کلمه جو
صفحه اصلی

appreciation


معنی : تقدیر، قدردانی، فهم، درک قدر یا بهای چیزی
معانی دیگر : سپاسگزاری، امتنان، تشکر، (ارزش یا قیمت) ترقی، افزایش، بالا رفتن (در مقابل depreciation)، ارزیابی

انگلیسی به فارسی

قدردانی، تقدیر، فهم، درک قدر یا بهای چیزی


قدردانی، تقدیر، درک قدر یا بهای چیزی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: expression of thanks.
مترادف: acknowledgment, gratefulness, gratitude, thanks
متضاد: ingratitude
مشابه: thanksgiving

- She bought her secretary some flowers to show her appreciation.
[ترجمه Ayli] او برای منشی اش برای نشان دادن نهایت قدردانی اش گل خرید.
[ترجمه ........] او برای منشی اش گل خرید تا ارزش او را نشان بدهد .
[ترجمه tommo] او برای منشی اش گل خرید تا از او قدر دانی کند.
[ترجمه ترگمان] او برای منشی خود مقداری گل خرید تا قدردانی خود را نشان دهد
[ترجمه گوگل] او دبیرخانه خود را خریداری کرد تا امتیازاتش را نشان دهد

(2) تعریف: the act of judging worth or quality, or the capacity for so judging.
مترادف: appraisal, discernment, evaluation
مشابه: admiration, assessment, credit, esteem, estimation, knowledge, sensibility, understanding, wisdom

(3) تعریف: a rise in monetary value.
مشابه: increase, pain

• esteem, high regard; increase in value
appreciation of something is recognition and enjoyment of its good qualities.
if you show your appreciation for something that someone has done for you, you express your gratitude for it.
an appreciation of a situation, problem, or difficulty, is an understanding of it or of what it involves.
an appreciation of someone such as an artist is a discussion and evaluation of their work.
appreciation in the value of something is the increase in its value over a period of time.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] قیمت گذاری - برآورد - تخمین - ترقی قیمت
[ریاضیات] تقویت ارزش پول، افزایش قیمت دارایی

مترادف و متضاد

تقدیر (اسم)
thank, allotment, destiny, destination, dispensation, appreciation, fate, commendation, predestination, ordinance, foredoom, predetermination

قدردانی (اسم)
appreciation

فهم (اسم)
understanding, consciousness, intelligence, insight, apprehension, appreciation, realization, comprehension, grasp, conception, uptake

درک قدر یا بهای چیزی (اسم)
appreciation

thankfulness


Synonyms: acknowledgment, gratefulness, gratitude, indebtedness, obligation, recognition, testimonial, thanks, tribute


Antonyms: criticism, disparagement, disregard, neglect


increase in worth


Synonyms: enhancement, gain, growth, improvement, inflation, rise


Antonyms: decrease, depreciation, loss


recognition of worth


Synonyms: admiration, aesthetic sense, affection, appraisal, assessment, attraction, awareness, cognizance, commendation, comprehension, enjoyment, esteem, estimation, grasp, high regard, knowledge, liking, love, perception, realization, recognition, regard, relish, respect, responsivenesss, sensibility, sensitiveness, sensitivity, sympathy, understanding, valuation


جملات نمونه

1. the appreciation in the price of stocks
ترقی بهای سهام

2. a full appreciation of the risks involved
ارزیابی کامل مخاطرات مربوطه

3. they expressed their appreciation
آنان (مراتب) امتنان خود را ابراز داشتند.

4. his speech revealed an appreciation of shakespeare's works
نطق او گویای تبحر او در آثار شکسپیر بود.

5. this gift is a token of our appreciation for your services
این هدیه نشانه ای از سپاسگزاری ما از خدمات شما است.

6. She shows little or no appreciation of good music.
[ترجمه ترگمان]او هیچ علاقه ای به موسیقی خوب نشان نمی دهد
[ترجمه گوگل]او نشان می دهد که موسیقی خوب است یا نه

7. Please accept this small token of my appreciation.
[ترجمه ترگمان]لطفا این نشان کوچک قدردانی من را بپذیرید
[ترجمه گوگل]لطفا این علامت کوچک قدردانی من را بپذیرید

8. She shows little appreciation of good music.
[ترجمه ترگمان]او درک کمی از موسیقی خوب را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او نشان می دهد کمی از موسیقی خوب است

9. An appreciation of their own people, it is difficult to be happy.
[ترجمه ترگمان]آن ها از مردم خود قدردانی می کنند، شاد بودن دشوار است
[ترجمه گوگل]قدردانی از مردم خود، خوشحال بودن دشوار است

10. Appreciation of works of art is bound to be dominated by a particular kind of interest.
[ترجمه ترگمان]قدردانی از آثار هنری منوط به نوعی علاقه خاص است
[ترجمه گوگل]قدردانی از آثار هنری محدود به نوع خاصی از علاقه است

11. I have now developed an appreciation of poetry.
[ترجمه ترگمان]من در حال حاضر قدردانی از شعر را توسعه داده ام
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر قدردانی از شعر را توسعه داده ام

12. Children rarely show any appreciation of/for what their parents do for them.
[ترجمه ترگمان]کودکان به ندرت از آنچه والدینشان برای آن ها انجام می دهند قدردانی می کنند
[ترجمه گوگل]بچه ها به ندرت قدردانی می کنند / برای اینکه والدین آنها برای آنها چه می کنند

13. They have a stronger appreciation of the importance of economic incentives.
[ترجمه ترگمان]آن ها درک قوی تری از اهمیت مشوق های اقتصادی دارند
[ترجمه گوگل]آنها از اهمیت انگیزه های اقتصادی قدردانی می کنند

14. I had no appreciation of the problems they faced.
[ترجمه ترگمان]من از مشکلاتی که آن ها با آن ها روبرو بودند قدردانی نکرده بودم
[ترجمه گوگل]من از مشکلی که با آنها روبرو شدم قدردانی نکردم

15. The chairman asked me to express our appreciation of all your hard work.
[ترجمه ترگمان]رئیس از من خواست که قدردانی خود از تمام کاره ای سخت شما را بیان کنم
[ترجمه گوگل]رئیس از من خواسته است که از تمام کار سخت خود قدردانی کنیم

16. These flowers are a token of my appreciation of/for all your help.
[ترجمه ترگمان]این گل ها نشانه قدردانی من از \/ برای تمام کمک های شما هستند
[ترجمه گوگل]این گلها نشانه قدردانی من از / برای کمک شما است

17. The crowd murmured in appreciation.
[ترجمه ترگمان]جمعیت با قدردانی زمزمه کردند
[ترجمه گوگل]این جمعیت در قدردانی از خواب بیدار شد

a full appreciation of the risks involved

ارزیابی کامل مخاطرات مورد بحث/مربوط


This gift is a token of our appreciation for your services.

این هدیه نشانه‌ای از سپاسگزاری ما از خدمات شما است.


They expressed their appreciation.

آنان (مراتب) امتنان خود را ابراز داشتند.


His speech revealed an appreciation of Shakespeare's works.

نطق او گویای تبحر او در آثار شکسپیر بود.


the appreciation in the price of stocks

ترقی بهای سهام


پیشنهاد کاربران

حس خوب

همدردی

افزایش بهای دارایی ( عکس مفهوم استهلاک )

برآورد، ارزیابی

شناخت، درک
تمتع

تشکر
درک
ارزیابی
قدر دانی
سپاس

قدر یا بهای چیزی یا کاری را دانستن

Appreciation for diveres ideas
فهمیدن ایدهای مختلف

درک. آگاهی. تشکر
It helps children to develop an appreciation of poetry and literature.

فهم، درک، شناخت، پی بردن

1 - ذوق، با ذوق
اون هیچ ذوقی برای اپرا نداره
He doesn't share my appreciation for opera
اون با ذوق به صحنه خیره شده بود.
She gazed in appreciation at the scene

2 - اطلاع، آگاهی
من هیچ اطلاعی از مشکلی که اونا باهاش مواجه بودن نداشتم
I had no appreciation of the problems they faced

3 - تشکر، قدردانی
لطفا این هدیه رو به عنوان قدردانی از تمام اون کارهایی که واسه ما کردین بپذیرین
Please accept this gift in appreciation of all you've done for us

4 - افزایش قیمت یک ملک یا دارایی
an appreciation in the value of the house

recognition and enjoyment of the good qualities of someone or something.
شناخت و لذت بردن از خصوصیات خوب کسی یا چیزی

"I smiled in appreciation"
از روی قدردانی ، لبخند زدم . 😊

تسلط ( شناخت و علم بالا در یک زمینه خاص )

لذتی که ناشی از فهم، درک و اگاهی از موضوعی هست.

ارج نهادن

قدردانی

قدردانی ؛ افزایش ( بها )

# The crowd cheered in appreciation
# These flowers are a token of my appreciation for all your help
# The appreciation in the price of stocks
# There has been little appreciation in the value of property recently

appreciation ( اقتصاد )
واژه مصوب: افزایش ارزش
تعریف: بالا رفتن ارزش یک دارایی یا کالا یا پول در طول زمان


کلمات دیگر: