1. He doffed his hat as they went by.
[ترجمه ترگمان]کلاهش را ازسر گرفت
[ترجمه گوگل]او کلاه خود را همانطور که گذشت، فریاد زد
2. She doffs her garb worn under fire and wears again female attire.
[ترجمه ترگمان]لباسش را زیر آتش گرفت و لباس زنانه پوشید
[ترجمه گوگل]او لباس پوشیدنش را زیر آتش گرفت و دوباره لباس زنانه را می پوشاند
3. He doffed his hat to her as she passed in her carriage.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که از کنار کالسکه می گذشت کلاهش را به سوی او کشید
[ترجمه گوگل]او در حالی که در کالسکه خود گذشت، کلاه او را پوشید
4. He doffed his stupid ideas and joined our side.
[ترجمه ترگمان]افکار احمقانه خود را ازسر گرفت و به طرف ما آمد
[ترجمه گوگل]او ایده های احمقانه خود را خنثی کرد و به طرف ما پیوست
5. The song doffs its hat to the best soul traditions.
[ترجمه ترگمان]این ترانه کلاه خود را به بهترین وجه روح می بخشد
[ترجمه گوگل]این آهنگ کلاه خود را به بهترین سنت روح می برد
6. Because it was raining the chevalier did not doff his hat as was then the custom.
[ترجمه ترگمان]چون باران باریده بود شوالیه کلاهش را ازسر برنداشته بود
[ترجمه گوگل]از آنجایی که باران شبیه بود، کلاه خود را به عنوان سفارشی نکرد
7. Lou Rigatoni laughed and doffed his hat, which Madame Astarti thought was a fedora but wasn't sure.
[ترجمه ترگمان]لو rigatoni خندید و کلاهش را کنار زد، که مادام Astarti فکر می کرد کلاه لبه دار است، اما مطمئن نبود
[ترجمه گوگل]لو Rigatoni خندید و کلاه خود را، که مادام Astarti فکر fedora بود خسته، اما مطمئن نیست
8. I doffed my cap to Goreng and his superiors.
[ترجمه ترگمان]کلاهم را کنار گذاشتم تا به Goreng و مافوق ها خدمت کنم
[ترجمه گوگل]من کلاه خود را به Goreng و فرماندهان او دادم
9. Ace stood silently as the Doctor doffed his hat, and gave Mortimer a cheery smile.
[ترجمه ترگمان]آنگاه دکتر کلاهش را ازسر گرفت و لبخندی شادمانه به مورتیمر زد
[ترجمه گوگل]آک ایستاد و سکوت کرد، همانطور که دکتر کلاه او را پوشید و لبخند دلپذیری را به مورتیمر داد
10. Lasorda doffed his cap and bowed.
[ترجمه ترگمان]کلاهش را ازسر گرفت و تعظیم کرد
[ترجمه گوگل]لادورا کلاه خود را خم کرد و خم شد
11. Its master staunchly refused to doff his hat to the director-general.
[ترجمه ترگمان]استاد آن وفادارانه از پذیرفتن کلاهش به ژنرال امتناع کرده بود
[ترجمه گوگل]استاد او به شدت خودداری کرد کلاه خود را به مدیر کل
12. The peasants doff their hats.
[ترجمه ترگمان]روستاییان کلاه ازسر برداشتند
[ترجمه گوگل]دهقانان کلاه خود را می کنند
13. Macaque is drunk fuddle one's cap, doff garment hat with nothing left, full ground rolls about.
[ترجمه ترگمان]macaque مست، کلاه لبه کلاه، کلاه توری با هیچ چیز دیگر، گرد و خاک یک سان است
[ترجمه گوگل]مککو کوچک کوچک و کوچک، کفش لباس دوفی با هیچ چیزی نیست، رول زمینی کامل است
14. To doff one's hat . Some men's hat is easily blow away as their head.
[ترجمه ترگمان]کلاه ازسر کندن کلاه بعضی از مردها به راحتی به کله شان ضربه می زند
[ترجمه گوگل]به کلاه دووف برخی از کلاه مردان به راحتی به عنوان سر آنها ضربه
15. Doff your stupid habits and live.
[ترجمه ترگمان]عادات احمقانه ات را اصلاح کن و زندگی کن
[ترجمه گوگل]عادت های احمقانه خود را بکشید و زندگی کنید