کلمه جو
صفحه اصلی

stun


معنی : گیجی، حیرت زده کردن، بی حس کردن، گیج کردن، سراسیمه کردن
معانی دیگر : (مثلابا ضربه) بیهوش کردن، از هوش بردن، مدهوش کردن، از حال بردن، هاج و واج کردن، بهت زده کردن، مبهوت کردن، (صدای بلند یا انفجار و غیره) در جا خشکاندن، میخکوب کردن، آسیمه کردن

انگلیسی به فارسی

عصبانی، گیجی، بی حس کردن، حیرت زده کردن، سراسیمه کردن، گیج کردن


سراسیمه کردن، گیج کردن، بی حس کردن، حیرت زده کردن، گیجی


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stuns, stunning, stunned
(1) تعریف: to daze or render unconscious, as by a blow, fall, or electric shock.
مترادف: daze
مشابه: jolt, shock

- The hard blow to the woman's head stunned her.
[ترجمه ترگمان] ضربه سختی به سر زن او را گیج کرد
[ترجمه گوگل] ضربه سخت به سر زن او را خیره کرد

(2) تعریف: to stupefy or astonish, as by an emotional shock or a thrilling spectacle.
مترادف: dumbfound, rock, stagger, stupefy
مشابه: amaze, astonish, astound, bowl over, flabbergast, overwhelm, shock

- The news of the car crash stunned us all.
[ترجمه ترگمان] خبر تصادف اتومبیل همه ما را گیج کرد
[ترجمه گوگل] اخبار مربوط به سقوط اتومبیل، همه ما را ناراحت کرد
- The magician stunned the audience with his marvelous tricks.
[ترجمه ترگمان] جادوگر با حقه های عالی خود تماشاچیان را به حیرت انداخت
[ترجمه گوگل] این جادوگر با ترفندهای شگفت انگیزش مخاطب را خیره کرد
- It stunned me that he could shamelessly ask this enormous favor of me.
[ترجمه ترگمان] مات و مبهوت به من خیره شده بود که نمی توانست از این لطف عظیمی که به من کرده بود تقاضای کمک کند
[ترجمه گوگل] من عصبانی به نظر می رسیدم که او می تواند از این مزیت عظیم من بترسد
- It stunned her when she actually realized she'd won the lottery.
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که برنده بخت آزمایی برنده شده است یکه خورد
[ترجمه گوگل] هنگامی که او در واقع متوجه شد که او قرعه کشی را کسب کرده است، او را خیره کرد

(3) تعریف: to overcome or bewilder, as by excessive noise, light, or the like.
مترادف: daze, overcome, overpower, overwhelm
مشابه: bedazzle, befuddle, dazzle, discombobulate, paralyze, rock, stupefy

- The intense boom of thunder stunned us for a moment.
[ترجمه ترگمان] غرش رعد در یک لحظه ما را گیج کرد
[ترجمه گوگل] رونق شدید رعد و برق برای یک لحظه به ما خیره شد

• shock; astonish, astound; stupefy, daze
act of stunning; state of being stunned
if you are stunned, you are very shocked by something.
if a blow on the head stuns you, it makes you unconscious or confused and unsteady.
a stun gun or bomb is designed to stop someone by knocking them out rather than seriously injuring or killing them.
see also stunning.

مترادف و متضاد

گیجی (اسم)
bewilderment, confusion, amusement, stun, stupefaction, stupor, distraction, bafflement, befuddlement, quandary, razzle-dazzle, idler, muddle, wackiness, giddiness, idleness, sopor

حیرت زده کردن (فعل)
stun, wonder

بی حس کردن (فعل)
abirritate, stun, paralyze, desensitize, benumb, amortize, amortise, indurate

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

سراسیمه کردن (فعل)
confuse, stun, agitate, confound, disconcert

shock


Synonyms: amaze, astonish, astound, bemuse, bewilder, blow away, bowl over, confound, confuse, daze, dumbfound, flabbergast, floor, fog, hit, knock out, knock over, knock unconscious, muddle, overcome, overpower, overwhelm, paralyze, petrify, rock, shake up, stagger, strike dumb, stupefy, surprise


amaze, shock


Synonyms: astonish, astound, bemuse, bewilder, blow away, bowl over, confound, confuse, daze, dumbfound, flabbergast, floor, fog, give a turn, hit like ton of bricks, knock out, knock over, knock unconscious, muddle, overcome, overpower, overwhelm, paralyze, petrify, rock, shake up, stagger, strike dumb, surprise, take breath away, throw a curve


Antonyms: expect


جملات نمونه

The news stunned us.

آن خبر ما را بهت‌زده کرد.


They were visibly stunned by the explosion.

در اثر آن انفجار به‌طورآشکاری تکان خورده بودند.


1. hit the snake on the head so as to stun it
طوری به سر مار بزن که او را گیج کنی.

2. Electric rays stun their prey with huge electrical discharges.
[ترجمه ترگمان]اشعه های الکتریکی طعمه خود را با تخلیه الکتریکی بزرگ، گیج می کنند
[ترجمه گوگل]اشعه های الکتریکی با خسارت های شدید الکتریکی شگفت زده می کنند

3. A guard zapped him with the stun gun.
[ترجمه ترگمان] یه نگهبان اون رو با اسلحه بی حس منتقل کرده
[ترجمه گوگل]یک نگهبان او را با تفنگ شگفت زده کرد

4. The snake uses its venom to stun or paralyze its victims.
[ترجمه ماری] مار از سم خود استفاده میکند تا قربانیان خود را بی حس یا فلج کند
[ترجمه ترگمان]مار از زهر خود برای گیج کردن یا فلج کردن قربانیان استفاده می کند
[ترجمه گوگل]مار از سم خود استفاده می کند تا قربانیان خود را بی نظیر و یا فلج کند

5. They like to use an elephant gun to stun a flea.
[ترجمه ترگمان]دوست دارن از یه تفنگ فیل استفاده کنن تا یه کک گیج کنن
[ترجمه گوگل]آنها دوست دارند یک اسلحه فیل را استفاده کنند تا یک کک را خفه کند

6. The stun gun was applied to parts of her naked body and activated, the jury was told.
[ترجمه ترگمان]این تفنگ مشقی به قسمت هایی از بدن برهنه او اعمال شده بود و به هیات منصفه گفته شد
[ترجمه گوگل]این جریمه به قطعاتی از بدن برهنه او اعمال شد و فعال شد

7. Police say against the wrong victim, the stun gun could be deadly.
[ترجمه ترگمان]پلیس می گوید که این تفنگ مشقی، می تواند مرگبار باشد
[ترجمه گوگل]پلیس علیه قربانی اشتباه می گوید، تفنگ شگفت آور می تواند کشنده باشد

8. He also packs a stun gun that could be used to send an electric current into any bite.
[ترجمه ترگمان]او همچنین دارای یک تفنگ مشقی نیز است که می تواند برای ارسال جریان الکتریکی به هر گونه گاز مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]او نیز یک تفنگ است که می تواند مورد استفاده برای ارسال جریان الکتریکی به هر نیش بخورد

9. They had only intended to stun the guard, to give them time to escape.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط قصد داشتند که نگهبانان را بی هوش کنند تا فرصت فرار را به آن ها بدهند
[ترجمه گوگل]آنها فقط قصد داشتند که گارد را خفه کنند، تا زمان فرار آنها را بدهد

10. Chester stormed back to stun Swansea with two goals in five minutes.
[ترجمه ترگمان]چستر، در عرض پنج دقیقه با دو گل به to حمله کرد
[ترجمه گوگل]چستر با 5 گل زدن دو گل به سوانسی خیره شد

11. The notebooks and the focused career exploration give stun dents a sense of accomplishment and something to show to potential employers.
[ترجمه ترگمان]The و اکتشافات شغلی متمرکز، باعث گیج شدن به نوعی از موفقیت و چیزی برای نشان دادن به کارفرمایان بالقوه می شوند
[ترجمه گوگل]نوت بوک ها و اکتشاف حرفه ای متمرکز باعث می شود احساسات موفقیت و چیزهایی که برای کارفرمایان بالقوه نشان داده می شود

12. A stun grenade was hurled through the window on the left and landed in the middle of the room.
[ترجمه ترگمان]یک نارنجک دستی از پنجره سمت چپ به سمت چپ پرتاب شد و در وسط اتاق فرود آمد
[ترجمه گوگل]یک نارنجک خارق العاده از طریق پنجره در سمت چپ پرتاب شد و در وسط اتاق فرود آمد

13. Gamekeepers use special darts to stun the rhinos.
[ترجمه ترگمان]gamekeepers از نیزه های مخصوص استفاده می کنند تا the را بی حس کنند
[ترجمه گوگل]Gameceepers از دارت های ویژه ای استفاده می کنند تا راین ها را خیره کنند

14. The stun gun, when applied to the body, gives out a sharp electric shock.
[ترجمه ترگمان]این تفنگ مشقی زمانی که برای بدن به کار برده می شود، یک شوک الکتریکی شدید ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]تفنگ استحکام دهنده هنگامی که به بدن اعمال می شود، شوک الکتریکی شدید ایجاد می کند

The blow temporarily stunned me.

آن ضربه مرا به طورموقت از حال برد.


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Simple Traversal of User Datagram Protocol
موضوع: کامپیوتر
پیمایش ساده از پروتکل دیتاگرام کاربر

پیشنهاد کاربران

مات ومبهوت. بهت زده

( با ضربه ) بی هوش کردن

stunned گیح شده
stunning گیج گننده

Stunning:خیره کننده

⁦✔️⁩تحت تاثیر قرار دادن دیگری،
نگاه دیگران را به سمت خود برگرداندن

Meadow Walker 📌stuns💥 at WSJ event
. . .
after announcing marriage
DailyMail. co. uk@


کلمات دیگر: