کلمه جو
صفحه اصلی

buck


معنی : خود ستایی، جفتک، نر، دلار، قوچ، جنس نر اهو و حیوانات دیگر، جفتک انداختن، از روی خرک پریدن، مخالفت کردن با، بالا پریدن و قوز کردن
معانی دیگر : پرل باک (نویسنده ی امریکایی)، (در مورد خرگوش و آهو و بز و غیره) نر، نره، بد لگامی کردن، سکیزیدن، (عامیانه) مقاومت کردن، سرسختی کردن، شانه خالی کردن، (امریکا) وابسته به دون ترین رتبه ی نظامی، گوزن نر، راش، شوکا، رجوع شود به: buckskin، (عامیانه) مرد جوان، نره خر، (قدیمی) خوش لباس، فکلی، ژیگول، (در مورد اسب) جفتک، سکیزه، (عامیانه - در مورد اتومبیل و غیره) بریده بریده حرکت کردن، (با جفتک پرانی) پرت کردن، (مکانیک) کمانش داشتن، (نادر)، خرک (نجاری)، (امریکا - خودمانی) یک دلار، (در اصل) بریده چوب یا نشانی که در بازی پوکر جلو کسی که ورق می دهد می گذاشتند تا نوبت فراموش نشود، امر قوچ، بالاپریدن وقوز کردن چون اسب، مخالفت کردن با دربازی فوتبال وغیره

انگلیسی به فارسی

جنس نر آهو و حیوانات دیگر، (امر) قوچ، دلار، بالاپریدن و قوز کردن (چون اسب)، از روی خرک پریدن، مخالفت کردن با (در بازی فوتبال و غیره)، جفتک، جفتک انداختن


بک، جفتک، نر، دلار، خود ستایی، قوچ، جنس نر اهو و حیوانات دیگر، جفتک انداختن، از روی خرک پریدن، مخالفت کردن با، بالا پریدن و قوز کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a fully grown male of certain animal species such as the deer, goat, rabbit, and sheep.

- The buck had a large rack of antlers.
[ترجمه ترگمان] باک جای بزرگی پر از شاخ گوزن داشت
[ترجمه گوگل] صندوق عقب یک صندلی بزرگ داشت

(2) تعریف: a man who is or considers himself to be exceptionally virile or dashing.

- Why aren't you dancing with one of these handsome young bucks?
[ترجمه الهام قدوسی] چرا با یکی از این جوانهای خوش تیپ نمی رقصی؟
[ترجمه ترگمان] چرا با یکی از این جوون خوشتیپ می رقصی؟
[ترجمه گوگل] چرا با یکی از این جوانان خوش تیپ رقصیدید؟
صفت ( adjective )
• : تعریف: of the lowest grade or rank in a particular military category.

- a buck private
[ترجمه ترگمان] یه آدم private …
[ترجمه گوگل] یک صندوق خصوصی
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bucks, bucking, bucked
(1) تعریف: of a horse or similar animal, to leap off the ground and come down with stiff forelegs.

- The horse began to buck as soon as the man attempted to ride him.
[ترجمه ترگمان] به محض آن که مرد سعی کرد او را به سواری ببرد، اسب به سرعت شروع به جفتک اندازی کرد
[ترجمه گوگل] به محض این که مرد تلاش کرد تا او را سوار کند، اسب شروع به زدن کرد

(2) تعریف: (informal) to oppose or resist stubbornly or with determination.

- She bucked at their proposals.
[ترجمه ترگمان] او با پیشنهادهای آن ها مخالفت کرد
[ترجمه گوگل] او در پیشنهادات خود متکی بود

(3) تعریف: to go forward in a series of jerks.

- The car was bucking wildly.
[ترجمه ترگمان] اتومبیل با ترس و لرز به راه افتاد
[ترجمه گوگل] این ماشین بی رحم بود
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: buck up
(1) تعریف: to throw (a rider) by leaping off the ground and coming down with stiff forelegs.

- He had difficulty getting up after the horse bucked him.
[ترجمه ترگمان] پس از آن که اسب به راه افتاد، به زحمت بلند شد و از جا بلند شد
[ترجمه گوگل] او بعد از اینکه اسب او را برداشت، دچار مشکل شد

(2) تعریف: to ram with the head.

(3) تعریف: to oppose or force one's way against.

- The boat bucked the squall.
[ترجمه ترگمان] قایق در باد تکان می خورد
[ترجمه گوگل] قایق به زانو زد
- He refuses to conform and he's always bucking the system.
[ترجمه ترگمان] او از پیروی کردن سرباز می زند و همیشه این سیستم را bucking
[ترجمه گوگل] او از تطابق با او اجتناب می کند و او همیشه سیستم را می میراند
اسم ( noun )
• : تعریف: the act or an instance of bucking.
اسم ( noun )
• : تعریف: a structure used to hold wood for sawing; sawhorse.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bucks, bucking, bucked
• : تعریف: to cut or split (trees or logs), as with a saw or ax.
اسم ( noun )
عبارات: pass the buck
• : تعریف: an object such as a buckhorn knife that was formerly placed before a player in a poker game to indicate the responsibility to deal.
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a dollar in the U.S.

- Can I borrow ten bucks?
[ترجمه ترگمان] میشه ده دلار قرض بگیرم؟
[ترجمه گوگل] آیا می توانم ده دلار را قرض بگیرم؟

• male deer; male rabbit; dollar (slang)
move rapidly and with violence; jump vertically legs stiff and back arched ; bet, gamble (slang)
a buck is a us or australian dollar; an informal use.
a buck is also the male of various animals, including the deer and the rabbit.
if a horse bucks, it jumps into the air wildly with all four feet off the ground.
see also bucked.
when someone makes a fast buck, they make a lot of money quickly, usually by doing something dishonest.
if you pass the buck, you refuse to accept responsibility for something, and say that someone else is responsible.
you say the buck stops here to say that it is your responsibility to deal with a problem, rather than people who are junior to you.
if you buck up or if something bucks you up, you become more cheerful.
if you tell someone to buck up, you are telling them to hurry up; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] چارچوب
[نساجی] آب قلیایی - ششتشو با آب قلیایی

مترادف و متضاد

خود ستایی (اسم)
flattery, gas, swank, gasconade, self-praise, swagger, braggadocio, buck, gassing, fanfaronade, splurge, flash, rodomontade, jactation, ostent, self-importance, self-applause, self-glorification, self-glory, vainglory

جفتک (اسم)
buck, capriole, gambado

نر (اسم)
buck, male, bull, tom

دلار (اسم)
buck, dollar

قوچ (اسم)
ram, wether, buck

جنس نر اهو و حیوانات دیگر (اسم)
buck

جفتک انداختن (فعل)
buck

از روی خرک پریدن (فعل)
buck

مخالفت کردن با (فعل)
resist, disagree, thwart, buck, oppugn

بالا پریدن و قوز کردن (فعل)
buck

male animal


Synonyms: bull, stag


resist, kick off


Synonyms: bound, combat, contest, dislodge, dispute, duel, fight, jerk, jump, leap, oppose, prance, repel, start, throw, traverse, trip, unseat, vault, withstand


جملات نمونه

1. buck for
(امریکا - خودمانی) سخت کوشیدن (برای ترفیع و اضافه حقوق و غیره)

2. buck up
(امریکا - عامیانه) سرحال آمدن،سرکیف آمدن،شاد شدن

3. a buck deer
آهوی نر

4. a buck private
سرباز جز

5. to buck me trend
از راه و رسم (بخصوصی) پیروی نکردن

6. a buck and a half
یک دلار و نیم

7. the buck stops here
من مصدر کار و مسئول تصمیم گیری هستم

8. a ten-point buck
آهوی نر که شاخ او ده شاخه دارد

9. pass the buck
از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن

10. she's out for a fast buck
او دنبال پول مفت می گردد.

11. when it came time to pay, he started to buck
موقع پول دادن که رسید شروع کرد به جفتک پرانی.

12. He admired her willingness to buck the system .
[ترجمه ترگمان]او تمایل خود را برای به دست آوردن این سیستم مورد تحسین قرار داد
[ترجمه گوگل]او تمایل خود را برای از بین بردن سیستم تحسین کرد

13. Buck up! We'll be late.
[ترجمه ترگمان]! \"باک\" دیر می کنیم
[ترجمه گوگل]پشتیبان گرفتن! دیر خواهد شد

14. You'd better buck up your ideas if you want to pass the exam.
[ترجمه ترگمان]اگه می خو ای آزمون رد شی بهتر می شی
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید امتحان را امتحان کنید، بهتر است ایده هایتان را برآورده کنید

15. Buck up, John! We'll be late.
[ترجمه ترگمان]! \"باک\"، \"جان\" دیر می کنیم
[ترجمه گوگل]جان، جان! دیر خواهد شد

16. Are taxpayers getting enough bang for their buck?
[ترجمه ترگمان]تونستن برای their به اندازه کافی انفجار داشته باشن؟
[ترجمه گوگل]آیا مالیات دهندگان به اندازه کافی برای خراب شدن خودشان کشته می شوند؟

17. A holiday will buck her up.
[ترجمه ترگمان]یک تعطیلی او را لو خواهد داد
[ترجمه گوگل]تعطیلات او را خواهد شکست

Give me five bucks.

پنج دلار بده.


a buck deer

آهوی نر


a bucking horse

اسب چموش


Suddenly the horse bucked and threw its rider to the ground.

ناگهان اسب جفتک پراند و سوارکار را بر زمین پرت کرد.


When it came time to pay, he started to buck.

موقع پول دادن که رسید شروع کرد به جفتک پرانی.


to buck me trend

از راه و رسم (به‌خصوصی) پیروی نکردن


Salmon bucking against a stiff current.

ماهی‌های آزاد که در جهت مخالف جریان شدید آب حرکت می‌کردند.


He was the only one who bucked against the tortures.

او یگانه کسی بود که در برابر شکنجه‌گران سینه سپر کرد.


a buck private

سرباز جز


اصطلاحات

a buck and a half

یک دلار و نیم


buck for

(امریکا - عامیانه) سخت کوشیدن (برای ترفیع و اضافه حقوق و غیره)


buck up

(امریکا - عامیانه) سرحال آمدن، سرکیف آمدن، شاد شدن


pass the buck

از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن


the buck stops here

من مصدر کار و مسئول تصمیم‌گیری هستم.


پیشنهاد کاربران

کاهنده ( در الکترونیک )

در مورد حرکت اتومبیل ) ریپ زدن، لگد زدن یا جفتک پرانی خودرو هنگام حرکت، بریده بریده حرکت کردن!

یک دلار

بالا پریدن جنس آهوی نر big buck گوزن نر ، آهوی بزرگ نر
Several years ago
İn tomorrow spring weather is green
Tomorrow morning at the dawn of the sun
King of a beautiful deer buck is bron
چندین سال قبل
در فردای هوای بهاری سر سبز
فردا بصبح در طلوع افق خورشید
شاهزاده پرنس گوزن نر زیبا رو به دنیا آمده است

buck
dear buck: گوزن نر ، آهوی بزرگ نر
Several years ago
İn tomorrow spring weather is green
Tomorrow morning at the dawn of the sun
King of a beautiful deer buck is bron
چندین سال قبل
در فردای هوای بهاری سر سبز
فردا بصبح در طلوع افق خورشید
شاهزاده پرنس گوزن نر زیبا رو به دنیا آمده است

Dollar ( عامیانه )

پشت پا زدن، تن ندادن

یک چوق ( در آمریکا )

یک نوع کفش مردانه که به نام کفش دربی هم معروف هست

علوم دامی: بز نر بالغ

It will cost me at least 1000dollars bucks
این حداقل ۱۰۰۰دلار واسه من خرج برمیداره

معانی اسلنگی:دزدی، در رفتن، بی ریخت، لخت، دعوا کردن، تلاش کردن، لجبازی کردن، سکس کردن.


کلمات دیگر: