کلمه جو
صفحه اصلی

turgid


معنی : باد کرده، متورم، اماس دار، متسع
معانی دیگر : آماسیده، ورم کرده، پر طمطراق

انگلیسی به فارسی

بادکرده، اماس دار، متورم، متسع، پر طمطراق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: turgidly (adv.), turgidity (n.), turgidness (n.)
(1) تعریف: overwrought in language or style; too solemn or too ornate; inflated; bombastic.
متضاد: simple
مشابه: pompous

- He thought the new minister a pompous man, with his turgid sermons and lofty manner.
[ترجمه ترگمان] به نظرش می آمد که کشیش جدید، یک مرد مغرور، با وعظ پر طمطراق و رفتار lofty
[ترجمه گوگل] او وزیر جدید را یک مرد ممتاز، با موعظه ها و شیوه های بلند او می دانست

(2) تعریف: swollen, as from a fluid or inner pressure.

- a turgid leaf cell
[ترجمه ترگمان] یک سلول پر از آب
[ترجمه گوگل] سلول برگ برگ

• swollen; pompous, bombastic
a turgid mass, especially of water or mud, is thick and rather unpleasant to look at; a literary word.
a turgid piece of writing, play, or film is difficult to understand and very boring; a literary word.

مترادف و متضاد

باد کرده (صفت)
ventricular, tumescent, baggy, puffy, billowy, bouffant, protuberant, ventricose, turgid, tumid, turgescent

متورم (صفت)
inflamed, swollen, inflated, ventricose, dropsical, turgid, gouty, tumorous, tumid, turgescent, torose, tumefacient

اماس دار (صفت)
turgid, tumefactive

متسع (صفت)
turgid, varicose

جملات نمونه

1. The river rolled darkly brown and turgid.
[ترجمه ترگمان]رودخانه به رنگ قهوه ای تیره و پر جنب و جوش بود
[ترجمه گوگل]رودخانه قهوه ای و قهوه ای به دور ریخته شده است

2. He used to make extremely dull, turgid and frankly boring speeches.
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت که به طرز بسیار خسته کننده، ساده و ساده و کسل کننده حرف بزند
[ترجمه گوگل]او با استفاده از سخنان بسیار خسته کننده، بی نظیر و رک و پوست خسته شد

3. As the big vessel came up tense and turgid I thrust in the needle and injected the adrenalin.
[ترجمه ترگمان]همان طور که کشتی بزرگ عصبی و آشفته به نظر می رسید، من در سوزن فرو رفتم و the را تزریق کردم
[ترجمه گوگل]همانطور که کشتی بزرگ آمد و به سرعت در حال حرکت بود و من در سوزن رانده شد و تزریق آدرنالین

4. He found the whole conversation stilted and turgid.
[ترجمه ترگمان]تمام گفتگو را با لحنی خشک و پر طمطراق یافت
[ترجمه گوگل]او گفت که کل گفت و شنود و بازار را پیدا کرد

5. Not far away a turgid and fast moving river rushed southward in narrow gorges.
[ترجمه ترگمان]رودخانه تند و تند و تند که از سوی جنوب به سوی جنوب می پیچید، در دره های تنگ به سوی جنوب منتهی می شد
[ترجمه گوگل]دور از جایی که یک رودخانه با سرعت و سریع حرکت کرد، به سمت جنوب در گودال های باریک فرو رفت

6. He succeeded in presenting Heidegger's often turgid style in a readable and idiomatic English.
[ترجمه ترگمان]او موفق به ارائه سبک زندگی ساده هایدگر به زبان انگلیسی خوانا و خوانا شد
[ترجمه گوگل]او موفق به ارائه سبک غالبا بازرگانی هایدگر در یک انگلیسی قابل خواندن و اصطلاح شد

7. the turgid waters of the Thames.
[ترجمه ترگمان]آب های turgid رودخانه تایمز
[ترجمه گوگل]آبهای مرزی Thames

8. The flowers are still crisp and turgid.
[ترجمه ترگمان]گل ها هنوز ترد و turgid هستند
[ترجمه گوگل]گلها هنوز هم ترد و باریک هستند

9. On 23 February 20 a turgid draw between Manchester United and Marseille was watched by 623m viewers, taking almost a quarter of the total UK TV audience.
[ترجمه ترگمان]در تاریخ ۲۳ فوریه، حدود ۶۲۳ میلیون بیننده را تماشا کردند که تقریبا یک چهارم از کل بینندگان تلویزیون بریتانیا را به خود اختصاص دادند
[ترجمه گوگل]در روز 23 فوریه، 623 میلیون تماشاچی تماشا کرد که منچستریونایتد و مارسی را تماشا می کند، تقریبا یک چهارم از کل تماشاگران تلویزیون بریتانیا را تماشا می کند

10. The rest of the arts scene looks increasingly turgid by comparison.
[ترجمه ترگمان]بقیه صحنه هنر به شکل فزاینده ای با مقایسه ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]بقیه صحنه های هنر به نظر می رسد به طور فزاینده ای با توجه به مقایسه

11. Frankenstein was already turgid ; Percy made it more so.
[ترجمه ترگمان]Frankenstein پیش از پیش آشفته بود، \"پرسی\" بیشتر از اینا ساخته بود
[ترجمه گوگل]فرانکشتاین قبلا در بازار بود پرسی آن را بیشتر کرد

12. His style is turgid, boring.
[ترجمه ترگمان]سبک او ساده و کسل کننده است
[ترجمه گوگل]سبک او مارمولک است، خسته کننده است

13. A year later he moved again, to become deputy editor of the party's turgid theoretical review, Tarsadalmi Szemle.
[ترجمه ترگمان]یک سال بعد، او دوباره نقل مکان کرد تا به عنوان معاون سردبیر این بازبینی نظری این حزب، Tarsadalmi Szemle، معاون سردبیر این حزب شود
[ترجمه گوگل]یک سال بعد دوباره به سمت معاون سردبیری نظری تورسادالمی اسملف، معاون سردبیر، رفت

14. Some surprise managed to shoulder its way into Jenner's turgid writing.
[ترجمه ترگمان]برخی از تعجب دهانشان را باز کرد و به سوی نوشتن turgid (turgid)به راه انداخت
[ترجمه گوگل]بعضی از شگفتی ها توانستند راه خود را به نوشتن بازاریابی جنیور برسانند

15. All it seemed to do was circulate the warm turgid air.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تنها کاری که انجام می دهد این است که هوای گرم و turgid جریان داشته باشد
[ترجمه گوگل]همه چیز به نظر می رسید که هوا گرم شده بود

پیشنهاد کاربران

سخت و کسل کننده

ثقیل ( در مورد متون )

غلنبه سلنبه، دشوار، ملال آور، پیپیده، خسته کننده
( آب ) گل آلود، پر از گل و لای

شق کرده


کلمات دیگر: