کلمه جو
صفحه اصلی

besmirch


معنی : لکه دار کردن، ناپاک کردن
معانی دیگر : کثیف کردن، لجن مال کردن، گلی یا خاکی کردن، بدنام کردن، بی آبرو کردن

انگلیسی به فارسی

لکه دار کردن


مخلوط کردن، لکه دار کردن، ناپاک کردن


انگلیسی به انگلیسی

• stain, dirty, sully, soil

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: besmirches, besmirching, besmirched
مشتقات: besmircher (n.), besmirchment (n.)
(1) تعریف: to tarnish or soil.
مشابه: blacken, defile, foul, soil, tarnish

(2) تعریف: to dim or discredit.
متضاد: enhance
مشابه: blacken, defile, foul, soil, tarnish

- He besmirched my honor.
[ترجمه ترگمان] اون شرافت منو لکه دار کرد
[ترجمه گوگل] او عاشق من شد

مترادف و متضاد

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

ناپاک کردن (فعل)
foul, besmirch

جملات نمونه

1. a reputation that was besmirched by slander.
[ترجمه ترگمان]شهرتی که از تهمت و تهمت لکه دار شده بود
[ترجمه گوگل]یک شهرت است که توسط دروغگویی محو شده است

2. His shirt was besmirched with blood.
[ترجمه ترگمان]پیراهنش از خون لکه دار شده بود
[ترجمه گوگل]پیراهن او با خون ریخته شد

3. He never forgave the reporter for besmirching his family's name.
[ترجمه ترگمان]او هرگز گزارشگر را به خاطر بدنام کردن نام خانواده اش عفو نکرد
[ترجمه گوگل]او هرگز خبرنگار را فریب نمی دهد که نام خانوادگی اش را خرد کند

4. He has accused local people of trying to besmirch his reputation.
[ترجمه ترگمان]او مردم محلی را به تلاش برای بدنام کردن شهرت خود متهم کرده است
[ترجمه گوگل]او مردم محلی را متهم به سلب اعتبار خود کرده است

5. His accusations were false, but they served to besmirch her reputation.
[ترجمه ترگمان]اتهامات او غلط بود، اما با لکه دار کردن شهرت او کار می کردند
[ترجمه گوگل]اتهامات او دروغ بود، اما آنها به خلق شهرت خود ختم شده بود

6. Her soul was horribly besmirched.
[ترجمه ترگمان]روحش به طرز وحشتناکی آلوده بود
[ترجمه گوگل]روح او به طرز وحشیانه ای از بین رفته بود

7. The besmirch purify besmirch, different application of various chemicals, The application of the different nature of besmirch prebrushing method is different also.
[ترجمه ترگمان]The purify besmirch، کاربرد متفاوتی از مواد شیمیایی مختلف، کاربرد ماهیت متفاوت روش besmirch prebrushing نیز متفاوت است
[ترجمه گوگل]مخلوط کردن آب خالص، استفاده از مواد شیمیایی مختلف، استفاده از طبیعت متفاوتی از روش prebrushing besmirch نیز متفاوت است

8. Function: defecate sands, rust. copper, besmirch cutting off peculiar smell, high quality water zone.
[ترجمه ترگمان]وظیفه: ماسه های defecate، زنگ می زند مس، besmirch، بوی خاص منطقه آب با کیفیت بالا را قطع می کند
[ترجمه گوگل]عملکرد خرد شن، زنگ مس، ضدعفونی کردن بوی عجیب و غریب، منطقه آب با کیفیت بالا

9. Cleaner is cleared when floor surface besmirch, do not use laminating cleaner or contain arenaceous cleaner, and careful chemically cleaner.
[ترجمه ترگمان]در زمانی که besmirch سطح کف تمیز می شود، از جارو برقی استفاده نکنید و یا تمیز کننده arenaceous را در نظر بگیرید و به طور شیمیایی تمیز کننده به طور شیمیایی تمیز کنید
[ترجمه گوگل]تمیزکننده هنگامی که سطوح کف مرطوب می شود پاک می شود، از پاک کننده لمینیت استفاده نکنید و یا پاک کننده های براق کننده و پاک کننده شیمیایی دقیق داشته باشید

10. The scandalous remarks in the newspaper besmirch the reputations of every member of the society.
[ترجمه ترگمان]سخنان scandalous در روزنامه شهرت هر یک از اعضای جامعه را تایید می کند
[ترجمه گوگل]اظهارات رسوائی در روزنامه، شهرت افراد هر عضو جامعه را از بین می برد

11. If besmirch, temperature tolerance and not cured or dissolve deep inside the fabric.
[ترجمه ترگمان]اگر besmirch، تحمل دما و یا حل نشود و یا در اعماق پارچه حل نشود
[ترجمه گوگل]در صورت تمیز کردن، تحمل دما و درمان نشده و یا عمیق درون پارچه حل شود

12. Can try try out knife to blow besmirch directly, want nevertheless very careful, did not leave ugly scar.
[ترجمه ترگمان]با این همه سعی کنید که با این همه احتیاط را از خود دور کنید، با این همه خیلی مراقب باشید که جای زخم زشتی را ترک نکنید
[ترجمه گوگل]می توانید سعی کنید چاقو را بکشید تا مستقیما مایع شود، اما با این وجود بسیار مراقب باشید، زخم زشت را ترک نکردید

13. After the besmirch purify must rinse clean.
[ترجمه ترگمان]پس از تصفیه besmirch باید تمیز شده باشد
[ترجمه گوگل]پس از تمیز کردن آبشیر باید تمیز شود

14. Pigment besmirch, according to the variety of colours, nature and the besmirch of fiber materials, we adopt different prebrushing agent, adopt different method.
[ترجمه ترگمان]Pigment besmirch، با توجه به تنوع رنگ ها، طبیعت و the مواد فیبری، از یک عامل prebrushing متفاوت استفاده می کنیم و روش متفاوتی را اتخاذ می کنیم
[ترجمه گوگل]رنگ مایع، با توجه به تنوع رنگ ها، طبیعت و درهم ریختگی مواد فیبر، ما را عامل پیش برنده مختلف، اتخاذ روش های مختلف

15. This way, remove cosmetic besmirch is more ideal.
[ترجمه ترگمان]این روش، حذف لوازم آرایشی، ایده آل تر است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، حذف بی نظیر لوازم آرایشی ایده آل تر است

a child with besmirched hands and feet

بچه‌ای با دست‌ها و پاهای گل‌آلود


Accusations of bribery besmirched his reputation.

اتهام رشوه‌خواری شهرت او را لکه‌دار کرد.


پیشنهاد کاربران

( اعتبار، نام نیک و. . . شخصی را ) زیر سوال بردن

آبروی کسی را زیر سوال بردن


کلمات دیگر: