کلمه جو
صفحه اصلی

brim


معنی : کنار، حاشیه، لبه، طره، ضلع
معانی دیگر : (در مورد فنجان و کاسه و ظروف دیگر) لب، کناره، لبه ی جلوآمده ی هر چیز، سرشار، مالامال، مملو، (مهجور) کناره ی دریاچه یا استخر، آب کنار، ساحل، تا لبه پر کردن، لبالب کردن، پراپر شدن، سرشار بودن یا کردن، مالامال بودن یا کردن، پرکردن

انگلیسی به فارسی

لبه، کنار، حاشیه، پرکردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the top edge of a hollow object such as a cup; rim.
مترادف: lip
مشابه: brink, edge, rim

- The hot coffee spilled over the brim of the cup.
[ترجمه ترگمان] قهوه داغ روی لبه فنجان ریخت
[ترجمه گوگل] قهوه داغ روی لبه فنجان ریخته شد

(2) تعریف: a flat or projecting edge, as of a hat.
مترادف: visor
مشابه: bill, shade

- He touched the brim of his hat when he greeted her.
[ترجمه ترگمان] وقتی با او خوش وبش کرد لبه کلاهش را لمس کرد
[ترجمه گوگل] او هنگامی که او را خوش آمد گفت، لبه کلاه خود را لمس کرد
- My baseball cap is white with a red brim.
[ترجمه ترگمان] کلاه بیسبال من از لبه قرمز سفید شده
[ترجمه گوگل] کلاه بیس بال من سفید و حاشیه قرمز است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: brims, brimming, brimmed
• : تعریف: to be filled to the brim or to capacity.
مشابه: abound, overflow

- The pot was brimming with fresh tea.
[ترجمه علی اکبر منصوری] قوری داشت مملو از چای تازه میشد!
[ترجمه ترگمان] دیگ پر از چای تازه بود
[ترجمه گوگل] گلدان با چای تازه پر کرد
- Santa Claus sets off in his sleigh, his bag brimming with toys.
[ترجمه ترگمان] بابا نوئل در سورتمه خود حرکت می کند و کیف پر از اسباب بازی را پر می کند
[ترجمه گوگل] بابا نوئل در سورتمه خود قرار می گیرد، کیسه ای که با اسباب بازی پر می شود
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: brimless (adj.), brimmming (adj.)
• : تعریف: to fill to the top or brim.
مترادف: fill
مشابه: flood, overflow

• edge, lip; edge of a hat
fill to the rim; overflow
full to the rim
the brim of a hat is the wide part that sticks outwards at the bottom.
if a container is filled to the brim with something, it is filled right up to the top.
if something is brimming with things of a particular kind, it is full of them.
when a container or the liquid in it brims over, the liquid spills out.
if you are brimming over with a pleasant feeling, you behave in a way that shows how pleased you are.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] لبه کلاه - لبه - کناره - حاشیه

مترادف و متضاد

کنار (اسم)
abutment, bank, edge, margin, lotus, brink, limit, recess, verge, lip, list, brim, marge, lotos, rand

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

لبه (اسم)
border, edge, margin, point, mouthpiece, track, fringe, verge, lip, hem, rim, edging, ledge, margent, brim, marge, ridge, spike, rand, selvage, selvedge, welt

طره (اسم)
brink, end, crest, extremity, tuft, edging, brim, tress, lock of hair, ringlet

ضلع (اسم)
edge, side, rib, costa, brim

edge of object, usually the top


Synonyms: border, brink, circumference, fringe, hem, lip, margin, perimeter, periphery, rim, skirt, verge


Antonyms: center, interior, middle


flow over the top


Synonyms: fill, fill up, hold no more, overflow, run over, spill, swell, teem, well over


جملات نمونه

1. brim over
لبریز شدن،پراپر شدن،سر رفتن،سرشار شدن

2. the brim of a hat
لبه ی کلاه،سایبان کلاه

3. her lipstick on the brim of the cup
جای ماتیک او بر لبه ی فنجان

4. the glass was filled to the brim
لیوان لبالب بود.

5. Better spare at brim than at bottom.
[ترجمه علی اکبر منصوری] بهتره از لبه اضافه بیاد تا از انتها! ( یک ضرب المثل قدیمی آمریکایی است کنایه از این دارد که بهتره تا وقتی جوان هستید صرفه جویی و پس انداز کنید تا در زمان پیری دیگه مجبور به اینکار نباشید! )
[ترجمه ترگمان]بهتر از آن که در پایین باشد
[ترجمه گوگل]بهتر از پایین تر از پایین تر

6. Rain dripped from the brim of his baseball cap.
[ترجمه علی اکبر منصوری] باران از لبه کلاه بیسبالش میچکید!
[ترجمه ترگمان]از لبه کلاه his می چکید
[ترجمه گوگل]باران از لبه بالش بیرون زد

7. She was filled to the brim with happiness.
[ترجمه علی اکبر منصوری] او سراسر لبریز از خوشحالی بود!
[ترجمه ترگمان]تا لبه پر از سعادت بود
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی به سمت چپ پر شده بود

8. The glass was full to the brim.
[ترجمه علی اکبر منصوری] لیوان لبالب پر بود!
[ترجمه ترگمان]لیوان پر از شیشه بود
[ترجمه گوگل]شیشه به لبه پر شده بود

9. The bath was full to the brim with hot water.
[ترجمه ترگمان]وان پر از آب داغ بود
[ترجمه گوگل]حمام با آب گرم به سمت چپ پر شده بود

10. She poured the cream until it reached the brim.
[ترجمه ترگمان]بستنی را تا لبه پر کرد
[ترجمه گوگل]او کرم را ریخت تا آن را به لب برساند

11. The drawers were all filled to the brim.
[ترجمه ترگمان]تمام کشوها تا لبه پر شده بود
[ترجمه گوگل]تمام زیر شلواری ها به لبه پر شده بود

12. The wide brim of his hat shadowed his face.
[ترجمه ترگمان]لبه پهن کلاهش صورت او را سایه انداخته بود
[ترجمه گوگل]لبه وسیع کلاه او چهره اش را سایه انداخت

13. Richard filled her glass right up to the brim.
[ترجمه ترگمان]ریچارد گیلاسش را تا لبه پر کرد
[ترجمه گوگل]ریچارد شیشه خود را به سمت راست پر کرد

14. He filled the jug to the brim.
[ترجمه ترگمان]کوزه را پر کرد
[ترجمه گوگل]او کوزه را به طرف چپ پر کرد

brimming with affection, Ghodsi ran towards her mother...

قدسی در حالی که سرشار از محبت بود به سوی مادرش دوید.


The glass was filled to the brim.

لیوان لبالب بود.


her lipstick on the brim of the cup

جای ماتیک او بر لبه‌ی فنجان


the brim of a hat

لبه‌ی کلاه، سایبان کلاه


Her eyes were brimming with tears.

چشمانش از اشک لبریز شده بود.


The students were brimming with affection.

شاگردان سرشار از محبت بودند.


a head brimming with questions

سری مملو از پرسش


The child poured milk into his glass until it started brimming over onto the carpet.

کودک آنقدر شیر توی لیوان خود ریخت تا اینکه شروع کرد به سر رفتن و ریختن روی فرش.


اصطلاحات

brim over

لبریز شدن، پراپر شدن، سر رفتن، سرشار شدن


پیشنهاد کاربران

لبه - خارجی ترین قسمت یک چیز که بعد از اون مایعات سر ریز میشن
مثال :
- would you like some wine?
yeah for sure. fill it to the brim یعنی بله تا خرخره پر کن لیوانو
1. brim over
لبریز شدن، پراپر شدن، سر رفتن، سرشار شدن
2. the brim of a hat
لبه ی کلاه، سایبان کلاه
3. her lipstick on the brim of the cup
جای ماتیک او بر لبه ی فنجان
4. the glass was filled to the brim
لیوان لبالب بود.
5. Better spare at brim than at bottom. بهتره از لبه اضافه بیاد تا از انتها! ( یک ضرب المثل قدیمی آمریکایی است کنایه از این دارد که بهتره تا وقتی جوان هستید صرفه جویی و پس انداز کنید تا در زمان پیری دیگه مجبور به اینکار نباشید! )
6. Rain dripped from the brim of his baseball cap.
باران از لبه کلاه بیسبالش میچکید
7. She was filled to the brim with happiness.
او سراسر لبریز از خوشحالی بود
8. The glass was full to the brim. لیوان لبالب پر بود
9. The bath was full to the brim with hot water.
10. She poured the cream until it reached the brim.
11. The drawers were all filled to the brim.
12. The wide brim of his hat shadowed his face.
لبه پهن کلاهش روی صورت او سایه انداخته بود
13. Richard filled her glass right up to the brim.
14. He filled the jug to the brim.
15. baby i'd look so much better with a bump. fill me up to the brim and knock me up

خرخره



کلمات دیگر: