کلمه جو
صفحه اصلی

diverge


معنی : ازهم دور شدن، اختلاف پیدا کردن، انشعاب یافتن، واگراییدن
معانی دیگر : (از هم) جدا شدن، (از یک نقطه در جهت های مختلف) پخش شدن، واگراییدن (در مقابل هم گراییدن: converge)، منشعب شدن، (به تدریج) متفاوت شدن، (از نظر نوع یا شکل به تدریج) دگرگون شدن، دگرسان شدن، گوناگون شدن، مختلف شدن، واگرا کردن یا شدن، منحرف کردن

انگلیسی به فارسی

انشعاب یافتن، ازهم دورشدن، اختلاف پیداکردن، واگراییدن


واگرایی، ازهم دور شدن، اختلاف پیدا کردن، انشعاب یافتن، واگراییدن


انگلیسی به انگلیسی

• branch off from a common point, go off in different directions from a center
when things diverge, they are different, or they become different.
when roads or paths diverge, they begin leading in different directions.

مترادف و متضاد

از هم دور شدن (فعل)
diverge

اختلاف پیدا کردن (فعل)
diverge

انشعاب یافتن (فعل)
diverge

واگراییدن (فعل)
diverge

go in different directions


Synonyms: bend, bifurcate, branch, branch off, depart, deviate, digress, divagate, divaricate, divide, excurse, fork, part, radiate, ramble, separate, split, spread, stray, swerve, veer, wander


Antonyms: agree, converge, join, parallel


be different from; be at odds


Synonyms: argue, conflict, contrast, depart, deviate, differ, digress, disagree, disapprove, dissent, oppose, stray, swerve, turn aside, vary, wander


Antonyms: agree, concur


جملات نمونه

to diverge a compass needle

سوزن قطب نما را واگرا کردن (منحرف کردن)


1. to diverge a compass needle
سوزن قطب نما را واگرا کردن (منحرف کردن)

2. these lines run parallel and then suddenly diverge sharply
این خطوط موازی پیش می روند ولی ناگهان منشعب می شوند.

3. This is where our opinions diverge from each other.
[ترجمه ترگمان]این همان جایی است که عقاید ما از هم دور می شود
[ترجمه گوگل]این جایی است که نظرات ما از یکدیگر متفاوت است

4. The parallel lines appear to diverge.
[ترجمه ترگمان]خطوط موازی واگرا می شوند
[ترجمه گوگل]خطوط موازی به نظر می رسد متفاوت است

5. I'm afraid our opinions diverge from each other.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه عقاید ما از هم diverge
[ترجمه گوگل]من می ترسم نظرات ما از یکدیگر متفاوت باشند

6. Opinions diverge greatly on this issue.
[ترجمه ترگمان]نظرات درباره این مساله تا حد زیادی اختلاف نظر دارند
[ترجمه گوگل]نظرات در مورد این مسئله بسیار متفاوت است

7. Two paths diverge at the fork in the road.
[ترجمه ترگمان]دو کوره راه برای diverge در جاده
[ترجمه گوگل]دو مسیر در چنگال در جاده تفاوت دارند

8. This country's interests diverge considerably from those of other European countries.
[ترجمه ترگمان]منافع این کشور به طور قابل توجهی از دیگر کشورهای اروپایی متفاوت است
[ترجمه گوگل]منافع این کشور از سایر کشورهای اروپایی بسیار متفاوت است

9. The view of the Estonian government does not diverge that far from Lipmaa's thinking.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه دولت استونی از تفکر Lipmaa دور نیست
[ترجمه گوگل]دیدگاه دولت استونی تا حدی از تفکر لیپما فاصله نگرفته است

10. I'm afraid our opinions diverge from each other on the direction of investment.
[ترجمه ترگمان]من می ترسم که عقاید ما در مسیر سرمایه گذاری از هم دور شود
[ترجمه گوگل]من می ترسم نظرات ما از یکدیگر در جهت سرمایه گذاری متفاوت است

11. Where three roads diverge take the middle branch.
[ترجمه ترگمان]جایی که سه جاده برای take شاخه میانی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در جایی که سه جاده انحراف دارند، شاخه میانی را می گیرند

12. Individuals within each may well diverge from the norm.
[ترجمه ترگمان]افراد درون هر یک ممکن است به خوبی از هنجار واگرایی داشته باشند
[ترجمه گوگل]افراد در داخل هر کدام ممکن است از هنجارها متفاوت باشند

13. They diverge in their justifications for the subjection of individuals to the exercise of state power during the enforcement of contractual obligations.
[ترجمه ترگمان]آن ها در توجیه خود برای تبعیت از افراد در اعمال قدرت دولت در طی اجرای تعهدات قراردادی از هم اختلاف دارند
[ترجمه گوگل]آنها در توجیهات خود برای تحمیل افراد به اجرای قدرت دولت در هنگام اجرای تعهدات قراردادی، متفاوتند

14. Here they would diverge on to reconditioned dockside trackage to cross the city to the freight terminal at Catalinas Sur.
[ترجمه ترگمان]در اینجا آن ها برای عبور از شهر به ترمینال باربری در Catalinas سور از هم اختلاف خواهند داشت
[ترجمه گوگل]در اینجا آنها به مسیر مسکونی متصل شده برای عبور از شهر به ترمینال حمل و نقل در کاتالیناس سور رفتند

The road to Isfahan diverges from the Kashan road just north of Ghom.

جاده‌ی اصفهان درست در شمال قم از جاده‌ی کاشان جدا می‌شود.


These lines run parallel and then suddenly diverge sharply.

این خطوط موازی پیش می‌روند؛ ولی ناگهان منشعب می‌شوند.


diverging customs

رسوم در حال دگرگونی


Dialects of this language have diverged so widely that their relationship is no longer apparent.

گویش‌های این زبان آنچنان دگرگون شده‌اند که رابطه‌ی آنها با هم‌دیگر آشکار نیست.


Over the years, their opinions diverged.

در طی سالها عقاید آنها از یکدیگر فاصله پیدا کرد.


diverging interests

علایق واگرا


پیشنهاد کاربران

فاصله گرفتن، فاصله داشتن

[ریاضیات] واگرا ( متضاد واژه converge به معنی همگرا )

منشعب شدن، دوراهی شدن


کلمات دیگر: