بی خود واکنش نشان دادن، بیخود احساساتی شدن، فزون واکنش کردن
overreact
بی خود واکنش نشان دادن، بیخود احساساتی شدن، فزون واکنش کردن
انگلیسی به فارسی
بیخود واکنش نشان دادن، بیخود احساساتی شدن، فزون واکنش کردن
overreact
انگلیسی به انگلیسی
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: overreacts, overreacting, overreacted
مشتقات: overreaction (n.)
حالات: overreacts, overreacting, overreacted
مشتقات: overreaction (n.)
• : تعریف: to respond or react too strongly.
- He overreacted to the news by fuming for two hours.
[ترجمه A.A] او با واکنش بی جهت در مورد اخبار دوساعتی از کوره در رفته بود
[ترجمه ترگمان] او تا دو ساعت دیگر با خشم به اخبار نگاه کرد[ترجمه گوگل] او به مدت دو ساعت با خاموشی به اخبار پاسخ داد
• react in an exaggerated manner
if someone overreacts to something that happens, they react to it by being more angry, upset, afraid, and so on, than they need to be.
if someone overreacts to something that happens, they react to it by being more angry, upset, afraid, and so on, than they need to be.
جملات نمونه
1. You must learn not to overreact to criticism.
[ترجمه S] شما باید یاد بگیرید به انتقاد رفتار غیر معقول نشان ندهید
[ترجمه ترگمان]شما باید یاد بگیرید که بیش از حد به انتقاد مبالغه نکنید[ترجمه گوگل]شما باید یاد بگیرند که به انتقاد نباشند
2. You always overreact to criticism.
[ترجمه Liliano] شما همیشه نسبت به انتقاد بیش ازحد واکنش نشان می دهید
[ترجمه ترگمان] تو همیشه زیادی انتقاد می کنی[ترجمه گوگل]شما همیشه به نقد انتقاد می کنید
3. And he tended to overreact to any problems.
[ترجمه محمدرضا شریفی] و او تمایل داشت هر مشکلی را بزرگ جلوه دهد.
[ترجمه ترگمان]و او تمایل داشت به هر مشکلی بیش از حد واکنش نشان دهد[ترجمه گوگل]و او تمایل به overreact به هر گونه مشکلات
4. They will not need to overreact with despair or anger.
[ترجمه ترگمان]آن ها نیازی ندارند که با ناامیدی و عصبانیت، بیش از حد واکنش دهند
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند با ناامیدی و خشم بیش از حد پاسخ دهند
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند با ناامیدی و خشم بیش از حد پاسخ دهند
5. It's normal for parents to overreact to their child getting hurt.
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که والدین نسبت به آسیب رساندن به کودک خود، بیش از حد واکنش نشان دهند
[ترجمه گوگل]والدین عادت دارند که به فرزند خود آسیب برسانند
[ترجمه گوگل]والدین عادت دارند که به فرزند خود آسیب برسانند
6. I overreact to anything sad.
[ترجمه ترگمان]نسبت به هر چیز غم انگیزی واکنش نشان می دهم
[ترجمه گوگل]من به هر چیزی ناراحت شدم
[ترجمه گوگل]من به هر چیزی ناراحت شدم
7. Some residents overreact to the problem of crime by just not going out at all.
[ترجمه ترگمان]برخی از ساکنان، با عدم خروج از این حادثه، به مساله جنایت، بیش از حد واکنش می دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از ساکنان به هیچ وجه در معرض مشکل جرم نیستند
[ترجمه گوگل]بعضی از ساکنان به هیچ وجه در معرض مشکل جرم نیستند
8. The market appeared to overreact, but this is not the case.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این بازار بیش از حد افراطی است، اما این مورد نیست
[ترجمه گوگل]بازار به نظر می رسد بیش از حد پاسخ، اما این مورد نیست
[ترجمه گوگل]بازار به نظر می رسد بیش از حد پاسخ، اما این مورد نیست
9. When scorned, they are very hurt and may overreact in an almost maudlin way.
[ترجمه ترگمان]وقتی تحقیر می شوند، آن ها خیلی ناراحت هستند و ممکن است به روش تقریبا احساساتی، بیش از حد واکنش نشان دهند
[ترجمه گوگل]هنگامی که فریب خورده اند، آنها بسیار صدمه دیده اند و ممکن است در حالت تقریبا مودلین بیش از حد پاسخ دهند
[ترجمه گوگل]هنگامی که فریب خورده اند، آنها بسیار صدمه دیده اند و ممکن است در حالت تقریبا مودلین بیش از حد پاسخ دهند
10. Don't overreact to the bad news -- take it easy.
[ترجمه ترگمان] به اون خبر بد واکنش نشون نده - آروم باش -
[ترجمه گوگل]به خبرهای بد انتقام نزنید - آن را آسان کنید
[ترجمه گوگل]به خبرهای بد انتقام نزنید - آن را آسان کنید
11. Anything that causes you to overreact or under react can control you, and often does.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که باعث می شود شما واکنش افراطی داشته باشید و یا واکنش نشان دهید، می تواند شما را کنترل کند، و اغلب این کار را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]هر چیزی که باعث می شود شما به واکنش بیش از حد یا زیر واکنش دهید، شما را کنترل می کند و اغلب می کند
[ترجمه گوگل]هر چیزی که باعث می شود شما به واکنش بیش از حد یا زیر واکنش دهید، شما را کنترل می کند و اغلب می کند
12. Don't overreact. If your child criticizes his or her stepparent, try not to overreact.
[ترجمه ترگمان]اشتباه نکن اگر بچه شما او و stepparent را از خود دور کند سعی کنید بیش از این اشتباه نکنید
[ترجمه گوگل]واکنش نشان ندهید اگر فرزند شما انتقام پدر و مادر خود را داشته باشد، سعی نکنید بیش از حد پاسخ دهید
[ترجمه گوگل]واکنش نشان ندهید اگر فرزند شما انتقام پدر و مادر خود را داشته باشد، سعی نکنید بیش از حد پاسخ دهید
13. Don't overreact if your partner has a poor attitude.
[ترجمه ترگمان]اشتباه نکنید که هم رقص شما رفتاری ضعیف دارد
[ترجمه گوگل]اگر شریک زندگی شما نگرش ضعیفی داشته باشد، از خودتان انتقاد نکنید
[ترجمه گوگل]اگر شریک زندگی شما نگرش ضعیفی داشته باشد، از خودتان انتقاد نکنید
14. It means that when we are irritable, tired, worried, or in pain we may overreact.
[ترجمه ترگمان]این به آن معنی است که وقتی عصبانی، خسته، نگران و یا با دردی که ممکن است به ما حمله کند هستیم
[ترجمه گوگل]این بدان معنی است که وقتی ما تحریک پذیر، خسته، نگران و یا در معرض درد هستیم، ممکن است بیش از حد پاسخ دهیم
[ترجمه گوگل]این بدان معنی است که وقتی ما تحریک پذیر، خسته، نگران و یا در معرض درد هستیم، ممکن است بیش از حد پاسخ دهیم
پیشنهاد کاربران
Overreact
موضوعی را بزرگ [جلوه] دادن
موضوعی را بزرگ [جلوه] دادن
بیش از حد واکنش نشان دادن
جَوگیر بازی درآوردن
زیاده روی کردن، شورش را در آوردن
React too strongly to something.
در جمله معنایی نزدیک به این میده:
شلوغش میکنه، یا شلوغش نکن
شلوغش میکنه، یا شلوغش نکن
کلمات دیگر: