much to commend it .
[ترجمه ترگمان]نمایش \"ایان مک کالن\" چیزای زیادی برای ستایش از اون داشت
[ترجمه گوگل]عملکرد یان مک کلهن بسیار به آن افتخار کرد

15. I commended the chef on the excellent meal. I later wrote to commend him to his employer, the restaurant owner.
[ترجمه ترگمان]من از آشپز در غذای عالی تشکر کردم بعدها نوشتم که او را به کارفرمای خود، صاحب رستوران، می سپارم
[ترجمه گوگل]من آشپز را بر روی وعده های عالی ستایش کردم من بعدا نوشتم که او را به کارفرمای خود، صاحب رستوران دعوت کند

16. Colleagues, I commend this report to you.
[ترجمه ترگمان]همکاریم، این گزارش رو به شما می سپارم
[ترجمه گوگل]همکاران، من این گزارش را برای شما ارزیابی می کنم

17. His ideas do not commend themselves to me.
[ترجمه ترگمان]افکار او خودشان را به من ستایش نمی کنند
[ترجمه گوگل]ایده های خود را به من تحمیل نمی کند

18. The proposed site has much to commend it.
[ترجمه ترگمان]این سایت پیشنهاد زیادی برای ارزیابی آن دارد
[ترجمه گوگل]سایت پیشنهاد شده است تا آن را مورد ستایش قرار دهد

Everyone commended his courage.

همه شجاعت او را ستودند.


He commended our project warmly.

او با گرمی طرح ما را مورد تأیید قرار داد.


I commend myself to you, o, God!

خود را به تو می‌سپارم ای خدا!


پیشنهاد کاربران

تحویل دادن
واگذارکردن

تعریف کردن. تحسین کردن . ستودن

commend itself to somebody چیزی خودش را در برابر کسی ثابت کردن
the pride engine mechanism could not commend itself to Iranian populace

تقدیر کردن، حمایت کردن

تجلیل کردن، ستودن، تقدیر بعمل آوردن، تحسین کردن، تعریف کردن

ستودن formal
I commend you for the good job you do for the community

1 - ستایش کردن، تعریف و تمجید کردن
2 - سپردن، واگذار کردن

ستودن


کلمات دیگر: