کلمه جو
صفحه اصلی

brown


معنی : قهوهای، خرمایی، قهوهای کردن، برشته کردن
معانی دیگر : رنگ قهوه ای، خرمایی (ترکیب قرمز و سیاه)، آفتاب خورده، تیره پوست، سیه چرده، (در اثر آفتاب یا سرخ کردن) قهوه ای کردن یا شدن، بو دادن، برشته شدن یا کردن، سر  کردن

انگلیسی به فارسی

رنگ قهوه ای، قهوهای کردن، برشته کردن، قهوهای، خرمایی


قهوه ای، خرمایی، سرخ کردن، برشته کردن، قهوه ای کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the color of soil or coffee; a mixture of red and yellow made darker with black.

(2) تعریف: something that is brown in color.

- Do you want the brown or the black?
[ترجمه KK] شما قهوه ای یا سیاه می خواهید
[ترجمه حسین] ایا قهوه ای میخواهی یا سیاه؟
[ترجمه ترگمان] قهوه ای می خوای یا سیاه؟
[ترجمه گوگل] آیا قهوه یا سیاه را میخواهید؟

(3) تعریف: one who wears brown clothing or a group identified by the color brown.

- The browns are playing against the greens today.
[ترجمه ترگمان] این نماد امروز در حال بازی با سبزها است
[ترجمه گوگل] قهوه ها امروز علیه سبزی بازی می کنند
صفت ( adjective )
حالات: browner, brownest
(1) تعریف: of or pertaining to the color brown.

(2) تعریف: having sun-tanned skin.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: browns, browning, browned
مشتقات: brownish (adj.), brownness (n.)
• : تعریف: to make or become brown, esp. in cooking.

- I browned the fish in the frying pan.
[ترجمه ترگمان] ماهی را در ماهی تابه پختم
[ترجمه گوگل] من ماهی را در ظرف پخت و پز چیده ام
- While the onions are browning I'll chop the vegetables.
[ترجمه ترگمان] وقتی که پیاز سرخ می شوند، سبزیجات را خرد می کنم
[ترجمه گوگل] در حالی که پیاز قهوه ای است، سبزیجات را خرد میکنم

• large ivy league university located in providence (rhode island, usa)
family name
color brown; suntan; half penny (coin)
make brown, make golden; fry, saute
having a brown coloring; suntanned; thoughtful, pensive
something that is brown is the colour of earth or wood.
you can say that someone is brown when their skin is darker than usual because they have been in the sun.
when something browns or is browned, it becomes browner in colour.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] قهوه ای رنگ - خرمائی رنگ

مترادف و متضاد

قهوه ای (صفت)
brown

خرمایی (صفت)
brown, chestnut, russet

قهوه ای کردن (فعل)
brown, embrown

برشته کردن (فعل)
parch, toast, brown

dark, burnished color


Synonyms: amber, auburn, bay, beige, bister, brick, bronze, buff, burnt sienna, chestnut, chocolate, cinnamon, cocoa, coffee, copper, drab, dust, ecru, fawn, ginger, hazel, henna, khaki, mahogany, nut, ochre, puce, russet, rust, sepia, snuff-colored, sorrel, tan, tawny, terra-cotta, toast, umber


جملات نمونه

1. brown hills melting into dark green forests
تپه های قهوه ای رنگ که به تدریج تبدیل به جنگل های سبز تیره می شدند

2. her brown swimsuit was a perfect foil for her bronzed skin
لباس شنای قهوه ای او،پوست برونزه ی او را بهتر جلوه می داد.

3. a dusky brown
قهوه ای تیره

4. he has brown eyes
او چشمان قهوه ای دارد.

5. her long brown hair
موهای بلند و خرمایی او

6. he was wearing his brown cords
او شلوار مخمل کبریتی قهوه ای رنگ خود را پوشیده بود.

7. homa's fur coat is brown
پالتوی خز هما قهوه ای رنگ است.

8. i stained the chairs brown
صندلی ها را قهوه ای رنگ زدم.

9. young birds are light brown above
بالای بدن پرندگان جوان قهوه ای کمرنگ است.

10. first boil the chicken, then brown it in the frying pan for a while
اول مرغ را آب پز و سپس کمی در ماهیتابه آن را سرخ کن.

11. she has a preference for brown
او رنگ قهوه ای را بیشتر دوست دارد.

12. the natives' skin was golden brown
پوست بدن بومیان قهوه ای طلایی بود.

13. tar is used to laminate sheets of brown paper
برای چند لا کردن کاغذ قهوه ای از قیر استفاده می شود.

14. don't lift the flower bulbs before leaves are brown
پیش از زرد شدن برگ ها،پیازهای گل را نکنید.

15. the walls are white while the doors are brown
دیوارها به رنگ سفید هستند درحالی که درها قهوه ای اند.

16. the white marble is streaked with red and brown
سنگ مرمر سفید دارای رگه های قرمز و قهوه ای است.

17. race makes no difference to me whether black or white, brown or yellow
نژاد برایم فرق نمی کند چه سیاه،سفید،قهوه ای یا زرد.

18. The quick brown fox jumps over a lazy dog.
[ترجمه ترگمان]روباه قهوه ای سریع از روی یک سگ تنبل می پرد
[ترجمه گوگل]روباه قهوه ای سریع بر روی سگ تنبل پرش می کند

19. Melanin is the dark brown pigment of the hair, skin and eyes.
[ترجمه ترگمان]Melanin قهوه ای تیره مو و پوست و چشم است
[ترجمه گوگل]ملانین رنگدانه قهوهای مایل به قرمز مو، پوست و چشم است

20. These shoes are tan, not dark brown.
[ترجمه ترگمان]این کفش ها قهوه ای و قهوه ای تیره نیستند
[ترجمه گوگل]این کفش ها قهوه ای مایل به قهوه ای نیستند

21. Teenager Matt Brown is being hailed a hero for saving a young child from drowning.
[ترجمه ترگمان]نوجوان (مت براون)در حال ستایش از یک قهرمان برای نجات کودکی از غرق شدن است
[ترجمه گوگل]نوجوان مت براو به عنوان یک قهرمان برای صرفه جویی در یک کودک جوان از غرق شدن تقدیر می شود

22. She had short brown hair and a pale complexion.
[ترجمه آیناز] او موهای کوتاه قهوه ای و رنگ روشن داشت
[ترجمه ترگمان]موهای قهوه ای کوتاه و چهره رنگ پریده داشت
[ترجمه گوگل]او موهای قهوه ای کوتاه و رنگ های روشن داشت

23. Sweeten to taste with honey or brown sugar.
[ترجمه ترگمان]sweeten با عسل یا شکر قهوه ای
[ترجمه گوگل]شیرین کردن با شکر عسل یا شکر قهوه بخورید

24. The dying leaves became brown and curled up.
[ترجمه ترگمان]برگ های در حال مرگ قهوه ای شدند و جمع شدند
[ترجمه گوگل]برگ های مرطوب قهوه ای شدید و پیچ خورده بودند

25. Brown the mince in a frying pan.
[ترجمه ترگمان]Brown در ماهی تابه خرد کن
[ترجمه گوگل]قهوه ای را در یک تابه بشویید

He has brown eyes.

او چشمان قهوه‌ای دارد.


her long brown hair

موهای بلند و خرمایی او


The natives' skin was golden brown.

پوست بدن بومیان قهوه‌ای طلایی بود.


Race makes no difference to me whether black or white, brown or yellow.

نژاد برایم فرق نمی‌کند چه سیاه، سفید، قهوه‌ای یا زرد.


First boil the chicken, then brown it in the frying pan for a while.

اول مرغ را آبپز و سپس کمی در ماهیتابه آن را سرخ کن.


The hot, rainless summer browned the grass and withered the flowers.

تابستان گرم و بی‌باران، چمن‌ها را قهوه‌‌ای و گل‌ها را پژمرده کرد.


پیشنهاد کاربران

تفت دادن

قهوه برشته شده نیویورک

رنگ قهوه ای

سبزه ( اگر در موردرنگِ پوست استفاده شود )

قهویینیدن = قهوه ایی شدن یا کردن.


کلمات دیگر: