کلمه جو
صفحه اصلی

broadcloth


معنی : ماهوت
معانی دیگر : پارچه ی پشمی (که در اصل از پارچه ی معمولی پهن تر بود)، نوعی ماهوت

انگلیسی به فارسی

ماهوت


پارچه پشمی، ماهوت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a fabric with a close weave and a soft finish, made of cotton, rayon, or silk and used for clothing.

• high quality woolen or silk cloth

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نوعی پارچه تمام پشم با تار فاستونی کرک دار که بافت آن بسته و ظریف و صاف و نرم وسطح آن مثل مخمل و کمی براق است و پشت آن سرژه است و مورد استعمال آن برای لباسهای زنانه و مردانه و کت می باشد

مترادف و متضاد

ماهوت (اسم)
broadcloth

جملات نمونه

1. Not boring white or dark blue broadcloth, but in an explosion of colors and fabrics, from stretch denim to corduroy.
[ترجمه ترگمان]نه از ماهوت آبی رنگ و یا ماهوت آبی تیره، بلکه در انفجاری از رنگ ها و پارچه، از کتان تا مخمل کبریتی
[ترجمه گوگل]لباس سفید سفید یا تیره آبی رنگ خسته کننده، اما در انفجار رنگ و پارچه، از جین کشش تا پیراهن

2. The heavy, dark-blue broadcloth coat would not go into the suitcase.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار تیره و تیره رنگش به درون کیف فرو نمی رفت
[ترجمه گوگل]کت چرمی سنگین و تیره آبی به چمدان نمی رسد

3. A nice black broadcloth is what little girls wear.
[ترجمه ترگمان]یک ماهوت سیاه خوب، همان لباسی است که دختران کوچک می پوشند
[ترجمه گوگل]دختران کوچک پوشیدن لباس سیاه و سفید بسیار خوب است

4. Opening Aunt Pitty's closet she removed a black broadcloth cloak, a thin fall garment which Pitty used only for Sunday wear, and put it on.
[ترجمه ترگمان]اتاق عمه پیتی را باز کرد و شنل سیاه و سیاهی را برداشت که عمه پیتی فقط برای پوشیدن لباس یکشنبه استفاده می کرد و آن را پوشید
[ترجمه گوگل]باز کردن عمه پیتی در یک کمد لباس او را برداشت، یک لباس سقوط نازک که Pitty فقط برای لباس روز یکشنبه استفاده کرد، و آن را قرار داده است

5. He was dressed in black broadcloth, a tall man, towering over the officers who stood near him, bulky in the shoulders but tapering to a small waist and absurdly small feet in varnished boots.
[ترجمه ترگمان]ماهوت مشکی به تن داشت، یک مرد بلند قد، که قد بلندی داشت، over که در کنارش ایستاده بود، هیکلی درشت که در کنارش ایستاده بود و پاهای کوچک و کوچک او را به پا داشت
[ترجمه گوگل]او در لباس سفید مشکی، یک مرد قد بلند، بالای مأموران ایستاده بود که در نزدیکی او ایستاده بودند، در شانه های بزرگ، اما به کمر کمر و پاهای بی دست و پا کوچک در چکمه های لاکی پوشید

6. He was an elderly man dressed in an ancient broadcloth suit and polished shoes.
[ترجمه ترگمان]او مردی مسن بود که کت و شلوار نو و کفش های براق پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او یک سالخورده بود که در یک کت و شلوار کتانی باستانی و کفشهای جلا لباس پوشید

7. She had been on the front porch and he had ridden up the long avenue, dressed in grey broadcloth with a wide black cravat setting off his frilled shirt to perfection.
[ترجمه ترگمان]او در ایوان جلویی حضور داشت و او از خیابان طویل بیرون آمده بود، با کراوات مشکی و کراوات مشکی گشاد که پیراهن چین دار خود را به کمال رسانده بود
[ترجمه گوگل]او در حیاط جلویی بوده است و او مسیر بزرگی را به راه انداخته بود و لباس پاشنه خاکستری با لباس عجیب و غریب سیاه پوشیده بود و از پیراهن پرتلاشش به کمال رسیده بود

8. Caps should only be made of black cotton poplin, broadcloth, rayon, or silk, to match gown they are to be used with.
[ترجمه ترگمان]Caps باید از پنبه سیاه، broadcloth، rayon، یا ابریشم درست شود تا با پیراهنی که قرار است با آن به کار رود، تطبیق یابند
[ترجمه گوگل]کلاه ها را فقط باید از پوپلین پنبه سیاه، روتختی، مصنوعی یا ابریشمی، برای مطابقت با لباس های مورد استفاده در آن استفاده کنید

9. He was dressed in his one black suit of broadcloth.
[ترجمه ترگمان]لباسی از ماهوت مشکی به تن داشت
[ترجمه گوگل]او در یک کت و شلوار سیاه و سفید خود را از لباس سفید پوشیده بود


کلمات دیگر: