• made smooth; made even, having all projections or roughness removed; calmed, soothed
smoothed
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. he smoothed down his hair with his fingers
با انگشتانش موی خود را صاف کرد (خواباند).
2. i smoothed the edges of the wood with sandpaper
لبه های چوب را با کاغذ سنباده صاف کردم.
3. she smoothed out the creases in her dress
او چین و چروک پیراهنش را صاف کرد.
4. being able to speak spanish smoothed my path
توانایی صحبت کردن به زبان اسپانیایی راه مرا هموار کرد.
5. rough-hewn stone is later cut and smoothed
سنگ های زبر بریده شده را بعدا می برند و صیقلی می کنند.
6. She smoothed the creases from her skirt.
[ترجمه ترگمان]چین های دامنش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]او از ناحیه دامن خود را از بین برده است
[ترجمه گوگل]او از ناحیه دامن خود را از بین برده است
7. She smoothed away a wisp of hair from her eyes.
[ترجمه ترگمان]یک دسته موی از چشمانش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]او از چشمانش دور موی سرش را مالش داد
[ترجمه گوگل]او از چشمانش دور موی سرش را مالش داد
8. She smoothed the creases out of her skirt.
[ترجمه ترگمان]چین های دامنش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]او از ناحیه دامن خود را از بین برداشت
[ترجمه گوگل]او از ناحیه دامن خود را از بین برداشت
9. He smoothed his hair back over his scalp.
[ترجمه ترگمان]موهایش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]او موهایش را روی پوست سرش مالش داد
[ترجمه گوگل]او موهایش را روی پوست سرش مالش داد
10. She smoothed down a wrinkled tablecloth.
[ترجمه ترگمان]رومیزی پرچین را صاف کرد
[ترجمه گوگل]او یک رومیزی چروکیده را پاره کرد
[ترجمه گوگل]او یک رومیزی چروکیده را پاره کرد
11. He took the letter and smoothed it flat on the table.
[ترجمه ترگمان]نامه را گرفت و صاف روی میز گذاشت
[ترجمه گوگل]او نامه را گرفت و روی میز روی تخت گذاشت
[ترجمه گوگل]او نامه را گرفت و روی میز روی تخت گذاشت
12. Michael smoothed and sculpted Jane's hair into shape.
[ترجمه ترگمان]مایکل صاف شد و موهای جین را شکل داد
[ترجمه گوگل]مایکل موهای جین را به شکل شسته و ریز کرد
[ترجمه گوگل]مایکل موهای جین را به شکل شسته و ریز کرد
13. She sat down and smoothed her dress over her legs.
[ترجمه ترگمان]نشست و لباسش را مرتب کرد
[ترجمه گوگل]او نشست و لباسش را روی پاهایش گذاشت
[ترجمه گوگل]او نشست و لباسش را روی پاهایش گذاشت
14. The teacher smoothed over the quarrel between the two boys.
[ترجمه ترگمان]معلم سر دعوا بین دو پسر را صاف کرد
[ترجمه گوگل]معلم بر روی نزاع بین دو پسر صاف شد
[ترجمه گوگل]معلم بر روی نزاع بین دو پسر صاف شد
15. A few objections have to be smoothed away before we can start the project.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانیم پروژه را شروع کنیم، چند ایراد باید برطرف شود
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانیم پروژه را شروع کنیم، چندین اعتراض باید برطرف شود
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانیم پروژه را شروع کنیم، چندین اعتراض باید برطرف شود
16. He smoothed down the wood.
[ترجمه ترگمان]چوب را صاف کرد
[ترجمه گوگل]او چوب را مالش داد
[ترجمه گوگل]او چوب را مالش داد
پیشنهاد کاربران
سطحی
هموار شده - خطی شده
کلمات دیگر: