کلمه جو
صفحه اصلی

hysteria


معنی : حمله، تشنج، هیستری، هیجان زیاد، حمله عصبی
معانی دیگر : (مجازی) هیجان و تشنج، (گریه یا خنده و غیره) شدید و بلااراده، (روان شناسی) هیستری، تپاکی، دژ آشفتگی، آبستاکی، طب تشنج، غش یا بیهوشی وحمله در زنان

انگلیسی به فارسی

(پزشکی) تشنج، حمله، غش یا بیهوشی وحمله در زنان،هیجان زیاد، هیستری، حمله عصبی


هیستری، تشنج، هیجان زیاد، حمله عصبی، حمله


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: in an individual or group, an uncontrollable outburst of fear or other emotions, producing fits of weeping, laughter, irrational behavior, or the like.
متضاد: calm

- In his hysteria, he sobbed and at the same time threatened anyone who came near him.
[ترجمه ترگمان] در حالت تشنج او هر کسی را که به او نزدیک می شد تهدید می کرد
[ترجمه گوگل] در هیستری خود، او را گرفت و در عین حال هر کسی که نزدیک او بود تهدید کرد

(2) تعریف: a chronic pathological disorder characterized by violent outbursts of emotion and sensory or motor disturbances such as hallucination or paralysis.

• uncontrollable outburst of emotion, exaggerated emotional response; pathological disorder characterized by violent emotional outbursts
hysteria among a group of people is a state of uncontrolled excitement, anger, or panic.
a person who is suffering from hysteria is in a state of violent and disturbed emotion as a result of shock; a medical use.

مترادف و متضاد

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

تشنج (اسم)
fit, tension, convulsion, hysteria, paroxysm, spasm, tenseness, tensity, tetanus, yank

هیستری (اسم)
hysteria

هیجان زیاد (اسم)
hysteria

حمله عصبی (اسم)
willies, hysteria

state of extreme upset


Synonyms: agitation, delirium, excitement, feverishness, frenzy, hysterics, madness, mirth, nervousness, panic, unreason


Antonyms: calm, control, sereneness


جملات نمونه

1. mass hysteria
برانگیختگی همگانی

2. mass hysteria
هیستری جمعی (آبستاکی همگانی)

3. A note of hysteria crept into her voice.
[ترجمه ترگمان]صدای جنون در صدایش به گوش رسید
[ترجمه گوگل]یک یادداشت از هیستری به صدای او رسید

4. One woman, close to hysteria, grabbed my arm.
[ترجمه ترگمان]یک زن به حالت عصبی نزدیک شد و بازویم را چنگ زد
[ترجمه گوگل]یک زن، نزدیک به هیستری، دستم را گرفت

5. Unnecessary anxiety has been caused by media hysteria and misinformation.
[ترجمه ترگمان]اضطراب غیر ضروری ناشی از جنون رسانه ها و اطلاعات نادرست است
[ترجمه گوگل]اضطراب غیر ضروری ناشی از هیستری رسانه و اطلاعات غلط است

6. There was mass hysteria when the band came on stage.
[ترجمه ترگمان]وقتی که گروه روی صحنه ظاهر شد، یک حالت عصبی وجود داشت
[ترجمه گوگل]هنگامی که گروه در صحنه آمد، هیستری جرمی وجود داشت

7. In a fit of hysteria, Silvia blamed me for causing her father's death.
[ترجمه ترگمان]در حالتی عصبی، silvia مرا به خاطر این که موجب مرگ پدرش شده بود سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]سیلویا در تناسب هیستری، من را به خاطر مرگ پدرش من را متهم کرد

8. The political hysteria soon wearied him and he dropped the newspaper to the floor.
[ترجمه ترگمان]تشنج سیاسی به زودی او را خسته کرد و روزنامه را به زمین انداخت
[ترجمه گوگل]هیستری سیاسی به زودی از او خسته شده و روزنامه را به طبقه پایین می برد

9. She felt an anxiety bordering on hysteria.
[ترجمه ترگمان]او احساس نگرانی شدیدی می کرد که به هیجان آمده بود
[ترجمه گوگل]او احساس اضطراب مرزی در هیستری داشت

10. By now, she was screaming, completely overcome with hysteria.
[ترجمه ترگمان]تا الان، اون داشت جیغ می زد، و کاملا دچار تشنج شده بود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، او فریاد زد، به طور کامل با هیستری غلبه کرد

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. In all the media hysteria, there was one journalist whose comments were clear-sighted and dispassionate.
[ترجمه ترگمان]در تمام هیجان رسانه ها، یک روزنامه نگار وجود داشت که نظرات او واضح و sighted بود
[ترجمه گوگل]در تمام هیستری رسانه ها، یک روزنامه نگار وجود داشت که نظراتش واضح و آشکار بود

13. His voice teetered on the edge of hysteria.
[ترجمه ترگمان]صدایش در آستانه جنون فرو رفت
[ترجمه گوگل]صدای او در لبه هیستری قرار داشت

14. He could whip a crowd into hysteria.
[ترجمه ترگمان]او می توانست جمعیتی را که دچار جنون شده بود شلاق بزند
[ترجمه گوگل]او می تواند جمعیت را به هیستری شلاق بکشد

15. She was babbling, on the verge of hysteria.
[ترجمه ترگمان]او داشت وراجی می کرد، در شرف تشنج بود
[ترجمه گوگل]او bablling بود، در آستانه هیستری

mass hysteria

برانگیختگی همگانی


پیشنهاد کاربران

آشفتگی

هیجان زیاد

هیستری یا برانگیختگی یعنی احساس یا هیجان اغراق آمیز و غیر قابل کنترل

برای اطلاعات بیشتر در همین دیکشنری رجوع کنید به:
Mass hysteria


کلمات دیگر: