1. a distressed area of the city
بخش فقر زده ی شهر
2. a distressed walnut table
میز چوب گردوی کهنه نما
3. his crimes distressed his family and discountenanced his few friends
بزهکاری های او خانواده اش را پریشان حال و دوستان معدودش را شرمسار کرد.
4. the company was in a distressed condition
شرکت دچار درماندگی شده بود.
5. the sight of blood always distressed him
دیدن خون همیشه او را آزار می داد.
6. She was too exhausted and distressed to talk about the tragedy.
[ترجمه ترگمان]خیلی خسته و کوفته بود که راجع به تراژدی حرف بزند
[ترجمه گوگل]او بیش از حد خسته و ناراحت بود که در مورد تراژدی صحبت کند
7. It distressed her that she and Charles no longer socialized with old friends.
[ترجمه ترگمان]او را ناراحت کرد که او و چارلز دیگر با دوستان قدیمی معاشرت نمی کنند
[ترجمه گوگل]او را ناراحت کرد که او و چارلز دیگر با دوستان قدیمی همسو نمی شوند
8. Your happy passer-by all knows, my distressed there is no place hides.
[ترجمه ترگمان]راه گذر شاد شما، همه می دانند، هیچ جای مخفی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]گذرنده خوشبختی، همه می دانند، من ناراحت هستم، هیچ جایی برایش وجود ندارد
9. The news of my mother's death distressed me greatly.
[ترجمه ترگمان]خبر مرگ مادرم مرا خیلی ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]مرگ مادر من به شدت از من ناراحت شد
10. Her suffering distressed her into committing suicide.
[ترجمه ترگمان]رنج و عذاب او باعث شد که او خودکشی کند
[ترجمه گوگل]رنجش او را به انجام خودکشی مضطرب کرد
11. The mother was distressed by her baby's illness.
[ترجمه ترگمان]مادر از بیماری her ناراحت بود
[ترجمه گوگل]مادرش از بیماری کودکش ناراحت شد
12. He felt troubled and distressed.
[ترجمه ترگمان]ناراحت و ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او احساس ناراحتی و ناراحتی کرد
13. They emerged visibly distressed and weeping.
[ترجمه ترگمان]آن ها آشکارا غمگین و گریان بیرون آمدند
[ترجمه گوگل]آنها ظاهرا مضطرب و گریه کردند
14. I feel very alone and distressed about my problem.
[ترجمه ترگمان]احساس تنهایی و ناراحتی می کنم
[ترجمه گوگل]من احساس تنهایی و مشکل در مورد من را احساس می کنم