کلمه جو
صفحه اصلی

item


معنی : فقره، فصل، تکه، بخش، رقم، قطعه خبری
معانی دیگر : قلم (اقلام)، چیز، کالا، فراورده، محصول، نمایش، برنامه، هر بخش از نمایش، مطلب، موضوع، مورد، سئوال، نمونه، (در جلو هر یک از اقلام یا بخش های یک فهرست نوشته می شود) همچنین، (در اصل) پند، اندرز، اشاره، راهنمایی، در جمع اقلام

انگلیسی به فارسی

فقره، (در جمع) اقلام، رقم، تکه، قطعه خبری، بخش، موضوع


آیتم، بخش، فقره، تکه، رقم، قطعه خبری، فصل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a separate, particular thing among a group or list of things.
مشابه: article, piece, tally

- There were ten items on the shopping list.
[ترجمه ترگمان] ۱۰ مورد در فهرست خرید وجود داشت
[ترجمه گوگل] ده مورد در لیست خرید وجود دارد
- Each item that you bring with you must be labelled.
[ترجمه ترگمان] هر مورد که با شما همراه می برید باید برچسب زده شود
[ترجمه گوگل] هر آیتم که شما را با شما می آورد باید برچسب گذاری شود
- The first item on the agenda was deciding a new meeting time.
[ترجمه ترگمان] اولین مورد در دستور جلسه تصمیم گیری در مورد زمان جلسه جدید بود
[ترجمه گوگل] اولین مورد در دستور کار تصمیم گیری یک جلسه جدید بود
- You can bring only four items at a time into the dressing room.
[ترجمه ترگمان] شما می توانید فقط چهار وسیله را در یک زمان به اتاق تعویض لباس بیاورید
[ترجمه گوگل] شما می توانید تنها چهار مورد را در یک زمان به اتاق پانسمان آورید

(2) تعریف: a particular bit of information, usu. extracted from or placed in a large context such as a newspaper.
مشابه: story

- Here's an interesting item: there are more than 300,000 fast food restaurants in the U.S.
[ترجمه ترگمان] در اینجا یک مورد جالب وجود دارد: بیش از ۳۰۰،۰۰۰ رستوران فست فود در آمریکا وجود دارد
[ترجمه گوگل] در اینجا یک مورد جالب است که بیش از 300000 رستوران فست فود در ایالات متحده وجود دارد

• thing, object, article; news story, piece of information, scoop, piece of gossip
an item is one of a collection or list of objects.
an item is also one of a number of matters you are dealing with.
an item in a newspaper or magazine is a report or article.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] عنصر - فقره
[کامپیوتر] فقره، قلم .
[برق و الکترونیک] فقره، عنوان، موضوع، مورد
[حقوق] قلم، فقره
[ریاضیات] عنصر، داده، بخش، عنوان، قلم، جنس، داده ی اطلاعاتی، فقره، مورد
[آمار] 1. سوال 2. فقره

مترادف و متضاد

part, article


Synonyms: account, aspect, bit, blurb, bulletin, column, component, consideration, conversation piece, detail, dispatch, element, entry, feature, incidental, information, matter, minor point, minutia, news, note, notice, novelty, paragraph, particular, piece, point, report, scoop, scrap, specific, story, thing, write-up


فقره (اسم)
article, point, subject matter, detail, paragraph, item, vertebra, dorsal, particular

فصل (اسم)
article, clause, book, chapter, item, season

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

بخش (اسم)
section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

رقم (اسم)
character, sort, number, figure, statistic, type, brand, item, digit, numeral, symbol

قطعه خبری (اسم)
item

جملات نمونه

The police examined several items of clothing.

پلیس چندین قلم لباس را بررسی کرد.


each item in the bill

هر یک از اقلام صورت‌حساب


1. an item of great importance
موضوع بسیار مهم

2. each item in the bill
هریک از اقلام صورتحساب

3. a fast-selling item
کالای پر فروش

4. a separate item of income
یک فقره درآمد جداگانه

5. an important item in our export
یک قلم عمده از صادرات ما

6. the main item of the show was a program of native dances
رقص های بومی بخش عمده برنامه را تشکیل می داد.

7. the next item to be considered . . .
مطلب دیگری که باید مورد ملاحظه قرار گیرد. . .

8. a bright new item on broadway
یک نمایش درخشان و تازه در برادوی

9. he added another item to the agenda
او موضوع دیگری را به دستور جلسه افزود.

10. we tagged every item in the store
به همه ی اقلام مغازه برچسب زدیم.

11. a 20% discount in the price of every item
تخفیف بیست درصد در قیمت کلیه ی کالاها

12. The most valuable item on show will be a Picasso drawing.
[ترجمه ترگمان]ارزشمندترین چیز نمایش، نقاشی پیکاسو خواهد بود
[ترجمه گوگل]ارزشمند ترین مورد نمایش، یک نقاشی پیکاسو است

13. The computer was my largest single item of expenditure.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر بزرگ ترین مورد از هزینه ها بود
[ترجمه گوگل]رایانه بزرگترین مورد من از هزینه بود

14. This clock is a collector's item .
[ترجمه ترگمان]این ساعت یک مورد جمع کننده است
[ترجمه گوگل]این ساعت یک آیتم جمع است

15. There was an interesting item in the newspaper today.
[ترجمه ترگمان]یک مورد جالب در روزنامه امروز وجود داشت
[ترجمه گوگل]در روزنامه امروز یک مورد جالب وجود داشت

16. A windproof jacket is an essential item of clothing for hillwalking.
[ترجمه ترگمان]یک ژاکت windproof یک مورد ضروری برای پوشاک است
[ترجمه گوگل]ژاکت بادی باد یک وسیله ضروری برای لباس برای پیاده روی است

17. Does this item go among the credits or the debits?
[ترجمه ترگمان]آیا این مورد در میان اعتبارات یا بدهکار قرار می گیرد؟
[ترجمه گوگل]آیا این آیتم در میان اعتبارات یا بدهکاریها قرار دارد؟

18. Can I pay for each item separately?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانم هر یک از این آیتم ها را جداگانه بپردازم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم برای هر مورد به طور جداگانه پرداخت کنم؟

19. You should check each item off as she dictates the list.
[ترجمه ترگمان]تو باید هر چیزی رو که اون لیست میگه رو چک کنی
[ترجمه گوگل]شما باید هر موردی را که او لیست می کند را بررسی کنید

20. She and Gino were an item.
[ترجمه ترگمان]او و جینو چیز دیگری بودند
[ترجمه گوگل]او و جینو موردی بودند

Some of the items in this list have been repeated.

برخی از اقلام این فهرست تکراری هستند.


bread, meat, and other food items

نان و گوشت و سایر چیزهای خوراکی


an important item in our export

یک قلم عمده از صادرات ما


a fast-selling item

کالای پرفروش


We are marketing a large number of items.

ما فراورده‌های زیادی را به بازار می‌آوریم.


We sell only a few items for cash.

فقط محصولات معدودی را نقد می‌فروشیم.


a separate item of income

یک فقره درآمد جداگانه


a bright new item on Broadway

یک نمایش درخشان و تازه در برادوی


The main item of the show was a program of native dances.

رقص‌های بومی بخش عمده برنامه را تشکیل می‌داد.


several news items

چندین خبر (موضوع خبری)


an item of great importance

موضوع بسیار مهم


the next item to be considered ...

مطلب دیگری که باید مورد ملاحظه قرار گیرد...


He added another item to the agenda.

او موضوع دیگری را به دستور جلسه افزود.


پیشنهاد کاربران

بخش. قسمت. فصل. تکه

به غیر از معنی های قسمت و اینا به معنای چیز خودمون هم میده

Been an item به دو نفری که با هم رابطه دارند گفته میشه
How long you and Egan been an item?
تو و ایگن چند وقته باهم رابطه دارید؟

گویه، سوال ( در یک پرسشنامه آمار )

ماده / تکه / جنس

any thing for buy

بخش

قسمت

[ در فهرست ] قلم ، فقره
the restaurant has a long menu of about 50 items
رستوران منویی طولانی از حدود 50 قلم [ غذا ] دارد ♟♟

مورد/ نمونه

item
در پارسی دیرین " این " را "ایت" می گفتند ، به نگر من:
item : it - em
it = همان ایت پارسی باستان است که اکنون " این" شده
em - =همان پسوند نام ساز - آم : در تَمام ، گِرام ( گرامی )
گرته برداری : اینه ، ایناک ، اینام، ایناش ، ایناس ، اینو
آیتم اشاره به چیزی دارد : این. . .

چیزی ، شی ٕ

اجناس _اشیاء

گویه ( در پرسشنامه ها )


کلمات دیگر: