کلمه جو
صفحه اصلی

tussle


معنی : تقلا، مجادله، کشمکش، مسابقه جسمانی، تقلا کردن، نزاع کردن، بحث کردن
معانی دیگر : مبارزه ی شدید، زد و خورد، دست به گریبانی، تق‹لا، بحک کردن، تق‹لا کردن

انگلیسی به فارسی

تقلا، مسابقه جسمانی، کشمکش، مجادله، نزاع کردن،بحث کردن، تقلا کردن


خندیدن، تقلا، کشمکش، مجادله، مسابقه جسمانی، تقلا کردن، بحث کردن، نزاع کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tussles, tussling, tussled
• : تعریف: to fight or struggle roughly or energetically; scuffle.
مترادف: scrap, scuffle
مشابه: battle, brawl, broil, fight, fistfight, grapple, struggle, wrestle

- The suspect tussled with the police before they could get the handcuffs on him.
[ترجمه ترگمان] مظنون قبل از اینکه دست بند به دستش برسه به پلیس دستبرد زده
[ترجمه گوگل] این مظنون به پلیس زنگ زد تا بتواند دستبند او را بگیرد
اسم ( noun )
(1) تعریف: a rough or energetic physical fight or struggle; scuffle.
مترادف: scrap, scuffle
مشابه: brawl, broil, donnybrook, fight, fistfight, fisticuffs, fray, free-for-all, melee, set-to, struggle

(2) تعریف: any rough or energetic struggle, conflict, or the like.
مترادف: fight, struggle
مشابه: battle, conflict, contention, set-to, skirmish, strife

- You'll have a long tussle with the administration if you try to get that approved.
[ترجمه ترگمان] اگر سعی کنی آن را تایید کنی، با دولت درگیر خواهی شد
[ترجمه گوگل] اگر شما سعی می کنید که این مورد را تایید کنید، با اداره دولتی طولانی خواهید شد

• physical struggle, scuffle; difficult struggle
struggle, scuffle, fight
a tussle is a struggle or argument between two people.
if one person tussles with another or if they tussle, they struggle or argue with each other.

مترادف و متضاد

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

مجادله (اسم)
quarrel, contention, tussle, altercation

کشمکش (اسم)
tension, conflict, toil, tussle, struggle, bout, scuffle, wrestle, skirmish, scrimmage, stour, wrestling

مسابقه جسمانی (اسم)
tussle

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

نزاع کردن (فعل)
quarrel, fight, tussle, wrangle, jar

بحث کردن (فعل)
treat, tussle

struggle


Synonyms: battle, brawl, brush, clash, combat, conflict, contest, donnybrook, encounter, fight, fray, free-for-all, grind, hassle, jam, roughhouse, row, rumble, scramble, scrap, scuffle, skirmish, strife, undertaking


Synonyms: battle, box, brawl, bump heads, conflict, contest, fight, go up against, grapple, hassle, lock horns, put up a fight, romp, rough-house, row, scrap, scuffle, tangle, wrestle


جملات نمونه

1. Anna and her conscience had a little tussle.
[ترجمه ترگمان]آنا و وجدانش درگیر کش مکش بودند
[ترجمه گوگل]آنا و وجدانش کمی پریده بود

2. They began to tussle with each other for the handgun.
[ترجمه ترگمان]شروع به دعوا کردن با هم کردند
[ترجمه گوگل]آنها شروع به دویدن برای تفنگ دستی کردند

3. I had a tussle to get the knife off him.
[ترجمه ترگمان]من سعی کردم چاقو رو از تنش جدا کنم
[ترجمه گوگل]من تا به حال خرگوش برای گرفتن چاقو از او

4. After quite a tussle, I finally wrenched the letter from him.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک درگیری، بالاخره نامه را از او بیرون کشیدم
[ترجمه گوگل]پس از یک تلخی، من بالاخره نامه ای را از او گرفتم

5. They began to tussle with each other for the coins.
[ترجمه ترگمان]آن ها شروع به مبارزه با یکدیگر کردند
[ترجمه گوگل]آنها سکه ها را با یکدیگر در میان گذاشتند

6. Five teams are involved in the tussle for promotion.
[ترجمه ترگمان]پنج تیم درگیر رقابت برای ارتقا هستند
[ترجمه گوگل]پنج تیم در تنگنا برای ارتقاء مشارکت دارند

7. The boys started to tussle in the corridor.
[ترجمه ترگمان]بچه ها شروع به کلنجار رفتن در راهرو کردند
[ترجمه گوگل]پسران شروع به چرخش در راهرو کردند

8. There followed a long tussle for custody of the children.
[ترجمه ترگمان]به دنبال یک کش مکش طولانی برای بازداشت بچه ها به راه افتاد
[ترجمه گوگل]به مدت طولانی برای نگهداری از کودکان پیگیری شد

9. The tussle to free the individual from the nanny state is still far from won.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای آزاد کردن فرد از وضعیت پرستار بچه هنوز خیلی دور است
[ترجمه گوگل]جوراب برای آزاد کردن فرد از حالت پرستار هنوز هم از برنده شدن فاصله دارد

10. He received a black eye in the tussle.
[ترجمه ترگمان]او یک چشم سیاه به دست داشت
[ترجمه گوگل]او چشم سیاه را در خم شدن گرفت

11. He broke his leg in a tussle for the ball.
[ترجمه ترگمان]پای خود را به زور به سوی مجلس رقص کشاند
[ترجمه گوگل]او در حالی که برای توپ توپ می زد، پای خود را شکست

12. The referee booked him for a tussle with the goalie.
[ترجمه ترگمان]داور او را برای رقابت با دروازه بان رزرو کرد
[ترجمه گوگل]داور در یک جناح راست دروازه بان را در اختیار دارد

13. There was a legal tussle over the closure of the hospital.
[ترجمه ترگمان]کش مکش قانونی بر سر بسته شدن بیمارستان رخ داد
[ترجمه گوگل]یک بسته قانونی برای بستن بیمارستان وجود داشت

14. She had a brief tussle with her conscience before telling the whole story.
[ترجمه ترگمان]پیش از این که همه ماجرا را تعریف کند، با وجدانش درگیر بود
[ترجمه گوگل]قبل از گفتن کل داستان، او با وجدانش کوتاهی کرد

15. We are engaged in a legal tussle with a large pharmaceutical company.
[ترجمه ترگمان]ما درگیر رقابت قانونی با یک شرکت داروسازی بزرگ هستیم
[ترجمه گوگل]ما با یک شرکت دارویی بزرگ مشغول به کار هستیم

پیشنهاد کاربران

( برای به دست آوردن چیزی با کسی ) رقابت کردن

مجادله کردن

درگیری، درگیر شدن


کلمات دیگر: