کلمه جو
صفحه اصلی

bristle


معنی : موی زبر، موی خوک، موی سیخ، مو، اماده جنگ شدن، رویه تجاوزکارانه داشتن، سیخ شدن
معانی دیگر : (حیوان یا گیاه) موی کوتاه و زبر، ته ریش، زبره، کاسموی، موی زبر خوک (که از آن ماهوت پاک کن و قلم مو و غیره می سازند)، موی قلم مو (و فرچه و ماهوت پاک کن و غیره)، سیخول، (مثل موی زبر حیوان) شق ایستادن، راست شدن یا کردن (موی)، براق شدن یا کردن (در اثر خشم یا ترس)، حالت خشمگین و تدافعی به خود گرفتن، پوشیده بودن از، موی مصنوعی (مسواک و فرچه و غیره)، موی سی، سی  شدن

انگلیسی به فارسی

موی زبر، موی سیخ، موی خوک، سیخ شدن، رویه تجاوزکارانه داشتن، آماده جنگ شدن


سوزش، موی زبر، موی خوک، موی سیخ، مو، سیخ شدن، اماده جنگ شدن، رویه تجاوزکارانه داشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a short, stiff hair, esp. on an animal.

(2) تعریف: something made of or resembling such a hair.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bristles, bristling, bristled
(1) تعریف: to erect the bristles in fright or anger.

- The porcupine bristled when it saw the cat.
[ترجمه ترگمان] جوجه تیغی وقتی گربه را دید، راست شد
[ترجمه گوگل] هنگامی که گربه را دیدم، عنکبوت ساقط شد

(2) تعریف: to respond with anger.
مشابه: bridle, fume, take exception

- He bristled at the accusation.
[ترجمه ترگمان] او با پرخاش گفت:
[ترجمه گوگل] او به اتهام متهم شد

(3) تعریف: to be densely covered or filled as if with bristles.
مشابه: swarm

- The advancing army bristled with rifles.
[ترجمه ترگمان] ارتش که پیش می آمد با تفنگ پر شده بود
[ترجمه گوگل] ارتش پیشرفته با تفنگ مینشست
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: bristlelike (adj.), bristly (adj.)
• : تعریف: to cause to become stiff like bristles.

• short stiff hair
stand on end (of hair); be stiff or rigid with anger; be filled with
bristles are thick, strong animal hairs that are sometimes used to make brushes.
the bristles of a brush are the thick hairs or hair-like pieces of plastic attached to the handle.
the bristles on the chin of a man who has shaved recently are the short hairs growing there.
if the hair on your body bristles, it rises away from your skin because you are cold, frightened, or angry.
if you bristle at something, you react to it angrily.
see also bristling.
if a place bristles with objects or people, there are a lot of them there.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] مو یا لیف کوتاه و ضخیم - حالت سفتی - موی خوک - موی مسواک - موی زبر - الیاف خشن

مترادف و متضاد

short, prickly hair


موی زبر (اسم)
bristle, shag

موی خوک (اسم)
bristle

موی سیخ (اسم)
bristle

مو (اسم)
bristle, hair, wool, grapevine

اماده جنگ شدن (فعل)
bristle

رویه تجاوزکارانه داشتن (فعل)
bristle

سیخ شدن (فعل)
be erected, bristle

Synonyms: barb, feeler, fiber, point, prickle, quill, spine, stubble, thorn, vibrissa, whisker


become upset, excited


Synonyms: be angry, be infuriated, be maddened, blow up, boil, boil over, bridle, flare, flare up, fume, get one’s dander up, rage, rise, ruffle, see red, seethe, spit, stand on end, swell


جملات نمونه

1. bristle with
1- از چیزهای تیز و شق (مثل مو یا نیزه و غیره) پوشیده بودن

2. in the past, they used to make toothbrushes out of animal bristle
در گذشته مسواک را از موی زبر حیوان درست می کردند.

3. His lies made her bristle with rage.
[ترجمه ترگمان]His او را از خشم پر می کرد
[ترجمه گوگل]دروغ او باعث خشم او شد

4. The staff bristle with efficiency.
[ترجمه ترگمان]کارکنان با کارایی مخالف هستند
[ترجمه گوگل]کارکنان با کارایی مواجه می شوند

5. They bristle at attempts to compare their schools to others.
[ترجمه ترگمان]آن ها در تلاش برای مقایسه مدارس خود با دیگران هستند
[ترجمه گوگل]آنها تلاش می کنند مدارس خود را با دیگران مقایسه کنند

6. Use a soft bristle brush to loosen the grime and if possible a sprayer to wash it all off.
[ترجمه ترگمان]از برس نرم bristle استفاده کنید تا دوده و دوده را شل کنید و اگر ممکن است a برای شستن کامل آن وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]از یک برس نرم برس استفاده کنید تا جوش را خنک نگه دارید و در صورت امکان یک اسپری برای شستشو کردن آن استفاده کنید

7. Threatened interests bristle at the first sign that they might be superseded; rituals of pacification must be undertaken.
[ترجمه ترگمان]منافع تهدید به تهدید در ابتدا نشانه این است که ممکن است جایگزین شوند؛ مراسم صلح باید انجام شود
[ترجمه گوگل]منافع در معرض خطر در اولین نشانه ای که ممکن است جایگزین شوند، برانگیخته می شود؛ آیین های آرامش بخش باید انجام شود

8. Bristle brushes, tacks, and candles got similar treatment.
[ترجمه ترگمان]مسواک زدن، tacks، و شمع ها نیز درمان مشابهی دارند
[ترجمه گوگل]مسواک زدن، کراوات و شمع ها درمان مشابهی داشتند

9. Often they bristle, literally, with equipment for manipulating their protectors.
[ترجمه ترگمان]اغلب آن ها به صورت تحت اللفظی، با تجهیزات برای دستکاری protectors، عصبانی می شوند
[ترجمه گوگل]اغلب آنها، به معنای واقعی کلمه، با تجهیزاتی برای دستکاری محافظان خود سر و کار دارند

10. I find that bristle brushes are the best.
[ترجمه ترگمان]من متوجه شده ام که این brushes سیخ بهترین هستند
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که برس های برفی بهترین هستند

11. She felt herself bristle at his tone of voice.
[ترجمه Atefe] او از لحن صدایش عصبانی شد.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که از لحن صدایش سیخ می شود
[ترجمه گوگل]او احساس سوزش در لحن صدای او را احساس کرد

12. Your nerve endings bristle at the slightest movement.
[ترجمه ترگمان]رشته اعصاب شما با کوچک ترین حرکتی سیخ می شود
[ترجمه گوگل]انتهای عصبی شما در کوچکترین حرکت حرکت می کند

13. Use a clean, medium bristle brush or medium nap roller.
[ترجمه ترگمان]از یک برس تمیز، medium و یا roller nap استفاده کنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از برس تمیز، متوسط ​​قلم مو و یا غلطک ناخن متوسط ​​استفاده کنید

14. And the Chinese bristle at criticism of Beijing's air quality, especially from Americans.
[ترجمه ترگمان]و مردم چین از انتقاد از کیفیت هوای پکن، به خصوص از جانب آمریکایی ها، واکنش نشان می دهند
[ترجمه گوگل]و چینی در حال انتقاد از کیفیت هوا پکن، به ویژه از آمریکایی ها

The school was bristling with students.

مدرسه مملو از دانشجو بود.


a soldier with a bristling moustache

سربازی با سبیل زبر و پر پشت


That creature has a short tail covered with bristles.

آن جاندار دمی کوتاه و پوشیده از موی زبر دارد.


In the past, they used to make toothbrushes out of animal bristle.

در گذشته مسواک را از موی زبر حیوان درست می‌کردند.


The cat bristled and arched its back.

گربه براق شد و پشت خود را کوژ کرد.


Akbar bristled, saying ...

اکبر به خشم آمد و گفت ...


That desert now bristles with factories.

آن صحرا اکنون پر از کارخانه است.


The battlefield bristled with bayonets.

رزمگاه از سرنیزه موج می‌زد.


His chin was bristling with thick whiskers.

چانه‌ی او از ته‌ریش زبر و پرپشتی پوشیده شده بود.


اصطلاحات

bristle with

1- از چیزهای تیز و شق (مثل مو یا نیزه و غیره) پوشیده بودن


bristle with

2- (انگلیس - عامیانه) مملو بودن از، پر بودن از


پیشنهاد کاربران

آماده جنگ، کسی که شمشیر از پشت کشیده، آماده واکنش نشان دادن

Prepare to fight
Or prepare for fighting

جبهه گرفتن

مغایرت داشتن. در تضاد بودن


حالت تدافعی گرفتن

خشمگین

موی زبر روی مسواک

دندانه ی مسواک


کلمات دیگر: