کلمه جو
صفحه اصلی

retaliation


معنی : تلافی، پاداش، عمل متقابل
معانی دیگر : تلافی، عمل متقابل

انگلیسی به فارسی

تلافی، عمل متقابل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of striking back or taking revenge.

- He had made a fool out of her, so she broke his favorite CD in retaliation.
[ترجمه BLUEPAWN] او یک حرکت احمقانه از او دیده بود ، بنابراین در تلافی کار او سی دی مورد علاقه اش را شکست.
[ترجمه Arya] او بازی اش داده بود، پس در تلافی کارش سی دی مورد علاقه ی او را شکست.
[ترجمه afshar] پسر از دختر یک احمق ساخته بود ( یعنی دختر را دست انداخته بود ) بنابراین دختر به تلافی، سی دی مورد علاقه پسر را شکست.
[ترجمه ترگمان] او یک احمق را از او بیرون اورده بود، بنابراین سی دی مورد علاقه اش را در تلافی شکست
[ترجمه گوگل] او از او گول زده بود، بنابراین او با انتقاد از CD مورد علاقه خود را شکست

• act of striking back, act of taking revenge; requital, reciprocation, act of paying back in kind

مترادف و متضاد

تلافی (اسم)
incident, collision, amends, compensation, restitution, retaliation, revenge, reprisal, retort, retribution, repayment, revanche

پاداش (اسم)
quittance, gratuity, testimonial, compensation, retaliation, retribution, meed, reward, remuneration, fee, comeuppance, guerdon

عمل متقابل (اسم)
retaliation, rebuttal, reciprocity, reciprocation, reciprocal action

جملات نمونه

1. massive retaliation
حمله انتقامی در سطح گسترده،قصاص همگانی

2. He never said a single word in retaliation.
[ترجمه ترگمان]هرگز حتی یک کلمه هم به تلافی نگفت
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای واکنش نشان نداد

3. They're pursuing a strategy of massive retaliation.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک استراتژی تلافی جویانه گسترده را دنبال می کنند
[ترجمه گوگل]آنها دنبال یک استراتژی تلافی عظیم هستند

4. Police said they believed the attack was in retaliation for the death of the drug trafficker.
[ترجمه ترگمان]پلیس گفت که آن ها بر این باورند که این حمله به تلافی کشته شدن یک قاچاقچی مواد مخدر صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]پلیس گفت که آنها اعتقاد داشتند که این حمله به خاطر قاچاقچی مواد مخدر مورد انتقاد قرار گرفته است

5. The bomb attack was in retaliation for the recent arrest of two well-known terrorists.
[ترجمه ترگمان]این حمله به تلافی دستگیری اخیر دو تروریست مشهور صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]این حمله بمبگذاری برای دستگیری اخیر دو تروریست شناخته شده بود

6. The shooting may have been in retaliation for the arrest of the terrorist suspects.
[ترجمه ترگمان]این تیراندازی ممکن است در تلافی دستگیری مظنونین تروریستی صورت گرفته باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است تیراندازی برای دستگیری مظنونین تروریست اقدام کند

7. This action was undoubtedly in retaliation for last week's bomb attack.
[ترجمه ترگمان]این اقدام بدون شک در تلافی حمله بمب گذاری هفته گذشته بود
[ترجمه گوگل]این اقدام بدون شک در تلاش برای حمله بمب در هفته گذشته بود

8. Any hostilities could result in retaliation and further embroil U. N. troops in fighting.
[ترجمه ترگمان]هر گونه خصومت می تواند منجر به انتقام و embroil بیشتر شود ان سربازان در حال جنگ
[ترجمه گوگل]هر گونه خصومت می تواند به تلافی و پیروزی نیروهای U N در جنگ بپردازد

9. The savagery of our retaliation against the virus has yet to be played out.
[ترجمه ترگمان]وحشیگری تلافی جویانه ما علیه این ویروس تا کنون پخش نشده است
[ترجمه گوگل]وحشی از انتقامات ما علیه این ویروس تا به حال نادیده گرفته شده است

10. The alternative is massive retaliation by missiles aimed at the enemy's cities, which will stay put.
[ترجمه ترگمان]این جایگزین در تلافی جویانه گسترده از سوی موشک هایی با هدف شهره ای دشمن است که باقی خواهند ماند
[ترجمه گوگل]این جایگزین تلافی عظیم با موشک هایی است که با هدف قرار دادن شهرهای دشمن قرار دارند

11. Dulles called the policy massive retaliation.
[ترجمه ترگمان]دالس این سیاست را تلافی جویانه تلقی کرد
[ترجمه گوگل]دالس این سیاست را تلافی عظیم نامید

12. Does Sanchez worry about attempts at disguised retaliation?
[ترجمه ترگمان]سانچز درباره تلاش برای تلافی کردن نگران شده؟
[ترجمه گوگل]آیا سانچز در مورد تلاش های تلافی جاسوسی نگران است؟

13. Without warning his right hand swiped in retaliation at her mouth, splitting her lip.
[ترجمه ترگمان]بدون هشدار دستش را به طرف دهانش گرفت و لبش را جدا کرد
[ترجمه گوگل]بدون هشدار، دست راست خود را در انتقام گیری در دهان او، تقسیم لب خود را

14. He, in retaliation, has launched against them the most concentrated onslaughts that he has been able to devise.
[ترجمه ترگمان]او در اقدامی تلافی جویانه ترین یورش را علیه آن ها آغاز کرده است تا بتواند تدبیر کند
[ترجمه گوگل]او، در تلافی، بر علیه آنها متضررترین تمرینات را که او توانسته است طراحی کند، راه اندازی کرده است

15. In its first test massive retaliation had won a victory.
[ترجمه ترگمان]در اولین آزمایش، اقدامات تلافی جویانه ای پیروزی را به دست آورد
[ترجمه گوگل]در اولین آزمایش، تلافی عظیم پیروزی را به دست آورد

پیشنهاد کاربران

قصاص

انتقام

عمل تلافی جویانه

قصاص
Timely retaliation
Or sooner with their own acceptance
تلافی به موقع
یا هر چی زودتر با پذیرش دلخواه خودشان


مقابله به مثل، تلافی، جبران

جبران

خراب کرد

تعریف Retaliate که فعل retaliation هست
🔴
[no obj] : to do something bad to someone who has hurt you or treated you badly : to get revenge against someone
◀️
After the company announced plans to reduce benefits, the union threatened to retaliate by calling for a strike
◀️
In their Religion, if a father kills his daughter or son, there is no retaliation

تلافی، به معنای خون بها نیست ولی چیزیکه مثل اون برای جبران خساراتی که یه نفر بهت رسونده، انتقام یا قصاص
تقریبا با Revenge و Vengeance یکیه


کلمات دیگر: