کلمه جو
صفحه اصلی

poll


معنی : رای، رای جویی، اخذ رای دسته جمعی، تعداد اراء اخذ اراء، فهرست نامزدهای انتخاباتی، مراجعه به اراء عمومی، راس کلاه، رای گرفتن، نمونه برداشتن، سر شماری کردن، رای دادن یا اوردن
معانی دیگر : سر (به ویژه تارک سر یا کاکل سر)، زلف، قفا، پس گردن، (کاشانی) گرم (nape هم می گویند)، سرانه، هر نفر، (انتخابات) رای گیری، اخذ رای، شمارش آرا، محل اخذ رای، محل صندوق آرا، دوران انتخابات، زمان رای گیری، تعداد آرا، مجموع آرا، نظر سنجی، نظر خواهی، سنجش افکار عمومی، نظر پرسی، بریدن، قطع کردن، زدن، کوتاه کردن، رای شماری کردن، (رای) آوردن یا داشتن، نظر سنجی کردن، نظر خواهی عمومی کردن، نظر پرسی کردن، رای دادن، (قدیمی) جمجمه، (قدیمی) رجوع شود به: crown، رجوع شود به: poll tax، (بخش سر پهن چیزی مانند تیشه یا تبر یا چکش) پهن سر، نظر خواهی از هر یک از اعضای هیات داوران دادگاه، (مهجور) سرشماری کردن، بر شمردن، پهنه، تعداداراء اخذ اراء معمولا بصورت جمع

انگلیسی به فارسی

رای جویی، پهنه، رای، اخذ رای دسته جمعی، تعداد ارا اخذ ارا (به‌طور معمول بصورت جمع)، فهرست نامزدهای انتخاباتی، مراجعه به ارا عمومی، رای دادن یا آوردن، راس کلاه


رای گرفتن، نمونه برداشتن، سر شماری کردن


نظرسنجی، رای، رای جویی، اخذ رای دسته جمعی، تعداد اراء اخذ اراء، فهرست نامزدهای انتخاباتی، مراجعه به اراء عمومی، راس کلاه، رای گرفتن، نمونه برداشتن، سر شماری کردن، رای دادن یا اوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the casting of a ballot or the recording of votes in an election.
مترادف: ballot, vote

(2) تعریف: the number of ballots cast in an election; turnout.
مترادف: ballot, votes
مشابه: count, tally, turnout

- a light poll
[ترجمه ترگمان] یک نظر سنجی سبک
[ترجمه گوگل] نظرسنجی نور

(3) تعریف: (usu. pl.) the place where ballots are cast in an election.

(4) تعریف: an instance of systematic questioning meant to gather information or sample public opinion.
مترادف: canvass, survey
مشابه: sampling

(5) تعریف: the head of a person or animal, esp. the top or back of the head.
مترادف: pate
مشابه: bean, dome, head, noggin, occiput
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: polls, polling, polled
(1) تعریف: to get (a number of votes) in an election.
مشابه: receive, win

- The mayor polled only a thousand votes.
[ترجمه ترگمان] شهردار فقط هزار رای کسب کرد
[ترجمه گوگل] شهردار تنها یک هزار رای رای داد

(2) تعریف: to register (someone) so he or she may vote or be taxed, or to register the votes of.
مشابه: count, enroll, register, tally

(3) تعریف: to survey in order to gather facts about, or the opinions of.
مترادف: canvass
مشابه: ballot, examine, query, question, survey

- The teacher polled the schoolchildren about nuclear war.
[ترجمه ژوژو] معلم در مورد نظر دانش اموزان راجع به جنگهای هسته ای رای گیری کرد
[ترجمه ترگمان] معلم از دانش آموزان در مورد جنگ هسته ای سوال کرد
[ترجمه گوگل] معلم دانش آموزان را درباره جنگ هسته ای پاسخ داد

(4) تعریف: to trim or remove the horns or fleece of (animals) or the branches of (trees or shrubbery).
مشابه: bob, clip, crop, dock, lop, prune, shear, top
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to cast one's vote in an election.
مترادف: vote
مشابه: ballot

• voting, electing; list of voters; counting of votes; number of votes; referendum
receive votes; vote, elect; count votes, make a survey
trim tree branches, prune a tree; cut off the horns of an animal
a poll is a survey in which people are asked their opinions about something.
the polls are a political election.
if a political party or candidate polls a certain number of votes, they get that number of votes in an election.
see also polling.

دیکشنری تخصصی

[آمار] نظرپرسی

مترادف و متضاد

رای (اسم)
dictum, sentence, verdict, judgment, opinion, award, vote, discretion, poll, suffrage

رای جویی (اسم)
poll

اخذ رای دسته جمعی (اسم)
poll

تعداد اراء اخذ اراء (اسم)
poll

فهرست نامزدهای انتخاباتی (اسم)
slate, poll

مراجعه به اراء عمومی (اسم)
poll

راس کلاه (اسم)
poll

رای گرفتن (فعل)
poll

نمونه برداشتن (فعل)
sample, poll

سرشماری کردن (فعل)
poll

رای دادن یا اوردن (فعل)
poll

census; tally of answers to questions of opinion


Synonyms: ballot, canvass, count, figures, opinion, returns, sampling, survey, vote, voting


take census; question


Synonyms: ballot, canvass, enroll, examine, interview, list, register, sample, send up a balloon, survey, tally, test the waters, vote


جملات نمونه

1. the poll is restricted to four days
دوره ی رای گیری به چهار روز محدود شده است.

2. to poll a bull's horns
شاخ های گاو را بریدن

3. to poll a sheep
پشم گوسفند را چیدن

4. deed poll
(انگلیس - اسم خود را) قانونا عوض کردن

5. a heavy poll
آرای سنگین (یا زیاد)

6. to take a poll
نظر خواهی عمومی کردن

7. she was scratching her poll
داشت سرش را می خاراند.

8. to take an opinion poll
نظر سنجی کردن،آرای عمومی را سنجیدن

9. on the eve of the poll
شب قبل از رای گیری

10. a tax of forty pounds per poll to construct the church
چهل پوند مالیات سرانه برای ساختن کلیسا

11. he changed his name by deed poll
او نام خود را رسما و قانونا عوض کرد.

12. he set his hat back on his poll
کلاهش را دوباره بر سر گذاشت.

13. the spear pierced his neck from throat to poll
نیزه گردنش را از گلو تا قفا سوراخ کرد.

14. she was elected to the congress at the head of the poll
با آرا بیش از دیگران به کنگره انتخابات شد.

15. A recent poll suggests some surprising changes in public opinion.
[ترجمه ترگمان]یک نظرسنجی جدید نشان دهنده تغییرات شگفت انگیز در افکار عمومی است
[ترجمه گوگل]نظرسنجی اخیر نشان می دهد که تغییرات شگرف در افکار عمومی وجود دارد

16. A recent poll found that 80% of Californians support the governor.
[ترجمه ترگمان]یک نظرسنجی اخیر نشان داد که ۸۰ درصد از مردم کالیفرنیا از فرماندار حمایت می کنند
[ترجمه گوگل]نظرسنجی اخیر نشان داده است که 80 درصد کالیفرنیا از فرماندار حمایت می کنند

17. We're carrying out/conducting a poll to find out what people think about abortion.
[ترجمه ترگمان]ما یک نظرسنجی انجام می دهیم تا بفهمیم مردم درباره سقط جنین چه فکر می کنند
[ترجمه گوگل]ما در حال انجام / نظرسنجی برای پیدا کردن آنچه که مردم در مورد سقط جنین فکر می کنند

18. The poll revealed massive support for the proposal.
[ترجمه ترگمان]این نظرسنجی حمایت عظیمی از این پیشنهاد را نشان داد
[ترجمه گوگل]این نظرسنجی نشان داد پشتیبانی گسترده ای از پیشنهاد دارد

19. Labour won the election with 40% of the poll.
[ترجمه ترگمان]حزب کارگر با ۴۰ درصد آرا برنده انتخابات شد
[ترجمه گوگل]کار برنده انتخابات با 40 درصد از نظرسنجی شد

20. Does this opinion poll accurately reflect the public mood?
[ترجمه ترگمان]آیا این نظر سنجی به طور دقیق منعکس کننده وضعیت عمومی است؟
[ترجمه گوگل]آیا این نظر سنجی دقیقا منعکس کننده خلق و خوی عمومی است؟

21. Nearly three-quarters of people questioned in an opinion poll agreed with the government's decision.
[ترجمه ترگمان]نزدیک به سه چهارم از افرادی که در یک نظرسنجی نظر سنجی مورد سوال قرار گرفتند، با تصمیم دولت موافقت کردند
[ترجمه گوگل]نزدیک به سه چهارم مردم در یک نظرسنجی مورد پرسش قرار گرفت با تصمیم دولت موافقت کردند

close-cropped polls

زلف‌های کوتاه


He set his hat back on his poll.

کلاهش را دوباره بر سر گذاشت.


She was scratching her poll.

داشت سرش را می‌خاراند.


The spear pierced his neck from throat to poll.

نیزه گردنش را از گلو تا قفا سوراخ کرد.


a tax of forty pounds per poll to construct the church

چهل پوند مالیات سرانه برای ساختن کلیسا


on the eve of the poll

شب قبل از رأی‌گیری


At the polls, a voter is alone and votes freely.

در محل اخذ رأی، رأی‌دهنده تنها و آزادانه رأی می‌دهد.


Then the voter leaves the polls.

سپس رأی‌دهنده محل‌ رأی‌گیری را ترک می‌کند.


The poll is restricted to four days.

دوره‌ی رأی‌گیری به چهار روز محدود شده است.


a heavy poll

آرای سنگین (یا زیاد)


She was elected to the Congress at the head of the poll.

با آرا بیش از دیگران به کنگره انتخابات شد.


Recent polls indicate that he will not be elected.

نظرسنجی‌های اخیر نشان می‌دهد که او انتخاب نخواهد شد.


to take an opinion poll

نظر‌سنجی کردن، آرای عمومی را سنجیدن


They polled his head.

سر او را بریدند.


They polled his hair.

زلف او را زدند.


to poll a sheep

پشم گوسفند را چیدن


to poll a bull's horns

شاخ‌های گاو را بریدن


the first time women were polled in an English election

اولین باری که در انتخابات انگلیس از زنان رأی‌گیری به عمل آمد


His party polled nearly 14 million votes.

حزب او تقریباً 14 میلیون رأی آورد.


She polled 30 to 40 percent of the election vote.

او 30 تا 40 درصد آرای انتخاباتی را آورد.


70 percent of those polled ...

70 درصد از کسانی که از آنها نظرخواهی شده بود ...


We polled the members of the delegation.

از اعضای هیئت نمایندگی نظر‌سنجی کردیم.


A million Democrats polled for the Republican candidate.

یک میلیون (عضو حزب)دموکرات به نامزد جمهوری‌خواهان رأی دادند.


پیشنهاد کاربران

دامپزشکی و علوم دامی
برآمدگی صورت در ناحیه استخوان اکسیپیتال ( بین یا پشت گوش ها )

انتخابات

نظرسنجی

{برق - الکترونیک} = تیر برق - دکل - بنا یا زیرساخت بلند

در طب اسب: ناحیه پشتی محل تلاقی گردن به سر که در اثر افتادن اسب مستعد ضربه است.

Online poll
نظر سنجی آنلاین

نظرسنجی

poll=survey

حوزه انتخاباتی

The Polls

حوزه اخذ رأی

poll ( noun ) = نظرسنجی، نظرخواهی، رای گیری، آمارگیری، تحقیق، همه پرسی/تعداد آرا، شمارش آرا/افکارسنجی

مترادف است با کلمه : Survey ( noun )

examples:
1 - The poll indicated that conservation of the environment was the number one issue with college students
نظرسنجی نشان داد که حفظ محیط زیست دغدغه اصلی دانشجویان بود.
2 - The results of public opinion polls show that other young people believe in false traditions and religious superstitions.
نتایج نظرسنجی های افکار عمومی نشان می دهد که جوانان دیگر به سنت های غلط و خرافات مذهبی اعتقاد دارند.
3 - He succed the final parliamentary vote.
وی در رای گیری نهایی پارلمان موفق ( پیروز ) شد.
4 - The people of South Korea are going to the polls today.
مردم کشور کره جنوبی امروز به پای صندوقهای رای می روند.
5 - He received the highest head the poll .
او بالاترین تعداد آرا را کسب کرد.

poll ( verb ) = نظر سنجی کردن، رای گیری کردن /رای آوردن، آرا بدست آوردن

examples:
1 - The newspaper polled 500 voters and found that only 27 percent were in favor of expanding the city zoo.
این روزنامه با رای گیری کردن از 500 رای دهنده دریافت که تنها 27 درصد موافق توسعه باغ وحش شهر هستند.
2 - Labor polled just 4% of the vote.
حزب کارگر تنها 4% آرا را به دست آورد.
3 - Mr. Josephine polled more than 5, 000 votes
آقای ژوزفین بیش از 5000 رأی به دست آورد

[noun]
نظر سنجی، نظر خواهی، سنجش افکار عمومی، نظر پرسی

Emergency visa plan will not resolve Britain’s road transport crisis, says industry as majority blame Brexit in 💥poll

poll ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: داده‏خواهی کردن
تعریف: واپایش مراکز چندگانۀ شبکه که در آن ایستگاه مرکزی نیاز هر مرکز به ارسال داده را بررسی و اجازۀ انجام آن را به نوبت صادر می‏کند


کلمات دیگر: