کلمه جو
صفحه اصلی

creditably


از روى اعتبار

انگلیسی به فارسی

با اعتماد به نفس


انگلیسی به انگلیسی

• believably; reliably; praiseworthy

جملات نمونه

1. She performed very creditably in the exam.
[ترجمه ترگمان]او در این امتحان بسیار با نزاکت رفتار می کرد
[ترجمه گوگل]او در امتحان بسیار اعتباری انجام داد

2. Guinness is performing creditably through this recession, which is testimony to all those who work in the Company.
[ترجمه ترگمان]کتاب گینس از طریق این بحران اقتصادی که گواه بر تمام کسانی است که در شرکت کار می کنند
[ترجمه گوگل]گینس از طریق این رکود، با اعتماد به نفس کار می کند، که شهادت تمام کسانی است که در شرکت کار می کنند

3. They made it to the winning post fairly creditably.
[ترجمه ترگمان]آن ها این کار را به حدی با ادب و با نزاکت انجام دادند
[ترجمه گوگل]آنها آن را به مقام پست برندهای نسبتا اعتماد به نفس می دادند

4. Wish our blessedness just like the creditably moon in the sky.
[ترجمه ترگمان]ای کاش آسایش ما درست مثل هلال ماه در آسمان است
[ترجمه گوگل]آرزوی ما برکت را درست مثل ماه قابل اعتماد در آسمان

5. She puts in a creditably spirited performance.
[ترجمه ترگمان]اون با روحیه پر از ادب و ادب رفتار می کنه
[ترجمه گوگل]او در عملکرد قابل اعتمادی روحیه قرار می دهد

6. British riders performed creditably.
[ترجمه ترگمان]سوارکار بریتانیایی با ادب و نزاکت رفتار می کردند
[ترجمه گوگل]سواران بریتانیا با اعتماد به نفس انجام دادند

7. She said her lines with the sour taste of sickness in her mouth, but got through them and her exit creditably.
[ترجمه ترگمان]با مزه ترش مریضی که در دهانش بود گفت، اما از میان آن ها گذشت و با ادب به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او خطوط خود را با طعم تلخ بیماری در دهان او گفت، اما از طریق آنها و خروج او با اعتماد به نفس

8. He is a pleasant fellow, and would jilt you creditably.
[ترجمه ترگمان]آدم مطبوعی است و اگر خواست به هم بزند به هم می زند
[ترجمه گوگل]او یک شخص خوشایند است و به شما اعتماد به نفس می دهد

9. I felt a considerable extension of power and authority, and was anxious to acquit myself creditably.
[ترجمه ترگمان]قدرت و قدرت زیادی را در خود احساس کردم و میل داشتم که با ادب و ادب رفتار کنم
[ترجمه گوگل]احساس قدرتمندی و اقتدار قابل ملاحظه ای داشتم و مشتاق بودم که با اعتماد به نفس خودم را تحمل کنم


کلمات دیگر: