گریه می کند، گریه، فریاد، بانگ، ناله، خروش، غریو، زاری، ضجه، عجز، گریه کردن، فریاد زدن، بانگ زدن، داد زدن، صدا کردن، خروش برآوردن، خروشیدن، مصوت کردن
cries
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. her cries grew fainter
فریادهای او کوتاه تر شد.
2. her cries were to no effect
فریادهای او اثری نداشت.
3. his cries for help went unheard
گوش شنوایی نبود که فریاد کمک خواهی او را بشنود.
4. the pathetic cries of a woman whose child had been run over by a car
فریادهای حزن آفرین زنی که فرزندش زیر ماشین رفته بود
5. the hostages' anguished cries
فریادهای اندوهبار گروگان ها
6. his speech was met with cries of anger
سخنرانی او با فریادهای حاکی از خشم روبرو شد.
پیشنهاد کاربران
Cries = فریاد
شوکه شدن_شگفت زده شدن
فریاد=Cries
کلمات دیگر: