کلمه جو
صفحه اصلی

advancing

انگلیسی به فارسی

پیشبرد، پیش بردن، جلو بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، تسریع کردن، مساعده دادن، پیش رفتن


جملات نمونه

1. wrinkles index advancing age
چین و چروک نشانگر سالخوردگی است.

2. we raked each wave of advancing troops with bullets
ما یک یک موج های سربازان مهاجم را به گلوله بستیم.

3. . . . then he hurried to fight the forces that were advancing from the north
. . . سپس برای نبرد با قوایی که از سوی شمال پیش می آمدند شتافت.

پیشنهاد کاربران

Advanced = مهاجم

پیشبرد

پیشرفته


کلمات دیگر: