کلمه جو
صفحه اصلی

span


معنی : پوشش، اندازه، محدوده، یک وجب، وجب، مدت معین، گستردگی، فاصله معین، ظرفیت، اندازه گرفتن، وجب کردن، پل بستن، تاق بستن
معانی دیگر : مخفف:، (شخص) اسپانیایی، (فاصله ی میان دو ستون پل یا ساختمان و غیره) فراخنا، وژه، بیلست، دهانه، مدت، دیرند، دوران، پل زدن، (پل) از روی چیزی رد شدن، روی چیزی قرار دادن، (معیار سنتی درازا) وجب (حدود 9 اینچ)، شبر، پنک، رجوع شود به: wingspan، دو حیوان (به ویژه دو اسب که با هم به درشکه می بندند)، (حیوان) جفت، (با دست یا انگشتان) دور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، (قدیمی) زمان گذشته ی: spin

انگلیسی به فارسی

اندازه، ظرفیت، وجب، یکوجب، مدت معین، فاصله معین،وجب کردن، اندازه گرفتن، پل بستن، تاق بستن


محدوده، گستردگی، پوشش


طول، گستردگی، محدوده، پوشش، وجب، ظرفیت، اندازه، مدت معین، یک وجب، فاصله معین، وجب کردن، اندازه گرفتن، پل بستن، تاق بستن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the extent, stretch, or reach between two points or limits.
مترادف: distance, length
مشابه: extent, size

- The span of the waterfall at its crest is over one hundred feet.
[ترجمه آرپناهی] ارتفاع ابشار موجود بر روی قله ی آن بیشتر از صد پا است.
[ترجمه ترگمان] فاصله آبشار در crest بالای یک صد متری است
[ترجمه گوگل] طول آبشار در کرت آن بیش از یکصد فوت است

(2) تعریف: the length of time during which something exists.
مترادف: duration, length, term

- She'd seen many changes in the world during the long span of her life.
[ترجمه ترگمان] او تغییرات زیادی در دنیا در طول مدت طولانی زندگیش دیده بود
[ترجمه گوگل] او در طول عمر طولانی خود تغییرات بسیاری در جهان دیده است

(3) تعریف: the section of a bridge, trestle, or the like between two supports.

- On November 7, 1940, the span of the Tacoma Bridge began to bend and sway; soon after, it broke apart and collapsed.
[ترجمه ترگمان] در ۷ نوامبر ۱۹۴۰، طول پل تاکوما شروع به خم شدن و نوسان کرد؛ خیلی زود بعد از آن، از هم پاشید و فرو ریخت
[ترجمه گوگل] در 7 نوامبر 1940، طول پل Tacoma شروع به خم شدن و تکان داد؛ به زودی پس از آن شکسته شد و فرو ریخت

(4) تعریف: the distance from the end of the little finger to the end of the thumb when the hand is fully spread out, or approximately nine inches, sometimes used as a unit of measure.

- A concert pianist must have an ample span.
[ترجمه ترگمان] نوازنده پیانوی کنسرت باید دامنه وسیعی داشته باشد
[ترجمه گوگل] یک پیانیست کنسرت باید دارای فاصله زیادی باشد

(5) تعریف: the distance from one wing tip to the other on an airplane or bird; wingspan; wingspread.
مترادف: wingspan, wingspread

- A bald eagle can have a span of eight feet.
[ترجمه ترگمان] یک عقاب کچل می تواند ۸ فوت داشته باشد
[ترجمه گوگل] یک عقاب طاووس می تواند طول 8 فوت داشته باشد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spans, spanning, spanned
(1) تعریف: to extend, stretch, or reach over or across (space or time).
مترادف: bridge, cross, traverse
مشابه: arch, extend, extend over, reach over, stretch, stretch over, vault

- The old bridge that spans the river is made of iron.
[ترجمه ترگمان] پل قدیمی که رودخانه را پوشانده است از آهن ساخته شده است
[ترجمه گوگل] پل قدیمی که در آن رودخانه است از آهن ساخته شده است
- Her life spanned nearly a century.
[ترجمه ترگمان] زندگی او تقریبا یک قرن طول کشید
[ترجمه گوگل] زندگی او تقریبا یک قرن است

(2) تعریف: to measure with or as if with an outspread hand.
مشابه: measure

- The farmer spanned the height of the horse.
[ترجمه ترگمان] کشاورز از ارتفاع اسب بالا رفت
[ترجمه گوگل] کشاورز قد بلند اسب را پوشانده بود

(3) تعریف: to place or provide a bridge across.
مترادف: bridge
مشابه: vault

- The soldiers spanned the river in a few days, using young felled trees and vines.
[ترجمه ترگمان] سربازان در عرض چند روز با استفاده از درختان و پیچک های جوان از رودخانه عبور کردند
[ترجمه گوگل] سربازان در چند روز، با استفاده از درختان و درختان نیشکر جوان، دره رودخانه را پوشانده بودند

(4) تعریف: to surround with the hand or hands.
مشابه: hold

- Her dance partner spanned her waist and pulled her up into the air.
[ترجمه ترگمان] هم رقص رقصش از روی کمرش می گذشت و او را به هوا می برد
[ترجمه گوگل] شریک رقصش کمر خود را پوشانده و او را به هوا پرتاب کرد
اسم ( noun )
• : تعریف: a pair of mules, horses, oxen, or the like, hitched and driven together.
مشابه: team, yoke

• length, distance; duration, period of time; section between two bridge supports; wing span; distance between the tip of an outstretched thumb and little finger; unit of length equal to the space between thumb and little finger
extend across, stretch from one point another; bridge; measure with an extended hand; surround with the hand or hands
a span is a period of time.
your attention span or your concentration span is the length of time you are able to concentrate on something or be interested in it.
if something spans a period of time, it lasts throughout that time.
the span of something is its total length, especially when it is stretched out as far as possible.
a bridge that spans a river or valley stretches right across it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دهانه - دهنه - فراخنا
[کامپیوتر] محدوده
[برق و الکترونیک] گسترده، فاصله دو رویداد
[زمین شناسی] فاصله افقی بین دو ساختار، فاصله معین، محدوده - فاصله افقی بین حامیان جانبی یا دیواره های حایل در طول جوانب یک راهرو .
[ریاضیات] پیمای
[معدن] اسپان (خدمات فنی)
[سینما] علامت سوئیچ پ (پان )

مترادف و متضاد

پوشش (اسم)
gear, roof, span, shield, cover, armature, coverage, envelopment, coating, covering, overlay, sconce, mantle, robe, capsule, theca, camouflage, capping, sheathing, casing, tunic, casement, incrustation, gaberdine, coverture, shroud, envelope, shale, integument, involucre, involucrum, revetment, roofing

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

محدوده (اسم)
range, span, confine, limited area

یک وجب (اسم)
hand, span

وجب (اسم)
span, palm

مدت معین (اسم)
space, span

گستردگی (اسم)
span

فاصله معین (اسم)
span

ظرفیت (اسم)
capacity, acumen, valence, valency, volume, span, gumption

اندازه گرفتن (فعل)
measure, stack up, span, admeasure, mete, gage, gauge

وجب کردن (فعل)
span

پل بستن (فعل)
span

تاق بستن (فعل)
span

distance, duration


Synonyms: amount, compass, extent, interval, length, measure, period, reach, space, spell, spread, stretch, term, time


Antonyms: extreme


stretch over


Synonyms: arch, bridge, connect, cover, cross, extend, ford, go across, link, pass over, range, reach, traverse, vault


Antonyms: compress, concentrate, condense, shorten


جملات نمونه

1. each span of the bridge is forty meters wide
هر یک از دهانه های پل چهل متر پهنا دارد.

2. the span of a person's life
دوران زندگانی یک شخص

3. the span of an arch
فراخنای تاق ضربی (فاصله ی از ستون به ستون)

4. to span a hall with an arch
روی تالار تاقی ضربی زدن

5. students' attention span is short
مدت زمانی که دانش آموزان می توانند فکر خود را متمرکز کنند کوتاه است.

6. at the end of the allotted span of their lives
در انتهای دوران عمری که قسمت آنها بود

7. Imagination will span the gap in our knowledge.
[ترجمه آرپناهی] تخیل شکاف دانش ما را پل خواهد زد. یعنی پر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]تخیل، این شکاف را در دانش ما آشکار خواهد کرد
[ترجمه گوگل]تصورات ما این شکاف را در دانش ما می گذارد

8. The apartment was spick and span.
[ترجمه ترگمان]آپارتمان مرتب و مرتب بود
[ترجمه گوگل]آپارتمان اسپیک و فاصله بود

9. Small children have a very short attention span.
[ترجمه ترگمان]کودکان کوچک یک دوره توجه بسیار کوتاه دارند
[ترجمه گوگل]کودکان کوچک دارای فاصله بسیار کوتاهی هستند

10. Life is but a span.
[ترجمه ترگمان]زندگی فقط یک دوره است
[ترجمه گوگل]زندگی فقط یک فاصله است

11. The arch has a span of 60 metres.
[ترجمه ترگمان]این طاق دارای طول ۶۰ متر است
[ترجمه گوگل]قوس دارای فاصله 60 متر است

12. I worked with him over a span of six years.
[ترجمه ترگمان]من بیشتر از ۶ سال باه اش کار کردم
[ترجمه گوگل]من در طول مدت شش سال با او کار کردم

13. Small children have a short attention span.
[ترجمه ترگمان]کودکان کوچک یک دوره توجه کوتاه دارند
[ترجمه گوگل]کودکان کوچک دارای فاصله کوتاهی هستند

14. The bridge has a clear span of 36 metres.
[ترجمه ترگمان]این پل دارای محدوده وسیعی از ۳۶ متر است
[ترجمه گوگل]پل دارای 36 متر قطر است

15. Over a span of ten years, the company has made great progress.
[ترجمه ترگمان]طی ده سال، این شرکت پیشرفت خوبی داشته است
[ترجمه گوگل]در طی ده سال، این شرکت پیشرفت چشمگیری داشته است

16. The boss likes everything spick and span in the office.
[ترجمه ترگمان]رئیس همه چیز مرتب و مرتب را دوست دارد
[ترجمه گوگل]رئیس همه چیز را که در دفتر کار می کند را دوست دارد

17. The plane had a wing span of 34ft and a length of 22ft.
[ترجمه ترگمان]این هواپیما دارای ارتفاع بال ۳۴ فوتی و طول ۲۲ فوت بود
[ترجمه گوگل]این هواپیما دارای یک بال عقب 34 فوت و طول 22 فوت بود

Each span of the bridge is forty meters wide.

هر یک از دهانه‌های پل چهل متر پهنا دارد.


the span of an arch

فراخنای طاق ضربی (فاصله‌ی از ستون‌به‌ستون)


a bridge of four spans

پل دارای چهار دهانه


the span of a person's life

دوران زندگانی یک شخص


Students' attention span is short.

مدت‌زمانی که دانش‌آموزان می‌توانند فکر خود را متمرکز کنند، کوتاه است.


a bridge that spans Karoon

پلی که از روی کارون رد می‌شود


to span a hall with an arch

روی تالار طاقی ضربی زدن


کلمات اختصاری

عبارت کامل: switch port analyzer
موضوع: کامپیوتر
به شنیدن اطلاعات یک پورت سوئیچ در توسط یک کامپیوتر در زیر شبکه اسپن کردن شبکه میگویند
در این حالت کامپیوتری که اسپن میکند میتواند تمام اطلاعات را بشنود.

پیشنهاد کاربران

بازه

طول کشیدن

در ریاضی: تولید کردن، مولد

غشا ( در زیست شناسی )

گستره، بازه

اتصال دادن . وصل کردن

از روی چیزی رد شدن . روی چیزی قرار گرفتن

پوشش دادن، در بر گرفتن، پشتیبانی کردن ( کامپیوتر )

فاصله بین دو تکیه گاه

بصورت فعل است و ( فاصله داشتن ) معنا می دهد.


طول
گستردگی
اندازه
پهنا

در بر گرفتن، شامل شدن - وسعت داشتن، گستره داشتن، گسترده بودن، وسیع بودن - ( دوره حکومت و زندگی و . . . ) طول کشیدن، به طول انجامیدن

تولید کردن ( ریاضی )

زمان دوره

پهنه ، گستره

طول ( اسم )
طول کشیدن ( فعل )

دربازه ی زمانی. . . و. . .

در بر گرفتن

Chromosome 19 spans more than 58. 6 million base pairs, the building material of DNA

در عرض
span of half an hour در عرض نیم ساعت

time span: بازه ی زمانی

گسترش یافتن
توسعه یافتن
به عنوان مثال :
America was destined to span from Atlantic to Pacific

دامنه
مانند :shortened attention span دامنه توجه کوتاه

span ( verb ) = طول کشیدن، مشمول زمان شدن، ادامه یافتن/وجب کردن/ در امتداد چیزی کشیده شدن ( پل و. . . ) ، پوشش دادن/شامل شدن، در بر گرفتن

مترادف است با کلمه : cover ( verb )

to span a distance = فاصله را وجب کردن

examples:
1 - His professional career spanned 16 years.
شغل حرفه ای او 16 سال طول کشید.
2 - An old bridge spans the river just outside the town.
یک پل قدیمی در امتداد رودخانه درست خارج از شهر کشیده شده است.
3 - Tennis has a history spanning several centuries.
تاریخچه تنیس چندین قرن ادامه یافته است.
4 - Her acting career spanned almost six decades.
دوران بازیگری وی تقریباً شش دهه به طول انجامید.
5 - The project that spans a number of various subjects
پروژه ای که شامل موضوعات مختلف می شود. {موضوعات مختلف را در بر می گیرد}

span ( noun ) = دهنه، دهانه، فواصل بین طاق های پل ( معماری ) / طول سرتاسری، بازه/وجب/پهنه، پهنا/طول زمان، مدت زمان، برهه، دوره

Definition =طول چیزی از یک سر تا سر دیگر/مساحت یک پل و غیره بین دو تکیه گاه/دهانه همچنین فاصله بین دو نقطه است ، به عنوان مثال. بین سازه هایی که پل را نگه می دارند/

life span = طول عمر >>>an average lifespan of 70 years >> طول عمر متوسط 70 سال

examples:
1 - transformed the country's economic prospects.
دولت جدید طی مدت زمان سه سال آینده چشم اندازهای اقتصادی کشور را تغییر داده است.
2 - huge wings with a span of over a metre
بالهای بزرگ با طول سرتاسری بیش از یک متر
3 - The bridge crosses the river in a single span.
این پل در یک دهانه از رودخانه عبور می کند.
4 - The Rangers scored three goals in the span of five minutes.
تیم رنجرز در مدت زمان پنج دقیقه سه گل به ثمر رساند.
5 - In 1855, an 850 - foot span was built to carry trains across the gorge.
در سال 1855 ، دهانه ای به طول 850 فوت برای حمل قطارها در طول تنگه ساخته شد.
6 - We are looking at a time span of several months.
ما داریم بازه ای چند ماهه را در نظر می گیریم.


کلمات دیگر: