1. fuzzy logic
منطق گنگ
2. fuzzy thinking
تفکر مغشوش
3. a fuzzy sound
صدای مبهم و گرفته
4. The lettering is fuzzy and indistinct.
[ترجمه علی] حروف نامتقارن و درهم است
[ترجمه ترگمان] حروف نامشخص و نامفهوم هستن
[ترجمه گوگل]حروف نامتقارن و فازی هستند
5. He had fuzzy black hair and bright black eyes.
[ترجمه فاطمه] او موهای مشکی وز کرده و چشمان سیاه روشن داشت
[ترجمه marjan] موهای وز مشکی و چشمان سیاه براق داشت
[ترجمه ترگمان]موهای سیاه و چشم های سیاه براق داشت
[ترجمه گوگل]او موهای سیاه فاز و چشمان سیاه و سفید داشت
6. Is the picture always fuzzy on your TV?
[ترجمه فاطمه ابراهیمی] ایا تصویر تلویزیون شما همیشه برفک داره؟
[ترجمه ترگمان]آیا تصویر همیشه در تلویزیون شما مبهم است؟
[ترجمه گوگل]آیا تصویر همیشه بر روی تلویزیون شما فاز است؟
7. Some of the photos were so fuzzy it was hard to tell who was who.
[ترجمه احمد صولتی] بعضی از عکسها خیلی مات بودن و سخت میشد گفت کی به کیه.
[ترجمه ترگمان]بعضی از عکس ها آن قدر مبهم بودند که تشخیص آن چه کسی بود سخت بود
[ترجمه گوگل]بعضی از عکس ها خیلی فازی بودند و معلوم بود که چه کسی بود
8. The television picture is fuzzy tonight.
[ترجمه احمد صولتی] تصویر تلویزیون امشب غیر واضحه
[ترجمه ترگمان]تصویر تلویزیون امشب مبهم است
[ترجمه گوگل]تصویر تلویزیونی امشب فازی است
9. There's a fuzzy line between parents' and schools' responsibilities.
[ترجمه ترگمان]یک خط مبهم بین والدین و والدین وجود دارد
[ترجمه گوگل]خط فازی بین مسئولیت های والدین و مدارس وجود دارد
10. The truck's headlights were all fuzzy and ghostlike.
[ترجمه ترگمان]چراغ های اتومبیل روشن و شبح گونه بود
[ترجمه گوگل]چراغهای کامیون همه فازی و روحانی بودند
11. I stroked the kitten's fuzzy back.
[ترجمه فاطمه ابراهیمی] پشت کرکی بچه گربه رو نوازش کردم. با من دست کشیدم رو پشت کر کی بچه کربه
[ترجمه ترگمان]سر بچه گربه را نوازش کردم
[ترجمه گوگل]من برگشت فازی بچه گربه را شستم
12. He had little patience for fuzzy ideas.
[ترجمه marjan] او صبر کمی برای ایده های مبهم داشت
[ترجمه ترگمان]او صبر و شکیبایی زیادی برای ایده های گنگ داشت
[ترجمه گوگل]او صبر کمی برای ایده های فازی داشت
13. My hair's gone all fuzzy!
[ترجمه فاطمه ابراهیمی] موهام وز شده
[ترجمه ترگمان]موهایم ژولیده است!
[ترجمه گوگل]موهایم تمام شده است فازی!
14. A couple of fuzzy pictures have been published.
[ترجمه marjan] یکی دو تاعکس تار منتشر شده است
[ترجمه ترگمان]تعدادی تصاویر فازی منتشر شده اند
[ترجمه گوگل]چند عکس فازی منتشر شده است