کلمه جو
صفحه اصلی

settling


معنی : تسویه، مسکن گزینی

انگلیسی به فارسی

حل و فصل، تسویه، مسکن گزینی


انگلیسی به انگلیسی

• arrangement, resolution; colonization, act of inhabiting a new area

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تهنشینی
[زمین شناسی] ته نشینی
[ریاضیات] جاافتادگی

مترادف و متضاد

تسویه (اسم)
adjustment, settlement, clearing, liquidation, settling, smoothing, solution

مسکن گزینی (اسم)
settling

جملات نمونه

1. isostatic settling
نشست همفشار

2. a heavy mist was settling in the valley
مه غلیظی داشت دره را فرا می گرفت.

3. warm milk is good for settling an upset stomach
شیر گرم برای آرام کردن معده ی منقلب خوب است.

4. The ship was settling down into the water.
[ترجمه ترگمان]کشتی در آب فرو می رفت
[ترجمه گوگل]کشتی به آب افتاد

5. Hopes of settling the conflict peacefully are fading.
[ترجمه ترگمان]امیدها برای حل و فصل مسالمت آمیز مناقشه در حال محو شدن است
[ترجمه گوگل]امید به حل منازعات صلح آمیز محو شده است

6. Being simple is not settling for less, it is being satisfied with having just enough. Having enough is not longing for more, it is being content with having you by my side.
[ترجمه ترگمان]ساده بودن به تنهایی رفع نشده است، این تنها کافی است که به اندازه کافی از داشتن آن راضی باشد داشتن اندازه کافی برای خواستن بیش از اندازه کافی است که شما را کنار خود داشته باشید
[ترجمه گوگل]ساده بودن برای پرداخت کمتر، برای رضایت داشتن فقط کافیست داشتن کافی برای دیگران اشتیاق ندارید، در حالیکه شما را با طرف خود درگیر می کنید

7. They are trying to find a way of settling the dispute.
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش می کنند تا راهی برای حل اختلاف پیدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها در حال تلاش برای پیدا کردن راه حل حل اختلاف هستند

8. She is settling down well in her new job.
[ترجمه ترگمان]او در شغل جدیدش خوب کار می کند
[ترجمه گوگل]او در کار جدید خود به خوبی کار می کند

9. By settling the deal by telephone, Mr. Field had forestalled all his competitors.
[ترجمه ترگمان]آقای فیلد با قطع کردن معامله با telephone تمام رقبای خود را پیش بینی کرده بود
[ترجمه گوگل]آقای معامله با توافق نامه تلفنی، همه رقبا را رد کرد

10. He kicked about a good deal before settling down.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه به زمین بخورد حسابی لگد زد
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه عقب نشینی کند، یک معامله خوب انجام داد

11. The settling way will hang on the outcome of our discussion.
[ترجمه ترگمان]روش تسویه حساب در نتیجه بحث ما به پایان خواهد رسید
[ترجمه گوگل]راه حل حل و فصل در نتیجه بحث ما متوقف خواهد شد

12. He rejected the idea of settling in England.
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد اقامت در انگلستان را رد کرد
[ترجمه گوگل]او این ایده را که در انگلستان سکونت داشت را رد کرد

13. This is the best method of settling such arguments.
[ترجمه ترگمان]این بهترین روش برای حل این استدلال ها است
[ترجمه گوگل]این بهترین روش حل این استدلال است

14. James left the restaurant, settling his account by credit card.
[ترجمه ترگمان]جیمز رستوران را ترک کرد و حسابش را با کارت اعتباری کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]جیمز رستوران را ترک کرد و حساب خود را با کارت اعتباری تنظیم کرد

15. He kicked around a good deal before settling down.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه به زمین بیفتد، با لگد به اطراف لگد زد
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه عقب نشینی کند، یک معامله خوب انجام داد

پیشنهاد کاربران

حل و فصل کردن

رسوب کردن - ته نشینی

اسکان، اقامت، مقیم شدن

مستقر شدن، تثبیت شدن/کردن


کلمات دیگر: