کلمه جو
صفحه اصلی

doff


معنی : در اوردن، لباس کندن
معانی دیگر : (به نشان احترام یا خوش آمد) کلاه از سر برداشتن (در مقابل به سر گذاشتن کلاه: don)، (جامه) کندن، درآوردن، طفره رفتن

انگلیسی به فارسی

درآوردن، لباس کندن، طفره رفتن


دوف، در اوردن، لباس کندن


انگلیسی به انگلیسی

• remove, take off (one's hat, jacket, etc.)
if you doff your hat you take it off as a way of greeting or saluting someone; an old-fashioned word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] تعویض بسته پر با خالی ( در ماشینهای نساجی اعم از ماسوره و بوبین و بانکه الیاف و غیره )

مترادف و متضاد

در اوردن (فعل)
render, intromit, gouge, erupt, evolve, doff, exsect

لباس کندن (فعل)
undress, doff

remove


Synonyms: cast off, discard, disrobe, peel, put aside, shed, shuck, slip off, strip, take off, undress


جملات نمونه

1. He doffed his hat as they went by.
[ترجمه ترگمان]کلاهش را ازسر گرفت
[ترجمه گوگل]او کلاه خود را همانطور که گذشت، فریاد زد

2. She doffs her garb worn under fire and wears again female attire.
[ترجمه ترگمان]لباسش را زیر آتش گرفت و لباس زنانه پوشید
[ترجمه گوگل]او لباس پوشیدنش را زیر آتش گرفت و دوباره لباس زنانه را می پوشاند

3. He doffed his hat to her as she passed in her carriage.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که از کنار کالسکه می گذشت کلاهش را به سوی او کشید
[ترجمه گوگل]او در حالی که در کالسکه خود گذشت، کلاه او را پوشید

4. He doffed his stupid ideas and joined our side.
[ترجمه ترگمان]افکار احمقانه خود را ازسر گرفت و به طرف ما آمد
[ترجمه گوگل]او ایده های احمقانه خود را خنثی کرد و به طرف ما پیوست

5. The song doffs its hat to the best soul traditions.
[ترجمه ترگمان]این ترانه کلاه خود را به بهترین وجه روح می بخشد
[ترجمه گوگل]این آهنگ کلاه خود را به بهترین سنت روح می برد

6. Because it was raining the chevalier did not doff his hat as was then the custom.
[ترجمه ترگمان]چون باران باریده بود شوالیه کلاهش را ازسر برنداشته بود
[ترجمه گوگل]از آنجایی که باران شبیه بود، کلاه خود را به عنوان سفارشی نکرد

7. Lou Rigatoni laughed and doffed his hat, which Madame Astarti thought was a fedora but wasn't sure.
[ترجمه ترگمان]لو rigatoni خندید و کلاهش را کنار زد، که مادام Astarti فکر می کرد کلاه لبه دار است، اما مطمئن نبود
[ترجمه گوگل]لو Rigatoni خندید و کلاه خود را، که مادام Astarti فکر fedora بود خسته، اما مطمئن نیست

8. I doffed my cap to Goreng and his superiors.
[ترجمه ترگمان]کلاهم را کنار گذاشتم تا به Goreng و مافوق ها خدمت کنم
[ترجمه گوگل]من کلاه خود را به Goreng و فرماندهان او دادم

9. Ace stood silently as the Doctor doffed his hat, and gave Mortimer a cheery smile.
[ترجمه ترگمان]آنگاه دکتر کلاهش را ازسر گرفت و لبخندی شادمانه به مورتیمر زد
[ترجمه گوگل]آک ایستاد و سکوت کرد، همانطور که دکتر کلاه او را پوشید و لبخند دلپذیری را به مورتیمر داد

10. Lasorda doffed his cap and bowed.
[ترجمه ترگمان]کلاهش را ازسر گرفت و تعظیم کرد
[ترجمه گوگل]لادورا کلاه خود را خم کرد و خم شد

11. Its master staunchly refused to doff his hat to the director-general.
[ترجمه ترگمان]استاد آن وفادارانه از پذیرفتن کلاهش به ژنرال امتناع کرده بود
[ترجمه گوگل]استاد او به شدت خودداری کرد کلاه خود را به مدیر کل

12. The peasants doff their hats.
[ترجمه ترگمان]روستاییان کلاه ازسر برداشتند
[ترجمه گوگل]دهقانان کلاه خود را می کنند

13. Macaque is drunk fuddle one's cap, doff garment hat with nothing left, full ground rolls about.
[ترجمه ترگمان]macaque مست، کلاه لبه کلاه، کلاه توری با هیچ چیز دیگر، گرد و خاک یک سان است
[ترجمه گوگل]مککو کوچک کوچک و کوچک، کفش لباس دوفی با هیچ چیزی نیست، رول زمینی کامل است

14. To doff one's hat . Some men's hat is easily blow away as their head.
[ترجمه ترگمان]کلاه ازسر کندن کلاه بعضی از مردها به راحتی به کله شان ضربه می زند
[ترجمه گوگل]به کلاه دووف برخی از کلاه مردان به راحتی به عنوان سر آنها ضربه

15. Doff your stupid habits and live.
[ترجمه ترگمان]عادات احمقانه ات را اصلاح کن و زندگی کن
[ترجمه گوگل]عادت های احمقانه خود را بکشید و زندگی کنید

Upon seeing the hearse, they doffed their hats.

با دیدن تابوت کلاه‌های خود را از سر برداشتند.


پیشنهاد کاربران

درآوردن ( لباس )
فرم کوتاه شده do ( take ) off
متضاد آن don می باشد؛ مخفف do ( put ) on

She took a chair and doffed his mask
Donning and doffing masks, gowns and gloves is time consuming


کلمات دیگر: