کلمه جو
صفحه اصلی

thaw


معنی : اب شدن، گداختن، گرم شدن
معانی دیگر : (یخ و برف) آب شدن یا کردن، وا رفتن، یخ گشایی کردن، یخ چیزی را باز کردن، (با: it) دارای گرمای بیش از صفر شدن (به ویژه آب و هوا)، (مجازی) سردی جلسه یا روابط و غیره را برطرف کردن، (با هم) گرم شدن، (روابط و غیره) گرمی، بر طرف سازی سردی یا کدورت، اب شدن ی  و غیره

انگلیسی به فارسی

گرم شدن، اب شدن، گداختن


اب شدن (یخ و غیره)، گداختن، گرم شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: thaws, thawing, thawed
(1) تعریف: to become unfrozen or melt.
مترادف: melt
متضاد: freeze
مشابه: defrost, liquefy, soften, warm

(2) تعریف: to regain feeling, flexibility, or the like by unfreezing or warming.
متضاد: freeze
مشابه: warm up

- Her fingers soon thawed out over the fire.
[ترجمه ترگمان] انگشتانش به زودی روی آتش ذوب می شد
[ترجمه گوگل] انگشتانش به زودی از آتش خاموش شد

(3) تعریف: to become warm enough to melt ice and snow, as the weather.
مشابه: warm up
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to become unfrozen.
مترادف: defrost
متضاد: freeze
مشابه: liquefy, melt, soften, warm

(2) تعریف: to return to normal temperature, or to the state of feeling, flexibility, or the like found at normal temperature; warm or defrost.
مترادف: defrost
متضاد: freeze
مشابه: warm
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of thawing.
متضاد: freeze
مشابه: warming

(2) تعریف: weather warm enough to melt ice and snow, or a period of such weather.
مترادف: melt
متضاد: freeze
مشابه: spring, warmth

- an early thaw
[ترجمه ترگمان] هوا گرم می شد،
[ترجمه گوگل] خورشید زودگذر

(3) تعریف: an easing of reserve, hostility, or the like.
مترادف: easing
مشابه: improvement, reconciliation, relaxation

- a welcome thaw in our relations
[ترجمه ترگمان] در روابط ما گرم و گرم است،
[ترجمه گوگل] یک گرمایش خوشامد در روابط ما

• process of thawing, process of melting; warm spell, period characterized by warm weather; decrease in tension or hostility
be defrosted, be softened
when ice or snow thaws or when something thaws it, it melts.
a thaw is a period of warmer weather when the snow and ice melts.
when you thaw frozen food, or when it thaws, you leave it in a place where it can reach room temperature so that it is ready for use.
when unfriendly people or unfriendly relationships thaw, they start to be more friendly. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...a gradual thaw in relations between the two countries.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] یخگشاد - ذوب برف - ذوب یخ
[زمین شناسی] آب شدن یخ، یخ گشایی - فعل: تبدیل شدن از یک فاز منجمد، مانند یخ، به حالت مایع: ذوب شدن. اسم: انتهای یک یخبندان، وقتی که دما بیش از نقطه انجماد می شود و یخ یا برف ذوب می شوند. همچنین تبدیل یخ یا برف به آب را گویند.

مترادف و متضاد

اب شدن (فعل)
go off, deliquesce, melt, thaw

گداختن (فعل)
dissolve, melt, thaw, flux, liquate, smelt, fuse, liquify, liquefy, fuze

گرم شدن (فعل)
warm, thaw

unfreeze, warm


Synonyms: become liquid, become soft, defrost, deliquesce, dissolve, flow, flux, fuse, liquefy, loosen, melt, mollify, open up, relax, relent, run, soften, unbend, warm up


Antonyms: freeze


جملات نمونه

The ground has thawed out.

یخبندان زمین برطرف شده است.


It will thaw tomorrow.

فردا یخبندان برطرف خواهد شد.


After a few jokes, the party atmosphere began to thaw.

پس از چند لطیفه، محیط مهمانی رو به گرمی گرفت.


the thaw in the two countries' relations

برطرف شدن سردی روابط آن دو کشور


1. the thaw in the two countries' relations
برطرف شدن سردی روابط آن دو کشور

2. to thaw out frozen meat
گوشت منجمد را از حالت انجماد درآوردن

3. it will thaw tomorrow
فردا یخبندان برطرف خواهد شد.

4. after a few jokes, the party atmosphere began to thaw
پس از چند لطیفه،محیط مهمانی رو به گرمی گرفت.

5. The arctic shore remains frozen until the summer thaw.
[ترجمه ترگمان]تا قبل از گرم شدن فصل تابستان، ساحل قطبی منجمد می شود
[ترجمه گوگل]ساحل دریای آرکیک تا زمان تابستان تابستان باقی می ماند

6. Allow the meat to thaw properly before cooking it.
[ترجمه ترگمان]بگذارید گوشت قبل از طبخ به درستی آب شود
[ترجمه گوگل]قبل از پختن گوشت به درستی گرم کنید

7. The snow started to thaw as the temperature kept up.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دما بالا می رفت برف ها شروع به آب شدن کردند
[ترجمه گوگل]برف به عنوان دمای نگهداری شروع به گرم شدن کرد

8. The spring thaw caused the river to deluge the region.
[ترجمه ترگمان]آب شدن بهار باعث جاری شدن سیل در این منطقه شد
[ترجمه گوگل]گرم شدن بهار باعث شد که رودخانه منطقه را غرق کند

9. The atmosphere slowly began to thaw.
[ترجمه ترگمان]جو آهسته شروع به آب شدن کرد
[ترجمه گوگل]جو آرام شروع به گرم شدن کرد

10. The early thaw preindicated an avalanche.
[ترجمه ترگمان]نخستین آب شدن آب در بهمن بود
[ترجمه گوگل]خورشید زودگذر پیش منافع یک بهمن را پیش بینی کرد

11. Thaw it out completely before reheating in a saucepan.
[ترجمه ترگمان]تا قبل از reheating در ماهی تابه با هم آشتی کنید
[ترجمه گوگل]آن را کاملا خالی کنید قبل از گرم کردن در یک ظرف بخورید

12. There are signs of a thaw in relations between the two countries.
[ترجمه ترگمان]در روابط بین دو کشور نشانه هایی از آب شدن برف ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]در روابط میان دو کشور نشانه هایی از خلع سلاح وجود دارد

13. After a good dinner,the guests began to thaw out.
[ترجمه ترگمان]پس از یک شام خوب میهمانان شروع به ذوب شدن کردند
[ترجمه گوگل]پس از یک شام خوب، مهمانان شروع به خنک شدن کردند

14. I remember to thaw out the chicken before I leave home.
[ترجمه ترگمان]یادمه قبل از اینکه خونه رو ترک کنم مرغ رو ذوب می کردم
[ترجمه گوگل]من یادم می آید که مرغ را قبل از خروج از منزل خنک کنم

The sun thawed the snow.

خورشید برفها را آب کرد.


to thaw out frozen meat

گوشت منجمد را از حالت انجماد درآوردن


پیشنهاد کاربران

یخش وا رفت. . . برای اجسام یخ زد. . فرقش با melt اینه که melt تبدیل جامد به مایع است ذوب شدن رخ میده. . . مثلا دستتو رو اتیش میگیری یخش وامیره یعنیthaw دستتون که ذوب نمیشه

یخ طرف آب شد

✔️ ( یخ و برف ) آب شدن

A January thaw might trick the plant into thinking spring has arrived and cause it to open some blooms

thaw ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: آب شوند
تعریف: دورۀ گرمی که در آن برف و یخ آب می شوند


کلمات دیگر: