گوشت اسب (به ویژه برای خوردن)، خانواده اسب بطور کلی، درخت تنومند حساسه
horseflesh
گوشت اسب (به ویژه برای خوردن)، خانواده اسب بطور کلی، درخت تنومند حساسه
انگلیسی به فارسی
اسب، گوشت اسب، خانواده اسب، درخت تنومند حساسه
گوشت اسب (بهویژه برای خوردن)
اسبها، اسبان
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the flesh of a horse.
• (2) تعریف: horses, collectively.
• horse meat, flesh of a horse
horseflesh or horsemeat is meat from a horse, especially when it is fed to other animals or eaten by people.
horseflesh or horsemeat is meat from a horse, especially when it is fed to other animals or eaten by people.
جملات نمونه
1. He's a good judge of horseflesh.
[ترجمه ترگمان]درباره گوشت اسب خوب است
[ترجمه گوگل]او یک قاضی خوب اسب است
[ترجمه گوگل]او یک قاضی خوب اسب است
2. They had once been shrewd traders of horseflesh.
[ترجمه ترگمان]بار دیگر کولی ها پر از گوشت اسب شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها یک بار معامله گران فکری اسب بودند
[ترجمه گوگل]آنها یک بار معامله گران فکری اسب بودند
3. The soldiers were fain to eat horseflesh.
[ترجمه ترگمان]سربازان میل داشتند گوشت اسب را بخورند
[ترجمه گوگل]سربازان نگران خوردن اسب بودند
[ترجمه گوگل]سربازان نگران خوردن اسب بودند
4. He was a good judge of horseflesh!
[ترجمه ترگمان]او درباره گوشت اسب خوب قضاوت می کرد
[ترجمه گوگل]او یک قاضی خوب اسب بود!
[ترجمه گوگل]او یک قاضی خوب اسب بود!
5. "Can't. "The landlord say:"Which come of does the horseflesh let him support dead?
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار می گوید: \" آیا اسب خوردن اسب به او اجازه می دهد که از مردگان حمایت کند؟
[ترجمه گوگل]نمی توانم صاحبخانه می گوید: 'کدامیک از اسب ها را می سازد، مرده را نگه می دارد؟'
[ترجمه گوگل]نمی توانم صاحبخانه می گوید: 'کدامیک از اسب ها را می سازد، مرده را نگه می دارد؟'
6. However, rather than feeling gloomy about your lack of horseflesh try thinking positively about your situation.
[ترجمه ترگمان]با این حال، به جای احساس افسردگی در مورد عدم حضور اسب، سعی کنید درباره وضعیت خود به طور مثبتی فکر کنید
[ترجمه گوگل]با این حال، به جای احساس ناراحتی در مورد فقدان اسب خود، سعی کنید مثبت در مورد وضعیت خود فکر کنید
[ترجمه گوگل]با این حال، به جای احساس ناراحتی در مورد فقدان اسب خود، سعی کنید مثبت در مورد وضعیت خود فکر کنید
7. Firebugs substitute old nags for thoroughbred horses before they set stables alight and then claim for valuable horseflesh from the insurers.
[ترجمه ترگمان]پیش از این که اصطبل اسب های اصیل را پیاده کنند اسب های اصیل و اسب های گران بها را با اسب های گران بها از خانواده insurers مطالبه می کنند
[ترجمه گوگل]Firebugs جایگزین nags قدیمی برای اسب های شبیه سازی شده قبل از اینکه آنها را پایمال کند و سپس برای اسب های ارزشمند از بیمه گران ادعا می کنند
[ترجمه گوگل]Firebugs جایگزین nags قدیمی برای اسب های شبیه سازی شده قبل از اینکه آنها را پایمال کند و سپس برای اسب های ارزشمند از بیمه گران ادعا می کنند
8. Take my word for it, " cried Kutuzov, growing warmer and slapping himself on the chest, "I'll make them eat horseflesh ! "
[ترجمه ترگمان]کوتوزوف با حرارت هر چه تمام تر به سینه اش سیلی زد و فریاد زد: حرفم را باور کنید، من آن ها را وادار می کنم که گوشت اسب بخورند \" \" \"
[ترجمه گوگل]کوتوزوف را فریاد زدم، کتوزوف را فریاد می زد، گرم تر می شد و خودم را در قفسه سینه می کشیدم، من آنها را خوردم اسب ها! '
[ترجمه گوگل]کوتوزوف را فریاد زدم، کتوزوف را فریاد می زد، گرم تر می شد و خودم را در قفسه سینه می کشیدم، من آنها را خوردم اسب ها! '
9. Horseflesh, it eat of excessive, the Sir be a horseflesh.
[ترجمه ترگمان]horseflesh، خوردن بیش از حد افراط می کند، آقا گوشت اسب می شود
[ترجمه گوگل]اسب اسب، خوردن بیش از حد، سر بودن اسب است
[ترجمه گوگل]اسب اسب، خوردن بیش از حد، سر بودن اسب است
10. He had bought a new horse and he wanted the widow's opinion of it, for the Widow Stimson was a competent judge of fine horseflesh.
[ترجمه ترگمان]یک اسب تازه خریده بود و می خواست عقیده او را عوض کند، زیرا بیوه زن دوگلاس هم یک قاضی شایسته گوشت اسب بود
[ترجمه گوگل]او یکی از اسب های جدید را خریداری کرده بود و می خواست بیوه را از آن بپرسد، زیرا ویدو استیمسون قاضی صالح اسب خوب بود
[ترجمه گوگل]او یکی از اسب های جدید را خریداری کرده بود و می خواست بیوه را از آن بپرسد، زیرا ویدو استیمسون قاضی صالح اسب خوب بود
11. He was a large and corpulent individual, surfeited with good clothes and good eating, who judged women as another would horseflesh.
[ترجمه ترگمان]او فردی بزرگ و فربه بود، با لباس خوب و غذای خوب، که زنان را به عنوان گوشت اسب مورد قضاوت قرار می داد
[ترجمه گوگل]او فردی بزرگ و چابک بود که لباس های خوب و غذای خوب داشت، که زنان را به عنوان یکی دیگر از اسب ها مورد قضاوت قرار می داد
[ترجمه گوگل]او فردی بزرگ و چابک بود که لباس های خوب و غذای خوب داشت، که زنان را به عنوان یکی دیگر از اسب ها مورد قضاوت قرار می داد
12. The social atmosphere is that of a besieged city, where the possession of a lump of horseflesh makes the difference between wealth and poverty.
[ترجمه ترگمان]فضای اجتماعی شهر محاصره شده، شهری است که در آن یک تکه گوشت اسب تفاوت بین ثروت و فقر را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]فضای اجتماعی یک شهر محاصره شده است، جایی که داشتن یک توده اسب باعث تفاوت بین ثروت و فقر می شود
[ترجمه گوگل]فضای اجتماعی یک شهر محاصره شده است، جایی که داشتن یک توده اسب باعث تفاوت بین ثروت و فقر می شود
13. I could, faith, Nosey Flynn said, snuffling. That was a rare bit of horseflesh .
[ترجمه ترگمان]هق هق کنان گفت: من می توانم ایمان داشته باشم این یک تکه گوشت اسب بسیار نادر بود
[ترجمه گوگل]من می توانستم، ایمان، Nosy Flynn گفت، snuffling این یک نکته کمی از اسب بود
[ترجمه گوگل]من می توانستم، ایمان، Nosy Flynn گفت، snuffling این یک نکته کمی از اسب بود
پیشنهاد کاربران
گوشت اسب
کلمات دیگر: