کلمه جو
صفحه اصلی

thwart


معنی : کج، اریب، کج خلق، انسداداریب، عقیم گذاردن، بی نتیجه گذاردن، حائل کردن، در سرتاسر ادامه دادن یا کشیدن، خنثی نمودن، خنثی کردن، مخالفت کردن با
معانی دیگر : ممانعت کردن، (سر راه کسی) مانع گذاشتن، مخالفت کردن، میانبر، (مهجور) رجوع شود به: pervese، (قدیمی) رجوع شود به: athwart، در سرتاسر چیزی ادامه دادن یا کشیدن

انگلیسی به فارسی

بی نتیجه گذاردن، خنثی کردن، حائل کردن، عقیم گذاردن، مخالفت کردن با، انسداد اریب، کج، در سرتاسر(چیزی) ادامه دادن یا کشیدن


خفه شو، کج، خنثی کردن، خنثی نمودن، عقیم گذاردن، بی نتیجه گذاردن، حائل کردن، مخالفت کردن با، در سرتاسر ادامه دادن یا کشیدن، کج خلق، انسداداریب، اریب


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: thwarts, thwarting, thwarted
• : تعریف: to hinder, oppose, or frustrate.
مترادف: foil, frustrate, hinder, impede
متضاد: facilitate
مشابه: balk, bilk, block, contravene, defeat, delay, detain, disappoint, hamper, hogtie, nip, obstruct, oppose, prevent, short-circuit, stop, trip, undercut

- Road blocks thwarted their plan to escape.
[ترجمه ترگمان] مسدود کردن بلوک ها طرح فرار آن ها را خنثی کرده است
[ترجمه گوگل] بلوک های خیابانی طرح خود را برای فرار ناپدید کردند
- His own shortcomings are thwarting him.
[ترجمه ترگمان] نقایص و کاستی های خود او او را خنثی می کند
[ترجمه گوگل] کاستی های او او را خنثی می کند
اسم ( noun )
(1) تعریف: a seat set crosswise in a small boat, esp. for an oarsman.

(2) تعریف: a crosswise brace, as in a canoe.
مشابه: brace
صفت ( adjective )
مشتقات: thwartedly (adv.)
(1) تعریف: in or going in a crosswise direction; transverse.
مترادف: transverse, traverse
مشابه: cross, kitty-cornered

(2) تعریف: crossing one's purposes; adverse or perverse.
مترادف: adverse, counter
مشابه: contrary, opposed, perverse

• act of prevention or frustration; seat across a boat used by an oarsman
frustrate, foil, prevent, impede
diagonal, slanted, sloped
if you thwart someone or thwart their plans, you prevent them from doing or getting what they want; a formal word.

مترادف و متضاد

کج (اسم)
thwart, slant, cater corner

اریب (صفت)
thwart, diagonal, oblique, skew, slant, cater-cornered, skewed, sidled, kitty-cornered

کج خلق (صفت)
morose, sullen, petulant, acidulous, testy, irritable, crabbed, peevish, thwart, fractious, tedious, querulous, techy, snappish, hoity-toity, waspish, snarly, splenetic, tetchy

انسداداریب (صفت)
thwart

عقیم گذاردن (فعل)
thwart, frustrate, narrow down

بی نتیجه گذاردن (فعل)
thwart

حائل کردن (فعل)
thwart

در سرتاسر ادامه دادن یا کشیدن (فعل)
thwart

خنثی نمودن (فعل)
nullify, cancel, annihilate, thwart, neutralize, negate, frustrate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

مخالفت کردن با (فعل)
resist, disagree, thwart, buck, oppugn

stop, hinder


Synonyms: baffle, balk, beat, bilk, check, circumvent, confuse, counter, crab, cramp, crimp, cross, curb, dash, defeat, disappoint, ditch, dodge, double-cross, duck, foil, foul up, frustrate, give the slip, hold up, impede, louse up, match, obstruct, oppose, outwit, pit, play off, prevent, queer, restrain, ruin, scotch, skin, snafu, stymie, take down, take wind out of, trammel, upset, upset one’s apple cart


Antonyms: aid, assist, encourage, forward, help


جملات نمونه

1. he did not dare to thwart the whims of the king
او جرات نکرد که با هوس های سلطان مخالفت کند.

2. all the priests in the world have not been able to thwart lovers
همه ی کشیش های دنیا هم نتوانسته اند جلو عشاق را بگیرند.

3. We must thwart his malevolent schemes.
[ترجمه ترگمان] ما باید برنامه های شیطانی اون رو خنثی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید طرح های بدخواه خود را خنثی کنیم

4. The accounting firm deliberately destroyed documents to thwart government investigators.
[ترجمه ترگمان]این شرکت حسابداری عمدا اسناد را برای خنثی کردن بازرسان دولتی از بین برده است
[ترجمه گوگل]شرکت حسابرسی عمدا اسناد را برای تخریب بازرسان دولتی نابود کرد

5. Congressional Republicans have made clear their intention to thwart these efforts.
[ترجمه ترگمان]جمهوریخواهان کنگره قصد خود را برای خنثی کردن این تلاش ها مشخص کرده اند
[ترجمه گوگل]جمهوری خواهان کنگره قصد دارند این تلاش ها را خنثی کنند

6. Harry knew now that nothing could thwart his plans.
[ترجمه ترگمان]هری می دانست که هیچ چیز نمی تواند نقشه او را خنثی کند
[ترجمه گوگل]هری اکنون می دانست که هیچ چیز نمی تواند برنامه هایش را خنثی کند

7. Our course must thwart those designs.
[ترجمه ترگمان]البته ما باید این طرح ها را خنثی کنیم
[ترجمه گوگل]البته ما باید این طرح ها را خنثی کنیم

8. Paper and blister secure costly tube To thwart shoplifting of a small but expensive tube of over-the-counter medicine, a pharmaceutical company has turned to a paper-and-blister combination package.
[ترجمه ترگمان]کاغذ و ابزار محکم و گران قیمت برای جلوگیری از بلندکردن اجناس از جنس یک لوله کوچک اما پر هزینه از دارو - یک شرکت داروسازی تبدیل به بسته ترکیبی paper - and شده است
[ترجمه گوگل]لوله های با هزینه ای مناسب و بی خطر برای جلوگیری از سرقت از یک لوله کوچک اما گرانقیمت بدون دارو، یک شرکت داروسازی به یک بسته ترکیبی کاغذ و گلوله تبدیل شده است

9. But is their increasingly fervent devotion enough to thwart the spread of a sparer and more businesslike style of punctuation, from which apostrophes will be omitted?
[ترجمه ترگمان]اما وفاداری شدید آن ها به اندازه کافی برای خنثی کردن گسترش یک سبک sparer و سبک businesslike of که از آن حذف خواهد شد، کافی است؟
[ترجمه گوگل]اما آیا فداکاری فزاینده آنها به اندازه کافی برای از بین بردن گسترش فریبنده و سبک تجاری ترجیحی است که از آن رد می شود؟

10. God knew that he had never wished to thwart her in anything!
[ترجمه ترگمان]خدا می داند که هرگز نخواسته بود او را به هر کاری خنثی کند!
[ترجمه گوگل]خدا میداند که او هرگز آرزو نکرد او را در هر چیزی بشکند!

11. He accused Kremlin hawks of a conspiracy to keep the war going to bolster their own power and thwart his ambitions.
[ترجمه ترگمان]او hawks کرملین را به توطئه برای ادامه جنگ متهم کرد تا قدرت خود را تقویت کرده و جاه طلبی های او را خنثی کند
[ترجمه گوگل]او متهم کرد که کرملین توطئه ای برای ادامه جنگ به منظور تقویت قدرت خود و از بین بردن جاه طلبی های خود است

12. Just as urgently, the Putin government is trying to thwart him.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، دولت پوتین در تلاش است تا او را خنثی کند
[ترجمه گوگل]درست همانطور که فورا، دولت پوتین سعی در خنثی کردن او دارد

13. It would have to reach 44 95 or less to thwart the Lockheed Martin-Loral combination.
[ترجمه ترگمان]لازم به ذکر است که برای خنثی کردن لاکهید مارتین - Loral، باید به ۴۴ درصد یا کم تر برسد
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از ترکیب Lockheed Martin-Loral باید آن را به 44 95 یا کمتر رسانده شود

14. For all these years we had this huge military alliance designed to thwart the dreaded Commies.
[ترجمه ترگمان]برای تمام این سال ها، ما این اتحاد نظامی عظیم را داشتیم که برای خنثی کردن the ترسناک طراحی شده بود
[ترجمه گوگل]برای تمام این سال ها این اتحاد بزرگ نظامی ایجاد شده بود تا از کمدی های وحشت زده جلوگیری کند

All the priests in the world have not been able to thwart lovers.

همه‌ی کشیش‌های دنیا هم نتوانسته‌اند جلو عشاق را بگیرند.


He did not dare to thwart the whims of the king.

او جرئت نکرد که با هوس‌های سلطان مخالفت کند.


پیشنهاد کاربران

thwart
فعل:
prevent ( someone ) from accomplishing something. جلوگیری از ( کسی ) از انجام کاری.
"he never did anything to thwart his father"
اسم:
a structural crosspiece forming a seat for a rower in a boat. جاییکه برای نشستن پاروزن در قایق ( بویژه قایق های پارویی ) ساخته شده است.
قید و حرف اضافه:
from one side to another side of; across. از یک طرف به طرف دیگر؛ در سراسر
"a pink - tinged cloud spread thwart the shore"

athwart
حرف اضافه:
from side to side of; across. از طرفی به طرفی؛ در سراسر
"a counter was placed athwart the entrance"

in opposition to; counter to. برخلاف. مقابله با
"these statistics run sharply athwart conventional presumptions"

قید:
across from side to side; transversely. از طرف به طرف دیگر؛ عرضی
"one table running athwart was all the room would hold"

so as to be perverse or contradictory. منحرف و یا متناقض باشد.
"our words ran athwart and we ended up at cross purposes"

نقش بر آب کردن

ممانعت ایجاد کردن و مخالفت کردن
خنثی و بی نتیجه کردن
درسرتاسر

بازداشتن کسی از انجام کاری

چوب لای چرخ . . . گذاشتن

نافرجام

با مشکل مواجه کردن

کنسل کردن
متوقف کردن

to oppose successfully : defeat the hopes or aspirations of ( ibid )

ناکام شدن یا کردن

مشکل تراشی کردن

به در بسته خوردن

جای پارو زننده در قایق

prevent

بی نتیجه کردن یا شدن یا ماندن/ ناکام کردن یا شدن
konev's dream of conquering berlin had been thwarted
رویای کونف برای فتح برلین بی نتیجه ماند

thwart ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: نیمکت قایق
تعریف: هر یک از تخته های عرضی در سازة قایق که می توان بر روی آنها نشست


کلمات دیگر: