1. the timing of the attack was perfect
تعیین وقت حمله حرف نداشت.
2. Mr. Berry said the timing was a coincidence and that his decision was unrelated to Mr. Roman's departure.
[ترجمه ترگمان]آقای بری گفت که زمانش تصادفی است و تصمیم او به عزیمت آقای رم ربطی ندارد
[ترجمه گوگل]آقای بری گفت زمان بندی یک تصادف بود و تصمیم وی با رد آقای رم ارتباطی نداشت
3. The timing of the decision was a complete surprise.
[ترجمه ترگمان]زمان تصمیم گیری یک سورپرایز کامل بود
[ترجمه گوگل]زمان تصمیم گیری یک تعجب کامل بود
4. This exercise improves your coordination, balance, timing and footwork.
[ترجمه ترگمان]این تمرین هماهنگی، تعادل، زمانبندی و footwork را بهبود می بخشد
[ترجمه گوگل]این تمرین هماهنگی، تعادل، زمان بندی و تمرینات شما را بهبود می بخشد
5. The timing of the gun was precisely synchronized with the turning of the plane's propeller.
[ترجمه ترگمان]زمان بندی تفنگ دقیقا با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ بود
[ترجمه گوگل]زمان بندی تفنگ دقیقا با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ شده بود
6. The timing of the meeting is certainly fortuitous.
[ترجمه ترگمان]زمان ملاقات قطعا اتفاقی است
[ترجمه گوگل]زمانبندی جلسه مطمئنا اتفاقی است
7. The bowler judged it well, timing the ball to perfection.
[ترجمه ترگمان]The توپ را خوب تشخیص داد و توپ را به کمال رساند
[ترجمه گوگل]کولر به خوبی آن را محاسبه کرد، توپ را به کمال رساند
8. Is their timing right, or have they boobed again?
[ترجمه ترگمان]زمان بندی اونا درسته یا دوباره؟
[ترجمه گوگل]آیا زمان بندی آنها درست است یا آنها دوباره boobed؟
9. He has an impeccable sense of timing.
[ترجمه ترگمان]اون زمان بندی بی عیب و نقصی داره
[ترجمه گوگل]او دارای حس بی عیب و نقصی از زمان بندی است
10. The timing of the minister's visit, however, could somewhat detract from the goodwill it's supposed to generate.
[ترجمه ترگمان]با این حال زمان دیدار وزیر می تواند تا حدی از حسن نیت که انتظار می رود ایجاد کند، بکاهد
[ترجمه گوگل]با این حال، زمان بازدید وزیر، می تواند تا حدودی از خواسته های تولیدی آن کاسته شود
11. The timing of the gun was precisely synchronised with the turning of the plane's propeller.
[ترجمه ترگمان]زمان بندی تفنگ دقیقا هماهنگ با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ بود
[ترجمه گوگل]زمان بندی تفنگ دقیقا با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ شده بود
12. She played the piano confidently but her timing was not good.
[ترجمه ترگمان]او با اطمینان پیانو نواخت، اما زمان بندی او خوب نبود
[ترجمه گوگل]او با اطمینان پیانو را بازی کرد اما زمان بندی او خوب نبود
13. The timing of the meeting is not convenient.
[ترجمه ترگمان]زمان جلسه مناسب نیست
[ترجمه گوگل]زمان جلسه راحت نیست
14. He has the split - second timing all good players need.
[ترجمه ترگمان]او یک زمان بندی نیم ثانیه ای است که همه بازیکنان خوب به آن نیاز دارند
[ترجمه گوگل]او تقسیم شده است - زمان دوم همه بازیکنان خوب نیاز دارند
15. The timing had to be exact.
[ترجمه ترگمان]زمانبندی دقیقا باید دقیق باشه
[ترجمه گوگل]زمان بندی دقیق بود