کلمه جو
صفحه اصلی

intersect


معنی : تقسیم کردن، تقاطع کردن، از وسط قطع کردن
معانی دیگر : دو نیم کردن، دو قطعه کردن، میانبر کردن، همدیگر را قطع کردن، هم بر بودن، بریدن، قطع کردن

انگلیسی به فارسی

از وسط قطع کردن، تقسیم کردن، تقاطع کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: intersects, intersecting, intersected
• : تعریف: to cut across or pass through; cross.
مشابه: bisect, cross

- This road intersects the state highway.
[ترجمه ترگمان] این جاده بزرگراه ایالتی را قطع می کند
[ترجمه گوگل] این جاده بزرگراه دولت است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to meet or cross at a point or points.
مشابه: converge, cross, meet

- These railroad lines intersect at the station.
[ترجمه ترگمان] این خطوط راه آهن در ایستگاه با هم قطع رابطه کرده بودند
[ترجمه گوگل] این خطوط راه آهن در ایستگاه متقابل هستند

(2) تعریف: to have an element or elements in common; overlap.
مشابه: converge

• cut across, pass over or through, cross, bisect; come together at a certain point, converge
when roads or lines intersect, they cross each other.
if an area or surface is intersected by something such as roads or lines, they cross the area or surface and divide it into smaller areas.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] متقاطع بودن، قطع کردن، متکی بودن، اشتراک داشتن
[آمار] تقاطع

مترادف و متضاد

Synonyms: bisect, break in two, come together, converge, crisscross, cross, crosscut, cut, decussate, divide, intercross, join, meet, separate, touch, traverse


تقسیم کردن (فعل)
partition, part, administer, admeasure, divide, distribute, apportion, intersect, administrate, compartment

تقاطع کردن (فعل)
meet, cross, intersect, interlace, crisscross, intercross, intertwine

از وسط قطع کردن (فعل)
intersect

cut across; cross at a point


جملات نمونه

The river intersects the plain.

رودخانه دشت را دو نیم می‌کند.


1. canals intersect the city in every direction
آبراه ها از هر سو شهر را قطع می کند.

2. The roads intersect near the bridge.
[ترجمه حاجی] جاده ها در نزدیکی پل به هم می رسند.
[ترجمه ترگمان]جاده ها در نزدیکی پل یکدیگر را قطع می کنند
[ترجمه گوگل]جاده ها در نزدیکی پل تقاطع دارند

3. The two roads intersect at the suburb of the city.
[ترجمه حاجی] این دو جاده در حومه شهر به هم می رسند.
[ترجمه ترگمان]این دو جاده در حومه شهر یکدیگر را قطع می کنند
[ترجمه گوگل]دو جاده در حومه شهر تقاطع دارند

4. The lines AB and CD intersect at E.
[ترجمه ترگمان]خطوط AB و CD در E را قطع می کنند
[ترجمه گوگل]خطوط AB و CD در E

5. The circles will intersect in two places.
[ترجمه ترگمان]این دایره ها به دو قسمت تقسیم می شوند
[ترجمه گوگل]حلقه ها در دو مکان تقسیم می شوند

6. Streets usually intersect at right angles.
[ترجمه ترگمان]خیابان ها معمولا در زوایای راست قطع می شوند
[ترجمه گوگل]خیابان ها معمولا در زوایای راست تقسیم می شوند

7. The lines intersect at right angles.
[ترجمه ترگمان]خطوط در زاویه راست قطع می شوند
[ترجمه گوگل]خطوط در زوایای راست تقاطع می شوند

8. AB and CD intersect at P.
[ترجمه ترگمان]AB و CD در پی
[ترجمه گوگل]AB و CD در P تقسیم شده در P

9. The electrodes intersect at each pixel to produce the required activation voltage.
[ترجمه ترگمان]الکترودها روی هر پیکسل با یکدیگر برخورد می کنند تا ولتاژ فعال سازی مورد نیاز را تولید کنند
[ترجمه گوگل]الکترود ها در هر پیکسل برای تولید ولتاژ فعال سازی مورد نیاز تقاطع می کنند

10. The aisles intersect at right angles to form the shape of a cross.
[ترجمه ترگمان]راهروها در زاویه قائمه یکدیگر را قطع می کنند تا شکل صلیب را تشکیل دهند
[ترجمه گوگل]راهروها به سمت راست تقاطع می کنند تا شکل صلیب را شکل دهند

11. Q. . My ceiling has painted beams that intersect at several crossing points.
[ترجمه ترگمان]سوال: سقف من تیره ای رنگی دارد که در چندین نقطه متقاطع یکدیگر را قطع می کنند
[ترجمه گوگل]Q سقف من پرتوهایی است که در نقاط مختلف عبور می کنند

12. Any two diameters of a circle intersect each other.
[ترجمه ترگمان]هر دو قطر یک دایره یکدیگر را قطع می کنند
[ترجمه گوگل]هر دو قطر یک دایره یکدیگر را تقسیم می کنند

13. The flight path would then either intersect the earth, or go off into space.
[ترجمه ترگمان]مسیر پرواز می تواند زمین را قطع کند و یا به فضا برود
[ترجمه گوگل]مسیر پرواز سپس زمین را تقسیم می کند یا به فضا می رود

intersecting roads

راه‌های متقاطع (هم‌بر)


Lines intersecting to form right angles.

خط‌هایی که هم‌برند و زوایای قائمه می‌سازند.


Canals intersect the city in every direction.

آبراه‌ها از هر سو شهر را قطع می‌کند.


پیشنهاد کاربران

مواجه شدن، برخورد کردن

در جایگاه فعل لازم به معنای: با یکدیگر تلاقی کردن

تلاقی داشتن

تقاطع داشتن


هم گرایی داشتن
هم پوشانی داشتن

همدیگر را قطع کردن


ارتباط داشتن

هم پوشانی


کلمات دیگر: