کلمه جو
صفحه اصلی

upland


معنی : زمین بلند، زمین مرتفع، بلند
معانی دیگر : زمین بلند (مثلا در کنار رودخانه)، بلندا، فلاتچه، بلند زمین، دور از دریا

انگلیسی به فارسی

زمین بلند، بلند، زمین مرتفع، دور از دریا


سرزمین عجایب، زمین مرتفع، زمین بلند، بلند


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the elevated or higher parts of land in a region.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, relating to, or located in a higher area.

- an upland farming district
[ترجمه ترگمان] منطقه کشاورزی کوهستانی
[ترجمه گوگل] یک منطقه کشاورزی در ارتفاعات

• land elevated above other land; land that lies away from the sea
situated upland; situated higher than other land; situated in the interior of a country
upland places are situated on high hills or high land.
uplands are areas of high land.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بلندی - کوهساران - زمین بلند
[زمین شناسی] بلندی، کوهساران، زمین بلند

مترادف و متضاد

زمین بلند (اسم)
banquette, upland

زمین مرتفع (اسم)
upland, champaign

بلند (صفت)
forte, loud, high, long, supernal, tall, highfalutin, upland, eminent, lofty, vociferous, grandiose, sonorous, high-ranking, skyscraping

جملات نمونه

1. The whole plateau comprises one vast upland plain.
[ترجمه ترگمان]سراسر فلات از یک دشت مرتفع کوهستانی تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]کل فلات یکی از بزرگترین دشتهای قریه است

2. They move with their flocks to upland pastures.
[ترجمه ترگمان]ان ها با گله های خود به چراگاه های مرتفع حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها با گله های خود به مراتع بلند پرواز می کنند

3. It's important that these upland farms continue to survive.
[ترجمه ترگمان]مهم است که این مزارع کوهستانی به بقا ادامه دهند
[ترجمه گوگل]مهم این است که این مزارع باقیمانده همچنان زنده ماندند

4. They remain as isolated upland masses.
[ترجمه ترگمان]آن ها به عنوان توده های کوهستانی منزوی باقی می مانند
[ترجمه گوگل]آنها به عنوان توده های سرزمین جدا شده باقی می مانند

5. This caused deep erosion in upland areas and has left widespread superficial deposits.
[ترجمه ترگمان]این امر موجب فرسایش شدید در نواحی مرتفع شد و رسوبات سطحی گسترده ای را برجای گذاشت
[ترجمه گوگل]این امر موجب فرسایش عمیق در مناطق حاره ای شده و رسوبات سطحی گسترده ای را به وجود آورده است

6. These were in contrast to upland permanent pasture, where arable farming could only be undertaken infrequently, in special circumstances.
[ترجمه ترگمان]این ها در مقایسه با چراگاه دائم مرتفع بودند که در آن، در شرایط خاص، کشت زمین های زراعی تنها به ندرت انجام می شد
[ترجمه گوگل]این ها در مقایسه با مرتع دائمی بالادست، جایی که کشاورزی می تواند تنها در شرایط خاص انجام شود

7. On many upland streams a large boulder will often be the chosen perching spot of the dipper.
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از دره های مرتفع، یک تخته سنگ بزرگ تشکیل شده که قسمت کوچکی از آن را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]در بسیاری از رودخانه ها، تخته سنگ بزرگ اغلب نقطه انتخاب پرچین کوه نوردی است

8. In the upland region an old-established pastoral economy and the local industry that supported it was in sharp decline.
[ترجمه ترگمان]در منطقه کوهستانی یک اقتصاد روستایی پایه ریزی شده بود و صنعت محلی که از آن حمایت می کرد کاهش شدیدی داشته است
[ترجمه گوگل]در منطقه قحطی، یک اقتصاد قدیم قدیمی و صنعت محلی که از آن پشتیبانی می کرد، به شدت کاهش یافت

9. Upland masses exist on either side of a central rift valley.
[ترجمه ترگمان]توده های Upland در هر دو طرف دره شکاف مرکزی وجود دارند
[ترجمه گوگل]توده های بلند در هر دو طرف یک دره ریفت مرکزی وجود دارد

10. In some areas woodland, waste or upland pasture was cleared and developed and new settlements established.
[ترجمه ترگمان]در برخی از مناطق جنگلی، چراگاه جنگلی یا کوهستانی پاک سازی شده و گسترش یافت و شهرک های جدید ایجاد شد
[ترجمه گوگل]در برخی مناطق، جنگل، زباله یا مرتع پرورش یافته، پاکسازی و توسعه یافت و شهرک های جدید تاسیس شد

11. The whole high upland glittered with light.
[ترجمه ترگمان]تمام ارتفاعات مرتفع در پرتو نور می درخشید
[ترجمه گوگل]سرزمین بالایی بالا با نور پر زرق و برق

12. Beef cattle rearing and sheep predominate over large upland areas in the north, northwest and northeast.
[ترجمه ترگمان]پرورش گاو و گوسفند در مناطق مرتفع شمالی، شمال غربی و شمال شرقی به وفور یافت می شود
[ترجمه گوگل]گاوهای گوسفند و گوسفند در مناطق بزرگ سرزمین اصلی در شمال، شمال غربی و شمال شرقی غالب می شوند

13. These should consist entirely of high upland in which no agricultural or forestry activities would take place.
[ترجمه ترگمان]این ها باید کاملا از upland مرتفع باشند که در آن هیچ فعالیت کشاورزی یا جنگلداری صورت نگیرد
[ترجمه گوگل]اینها باید به طور کامل از بلند مرتفع بالا باشد که هیچ فعالیت کشاورزی یا جنگلی صورت نگرفته باشد

14. Clean mud could go to upland or, perhaps, ocean disposal sites.
[ترجمه ترگمان]گل تمیز می تواند به upland و یا به مناطق دفع اقیانوس برود
[ترجمه گوگل]گلهای خالص می توانند به سرزمین های بلند و یا شاید محل دفن اقیانوس بروند

پیشنهاد کاربران

وارونه شده


کلمات دیگر: