کلمه جو
صفحه اصلی

harvested

انگلیسی به فارسی

برداشت شده، درو کردن و برداشتن


پیشنهاد کاربران

1. The rustle of grain was gone, replaced by the earthy scent of a freshly harvested field.
خش خش غلات از بین رفته بود و بوی خاکی یک مزرعه تازه برداشت شده جایگزین آن شد.

2. The juice from grapes harvested at optimum ripeness for wine has a rather cloying sweetness which can overshadow the refreshing acidity.
آب حاصل از انگور برداشت شده در رسیدن به حد مطلوب برای شراب دارای یک شیرینی کاملاً مبهم است که می تواند ترشی دلپذیر شراب را تحت الشعاع قرار دهد.

Harvested ( adj ) = برداشت شده

area harvested = منطقه محصول برداشت شده

معانی دیگر>>>>> خرمن، هنگام درو، حاصل شده ( حاصل درو کردن و برداشتن )



کلمات دیگر: