کلمه جو
صفحه اصلی

underpinning


(به ویژه دیوار) شالوده، بنیان، شمع، پشتبند، پشتیبانی، حمایت

انگلیسی به فارسی

(به‌ویژه دیوار) شالوده، بنیان، شمع، پشتبند


پشتیبانی، حمایت


(جمع - عامیانه) پاها


پایه، پی ریزی کردن، پشتیبانی یا تایید کردن، پی بندی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a structural support or foundation, as for a wall.
مشابه: basis, foundation

(2) تعریف: (informal; often pl.) something serving this purpose, such as one's legs.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پی بندی - تقویت از زیر پی - زیربند - تقویت از زیر
[زمین شناسی] تقویت پی از زیر- پی بندی
[زمین شناسی] پی بندی

جملات نمونه

1. Underpinning this success has been an exemplary record of innovation.
[ترجمه ترگمان]موفقیت این موفقیت یک رکورد نمونه از نوآوری بوده است
[ترجمه گوگل]پایه این موفقیت، یک نمونه از نوآوری بوده است

2. The evidence underpinning his case was sound.
[ترجمه گوگل جدید] شواهد پشتوانه پرونده وی محکم بود.
[ترجمه ترگمان]در این موقع شهادت در جای برخاست
[ترجمه گوگل]شواهد مبنی بر پرونده او صدا بود

3. Contract law has been of major importance in underpinning the market, although other areas of law have also had a bearing.
[ترجمه ترگمان]قانون قرارداد از اهمیت عمده ای در حمایت از بازار برخوردار است، اگرچه سایر حوزه های قانونی نیز دارای چنین وضعیتی هستند
[ترجمه گوگل]قانون قرارداد اهمیت زیادی در پایداری بازار داشته است، هرچند سایر حوزه های قانون نیز تحمل داشته اند

4. Underpinning this commitment, however, were powerful structural factors.
[ترجمه ترگمان]بااینحال، Underpinning این تعهد عوامل ساختاری قدرتمندی بودند
[ترجمه گوگل]با این حال، بر پایه این تعهد، عوامل ساختاری قوی بود

5. In general, one claim underpinning the human nature approach seems reasonable-we are not merely the product of our environment.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، یک ادعا که زیربنای رویکرد طبیعت انسان است منطقی به نظر می رسد - ما صرفا محصول محیط خود نیستیم
[ترجمه گوگل]به طور کلی، یک ادعا بر مبنای رویکرد طبیعت انسان به نظر منطقی می رسد؛ ما صرفا محصول محیط ما نیستیم

6. Underpinning is expensive and inconvenient, and involves the addition of new foundations or short concrete piles without demolishing the building.
[ترجمه ترگمان]Underpinning گران قیمت و نامناسب است و شامل اضافه کردن پایه های جدید و یا ساختارهای بتنی کوتاه بدون تخریب ساختمان است
[ترجمه گوگل]پایه گرایی و ناخوشایند است و شامل اضافه کردن پایه های جدید یا شمع های بتنی کوتاه بدون تخریب ساختمان است

7. It is a crucial postulate underpinning all the social sciences that individuals are related through associations of various kinds.
[ترجمه ترگمان]این یک قیاس منطقی حیاتی است که زیربنای همه علوم اجتماعی است که افراد از طریق انجمن های گوناگون مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]این یک قاعده حیاتی است که همه علوم اجتماعی را تحت الشعاع قرار می دهد که افراد از طریق ارتباطات مختلفی مرتبط هستند

8. Since then the assumptions underpinning, and the meanings attributed to, census data have changed a good deal.
[ترجمه ترگمان]از آن زمان به بعد فرضیات زیربنایی و معانی منسوب به، داده های سرشماری یک قرارداد خوب را تغییر داده اند
[ترجمه گوگل]از آن زمان، مفروضاتی که بر پایه و اساس و معانی مرتبط با داده های سرشماری است، معامله خوبی را تغییر داده اند

9. Nevertheless, supply-side doctrine provided a theoretical underpinning for the main thrust of his economic strategy.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، دکترین supply یک پایه نظری برای فشار اصلی استراتژی اقتصادی او فراهم کرده است
[ترجمه گوگل]با این وجود، دکترین بخش عرضه، مبانی نظری را برای رشته اصلی استراتژی اقتصادی خود ارائه داد

10. It is this psychological underpinning which explains the sudden great popularity of the story.
[ترجمه ترگمان]این یک زیربنای روانشناسی است که محبوبیت ناگهانی داستان را توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]این اساس روانی است که محبوبیت ناگهانی داستان را توضیح می دهد

11. The underpinning of all good journalism is a devotion to objectivity and impartiality.
[ترجمه ترگمان]پایه و اساس همه journalism خوب، وفاداری به بی طرفی و بی طرفی است
[ترجمه گوگل]پایه و اساس تمام روزنامه نگاری خوب، عزت و احترام به عینیت و بی طرفی است

12. The back ground to and the philosophy underpinning the study are outlined.
[ترجمه ترگمان]پایه و اساس این مطالعه و فلسفه مطرح شده در این تحقیق مشخص شده است
[ترجمه گوگل]زمینه پشت و فلسفه ای که در این مطالعه پایه ریزی شده است، مشخص شده است

13. The theory underpinning this reorganization is that competition between providing units will increase both the range and quality of the services provided.
[ترجمه ترگمان]نظریه زیربنایی این سازماندهی مجدد این است که رقابت بین واحدها، هم دامنه و هم کیفیت خدمات ارایه شده را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]نظریه ای که این سازماندهی مجدد را تشکیل می دهد این است که رقابت بین واحدهای ارائه دهنده، کیفیت خدمات ارائه شده را افزایش می دهد

14. The success of neo-darwinism has provided an intellectual underpinning for discussion about why some differences between the sexes might be innate.
[ترجمه ترگمان]موفقیت نئو - یک پشتوانه عقلانی برای بحث در مورد این که چرا برخی از تفاوت های بین زن و مرد ممکن است فطری باشد را فراهم کرده است
[ترجمه گوگل]موفقیت نورداروینیسم، زمینه بحثی روشن برای اینکه چرا برخی از تفاوت های جنسیتی ممکن است ذاتی باشد، فراهم آورده است

15. It was rectified by method of preloaded pile underpinning.
[ترجمه ترگمان]این کار با استفاده از روش of توده شده جبران شد
[ترجمه گوگل]این روش با استفاده از روش پیشنهادی برآورد شده بود

پیشنهاد کاربران

بر اساس

زیربنا

زیربنایی

مبنا


کلمات دیگر: