ناحیه ی حیاتی، دل کشور، قلب کشور، سرزمین مرکزی، دلگاه، منطقه مرکزی وحیاتی
heartland
ناحیه ی حیاتی، دل کشور، قلب کشور، سرزمین مرکزی، دلگاه، منطقه مرکزی وحیاتی
انگلیسی به فارسی
منطقه مرکزی وحیاتی
سرزمین اصلی، منطقه مرکزی وحیاتی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a central land area, esp. one considered to be economically, politically, or militarily vital to a nation or region.
- The Midwest is sometimes called the heartland of the United States because of its agricultural output.
[ترجمه ترگمان] غرب میانه گاهی به دلیل خروجی کشاورزی خود، قلب آمریکا نامیده می شود
[ترجمه گوگل] به دلیل خروجی کشاورزی خود، غرب میانه بعنوان منبع اصلی ایالات متحده آمریکا نامیده می شود
[ترجمه گوگل] به دلیل خروجی کشاورزی خود، غرب میانه بعنوان منبع اصلی ایالات متحده آمریکا نامیده می شود
• central area of land
you can refer to the area where something is based as a heartland, for example, the industrial heartland of a country or region is the area where most of its industry is based and where industry is very important.
you can refer to the area where something is based as a heartland, for example, the industrial heartland of a country or region is the area where most of its industry is based and where industry is very important.
جملات نمونه
1. The USA's Middle West is the heartland of the country.
[ترجمه ترگمان]خاور میانه آمریکا، قلب کشور است
[ترجمه گوگل]غرب میانه ایالات متحده مرکز اصلی این کشور است
[ترجمه گوگل]غرب میانه ایالات متحده مرکز اصلی این کشور است
2. The party has lost seats in its traditional heartland of southern Thailand.
[ترجمه ترگمان]این حزب کرسی خود را در قلب سنتی خود در جنوب تایلند از دست داده است
[ترجمه گوگل]حزب کرسی های خود را در قلمرو سنتی جنوب تایلند از دست داده است
[ترجمه گوگل]حزب کرسی های خود را در قلمرو سنتی جنوب تایلند از دست داده است
3. Growing up in the Indiana heartland provided me with a clear sense of what was right and wrong.
[ترجمه ترگمان]رشد در مرکز قلب ایندیانا حس روشنی از آنچه که درست و غلط بود به من داد
[ترجمه گوگل]در حال رشد در منطقه مرکزی ایندیانا، من به صراحت از آنچه درست و غلط بود، به من نشان داد
[ترجمه گوگل]در حال رشد در منطقه مرکزی ایندیانا، من به صراحت از آنچه درست و غلط بود، به من نشان داد
4. The Establishment has lost its heartland in the Conservative Party.
[ترجمه ترگمان]سازمان، قلب خود را در حزب محافظه کار از دست داده است
[ترجمه گوگل]تأسیس این حزب در منطقه محافظه کار خود را از دست داده است
[ترجمه گوگل]تأسیس این حزب در منطقه محافظه کار خود را از دست داده است
5. Singh steps out for peace in Sikh heartland.
[ترجمه ترگمان]سینگ برای صلح در مرکز قلب سیک قدم به بیرون می گذارد
[ترجمه گوگل]سینگ برای صلح در منطقه مرکزی سیک می رود
[ترجمه گوگل]سینگ برای صلح در منطقه مرکزی سیک می رود
6. Looking back, the heartland was a congenial place to nail down the business.
[ترجمه ترگمان]به عقب نگاه کرد، قلب جای مناسبی برای کار کردن کار بود
[ترجمه گوگل]با نگاه کردن به عقب، منطقه قلب یک جایگاه دوستانه برای خرد کردن کسب و کار بود
[ترجمه گوگل]با نگاه کردن به عقب، منطقه قلب یک جایگاه دوستانه برای خرد کردن کسب و کار بود
7. Journey north through the fertile Kikuyu heartland to Nyeri where a buffet lunch will be served at the Outspan Hotel.
[ترجمه ترگمان]سفر به شمال از طریق مرکز حاصلخیز Kikuyu برای Nyeri جایی که ناهار بوفه در هتل Outspan سرو می شود
[ترجمه گوگل]سفر به شمال از طریق مرجانی Kikuyu به Nyeri که در آن یک ناهار بوفه در هتل Outspan خدمت کرده است
[ترجمه گوگل]سفر به شمال از طریق مرجانی Kikuyu به Nyeri که در آن یک ناهار بوفه در هتل Outspan خدمت کرده است
8. Informed irreverence carries certain risks into the heartland of self-interest.
[ترجمه ترگمان]بی حرمتی به بی حرمتی به قلب، خطرات خاصی را در قلب خود به همراه دارد
[ترجمه گوگل]عدم اطمینان آگاهانه خطرات خاصی را به قلمرو خودکفا می اندازد
[ترجمه گوگل]عدم اطمینان آگاهانه خطرات خاصی را به قلمرو خودکفا می اندازد
9. That too often happens in writings about the heartland, the vast reaches of the West and other strong places.
[ترجمه ترگمان]این امر اغلب در نوشته های موجود در مورد مناطق مرکزی، مناطق وسیعی از غرب و دیگر مناطق قوی رخ می دهد
[ترجمه گوگل]این اغلب در نوشته های مربوط به قلمرو قلب، جریان های وسیع غرب و دیگر مکان های قوی اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]این اغلب در نوشته های مربوط به قلمرو قلب، جریان های وسیع غرب و دیگر مکان های قوی اتفاق می افتد
10. The problem with these heartland weenies boils down to the eternal distinction: all style, no substance.
[ترجمه ترگمان]مشکل این مناطق مرکزی به تمایز ابدی تبدیل می شود: همه سبک، هیچ ماده ای
[ترجمه گوگل]مشکل این عادتهای قلبخواری به تمایز ابدی مبدل می شود: همه سبک، بدون ماده
[ترجمه گوگل]مشکل این عادتهای قلبخواری به تمایز ابدی مبدل می شود: همه سبک، بدون ماده
11. And last week's tornadoes ripped through the American heartland are a case in point.
[ترجمه ترگمان]و گردباد هفته گذشته در مناطق مرکزی آمریکا مورد بررسی قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]و در هفته گذشته توفان های دریایی از طریق مرکز هسته ای آمریکا پاره شده اند
[ترجمه گوگل]و در هفته گذشته توفان های دریایی از طریق مرکز هسته ای آمریکا پاره شده اند
12. To win another term Labour needs to ensure the turnout of its heartland supporters and those who switched to Labour in 199
[ترجمه ترگمان]برای پیروزی در یک دوره دیگر، حزب کارگر باید از حضور حامیان مرکزی خود و کسانی که در ۱۹۹ مورد به حزب کارگر روی آورده اند، اطمینان حاصل کند
[ترجمه گوگل]برای کسب یک دوره دیگر، کار نیاز به اطمینان از حضور حامیان قلب و کسانی که در سال 199 به کار تبدیل شده اند
[ترجمه گوگل]برای کسب یک دوره دیگر، کار نیاز به اطمینان از حضور حامیان قلب و کسانی که در سال 199 به کار تبدیل شده اند
13. In the background the bleak, craggy, high Andes landscape of Potosi - the mining heartland they are abandoning.
[ترجمه ترگمان]در پس زمینه کوه های مه آلود، پر شیب و ارتفاعات آند پوتوسی، مرکز استخراج معدن، آن ها رها شده اند
[ترجمه گوگل]در پس زمینه چشم انداز قریب به اتفاق، پر زرق و برق، آند آندز از Potosi - سرزمین قلب آنها رها
[ترجمه گوگل]در پس زمینه چشم انداز قریب به اتفاق، پر زرق و برق، آند آندز از Potosi - سرزمین قلب آنها رها
14. By the end of the 1980s central economic planning was in retreat, even in its heartland.
[ترجمه ترگمان]تا پایان دهه ۱۹۸۰، برنامه ریزی اقتصادی مرکزی در حال عقب نشینی بود، حتی در کانون اصلی آن
[ترجمه گوگل]در اواخر دهه 1980، برنامه ریزی اقتصادی مرکزی در عقب نشینی بود، حتی در قلبش
[ترجمه گوگل]در اواخر دهه 1980، برنامه ریزی اقتصادی مرکزی در عقب نشینی بود، حتی در قلبش
پیشنهاد کاربران
پس کرانه ساحلی.
در علوم حمل و نقل دریایی
در علوم حمل و نقل دریایی
منطقه مرکزی وحیاتی ( noun )
سرزمین یا منطقه مرکزی یا حیاتی، تز معروف هالفورد مکیندر ( heartland - rimland ) .
در جغرافیای سیاسی ( ژئوپلیتیک ) .
در جغرافیای سیاسی ( ژئوپلیتیک ) .
کلمات دیگر: