1. There was unrestrained joy on the faces of the people.
[ترجمه ترگمان]هیچ لذتی بر چهره مردم وجود نداشت
[ترجمه گوگل]شادی غیرقابل تحمل در چهره مردم وجود داشت
2. If you are a reckless, unrestrained and emotionally impulsive person, you are more likely to lose your future. Dr T. P. Chia
[ترجمه فضل کریمی] اگر فردی بی پروا، بی ملاحظه و عاطفی باشید، به احتمال زیاد آینده ای نخواهید داشت.
[ترجمه ترگمان]اگر شما فردی بی باک، بی ملاحظه و احساساتی هستید، بیشتر احتمال آن را دارید که آینده خود را از دست بدهید دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]اگر شما یک فرد بی پروا، بی اعتنا و عاطفی هستید، بیشتر احتمال دارد که آینده خود را از دست بدهید دکتر T P Chia
3. Only a free and unrestrained press can effectively expose deception in government.
[ترجمه ترگمان]تنها یک مطبوعات آزاد و نامحدود می تواند به طور موثر فریبکاری در دولت را افشا کند
[ترجمه گوگل]فقط یک مطبوعات آزاد و بدون محدودیت می تواند به طور موثری در دولت فریب افشا کند
4. Consuming the fruits of the Earth unrestrained, we become consumed ourselves by avarice and greed.
[ترجمه ترگمان]مصرف the و حرص و طمع زمین، ما خود را با حرص و طمع consumed
[ترجمه گوگل]مصرف میوه های زمین بدون محدودیت، ما خودمان را با سستی و حرص و طمع می گیریم
5. Your laughter can be unrestrained only if you believe that nobody is getting hurt.
[ترجمه ترگمان]اگر باور داشته باشی که کسی آسیب نمی بیند، خنده تو می تواند بر آن غلبه کند
[ترجمه گوگل]خنده شما فقط اگر اعتقاد داشته باشید که هیچ کس آسیب نمی بیند، می تواند بدون محدودیت باشد
6. Local resorts wanted the respectable if unrestrained reveller.
[ترجمه ترگمان]استراحتگاه های محلی، اگر reveller نامحدود باشند، خواهان آن بودند
[ترجمه گوگل]استراحتگاه های محلی می خواستند احترام بگذارند
7. When government enters into the enthusiastic, unrestrained greed of a market frenzy, we are all affected.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دولت با حرص بی حد و حصر بازار وارد می شود، همه ما تحت تاثیر قرار گرفته ایم
[ترجمه گوگل]هنگامی که دولت وارد حریم خصوصی و مشتاقانه از یک دیوانگی بازار می شود، همه ما تحت تأثیر قرار گرفته ایم
8. The frequency-dependence in the advantage of unrestrained fighting is probably not the only reason why natural fighting is restrained.
[ترجمه ترگمان]وابستگی فرکانس به مزیت رقابتی نامحدود، احتمالا تنها دلیلی نیست که چرا مبارزه طبیعی مهار می شود
[ترجمه گوگل]وابستگی فرکانس به نفع مبارزه بدون محدودیت احتمالا تنها دلیل آن نیست که جنگ طبیعی محدود شود
9. Republican rhetoric had consisted of unrestrained hostility to the Soviet Union and emphasized permanent war with Communism.
[ترجمه ترگمان]لفاظی حزب جمهوری خواه شامل دشمنی نامحدود با اتحادیه جماهیر شوروی بود و بر جنگ دائمی با کمونیسم تاکید کرد
[ترجمه گوگل]سخنرانی جمهوری خواهان از خصومت نامطلوب به اتحاد جماهیر شوروی بود و بر جنگ دائمی با کمونیسم تاکید داشت
10. The girls indulged unrestrained in their grief.
[ترجمه ترگمان]این دو دختر در غم و اندوه خود پنهان می شدند
[ترجمه گوگل]دختران در غم و اندوه خود غافلگیر شدند
11. Now he was unrestrained and reckless.
[ترجمه ترگمان]اکنون افسار گسیخته و افسار گسیخته بود
[ترجمه گوگل]حالا او بی رحمانه و بی پروا بود
12. Likewise, an unrestrained id would create a pleasure-seeking thoughtless individual, seeking to fulfill every desire without delay.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، یک نهاد نامحدود، یک فرد بی فکر را ایجاد می کند و به دنبال برآورده کردن هر خواسته بدون تاخیر است
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، یک شناسه نامحدود، فردی بدون اندیش را که علاقمند به لذت است، ایجاد می کند و به دنبال هر میل بدون تأخیر است
13. This is free and unrestrained and the acme among cold mountains whilst remote peaks, lonely boat, mist and drizzle and desolate temple are but admirable setoff.
[ترجمه ترگمان]اینک در میان کوه های سرد و پنهان در میان کوه های سرد و قله های دور و دور، میان کوه های دوردست، مه، مه و معبد متروک، اما setoff قابل تحسینی هستند
[ترجمه گوگل]این آزاد و بدون محدودیت است و در میان کوه های سرد و در حالی که قله های دوردست، قایق تنها، غبار و چکه و معبد ویران است اما مقداری قابل تحسین است
14. He raised his head, with a look of unrestrained greed in his covetous eyes.
[ترجمه ترگمان]مارتین سرش را بلند کرد و با نگاهی حاکی از حرص و آز و حرص و آز او سرش را بلند کرد
[ترجمه گوگل]او سرش را، با نگاهی از حرص و طمع نامحدود در چشم خوار، بلند کرد