کلمه جو
صفحه اصلی

agonizing


معنی : دردناک، رنج اور
معانی دیگر : دردناک، رنجاور

انگلیسی به فارسی

دردناک، رنج‌آور


تکان دهنده، دردناک، رنج اور


انگلیسی به انگلیسی

• causing agony, tormenting; very painful; causing difficulty (also agonising)
something that is agonizing causes you to feel great physical or mental pain.
agonizing decisions and choices are very difficult to make.

مترادف و متضاد

دردناک (صفت)
achy, painful, grievous, sore, agonizing, angry, detrimental, dolorous

رنج اور (صفت)
painful, agonizing, troublesome, irritating, nettlesome

difficult and painful, suffering


Synonyms: disturbing, excruciating, extreme, fierce, harrowing, intense, racking, struggling, tearing, tormenting, tortuous, torturing, vehement, violent


جملات نمونه

1. an agonizing feeling of shame and guilt
احساس زجرآور شرم و گناه

2. the decision to sell the ancestral home was an agonizing one
تصمیم به فروش خانه ی آبا و اجدادی جانگداز بود.

3. He did not wish to die the agonizing death of his mother and brother.
[ترجمه ترگمان]نمی خواست مرگ دردناک مادرش و برادرش را به پایان برساند
[ترجمه گوگل]او نمی خواست مرگ مرگبار مادر و برادرش را بکشد

4. It was an agonizing decision for him.
[ترجمه Amirmohammad] تصمیم سختی برای او بود.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم سختی برای او بود
[ترجمه گوگل]این تصمیم مهارتی برای او بود

5. This is a torturous, agonizing way to kill someone.
[ترجمه ترگمان]این یه راه زجر اور برای کشتن یه نفر هست
[ترجمه گوگل]این روش شکنجه و آزار دهنده برای کشتن کسی است

6. She went through an agonizing few weeks waiting for the test results.
[ترجمه ترگمان]او چند هفته عذاب کشید و منتظر نتایج آزمایش شد
[ترجمه گوگل]او چند هفته طول کشید تا انتظار نتایج آزمایش را داشته باشد

7. It was the most agonizing decision of her life.
[ترجمه ترگمان]این یکی از most زندگی او بود
[ترجمه گوگل]این تصادف ترین تصمیم زندگی اش بود

8. We are faced with an agonizing choice/decision/dilemma.
[ترجمه ترگمان]ما با انتخاب \/ تصمیم گیری \/ معضل دردناکی مواجه هستیم
[ترجمه گوگل]ما با یک انتخاب / تصمیم / دلخوری مضطرب مواجه هستیم

9. He now faces an agonizing two-month wait for the test results.
[ترجمه ترگمان]او اکنون با یک انتظار دردناک دو ماهه برای نتایج آزمایش ها رو به رو است
[ترجمه گوگل]او اکنون با انتظار دو ماهه برای نتایج آزمایش مواجه است

10. I spent days agonizing over whether to take the job or not.
[ترجمه ترگمان]من روزها را برای این که آیا این کار را انجام دهم یا نه، عذاب کشیده ام
[ترجمه گوگل]روزهایم را صرف شادی کردن یا نگرفتن کردم

11. The accused faces an agonizing wait while the jury considers its verdict.
[ترجمه ترگمان]متهمان با صبر دردناکی مواجه هستند در حالی که هیات منصفه قضاوت خود را در نظر گرفته است
[ترجمه گوگل]متهم به صبر وحشتناکی نگاه می کند در حالی که هیئت منصفه حکم خود را می پذیرد

12. She was faced with an agonizing choice .
[ترجمه ترگمان]او با یک انتخاب دردناک روبرو شده بود
[ترجمه گوگل]او با انتخاب غم انگیز مواجه شد

13. After three days, we felt an agonizing, gnawing hunger.
[ترجمه ترگمان]بعد از سه روز، ما احساس گرسنگی و گرسنگی می کردیم
[ترجمه گوگل]پس از سه روز، احساس گرسنگی و گرسنگی را احساس کردیم

14. The evening passed with agonizing slowness.
[ترجمه ترگمان]شب با کندی دردناک سپری شد
[ترجمه گوگل]شب با آرامش ناگهانی به پایان رسید

15. After a lot of agonizing she decided to terminate the pregnancy.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه خیلی عذاب کشید تصمیم گرفت حاملگی رو تموم کنه
[ترجمه گوگل]پس از بسیاری از مشتاقانه تصمیم گرفت که بارداری را خاتمه دهد

پیشنهاد کاربران

پر تب و تاب، دلهره آور، مثلا:
She went through an agonizing few weeks waiting for the test result.

Extremely painful

عذاب آور

He now faces an agonizing two - month wait for the test results

And it turns out this causes agonizing chronic pain, joint and movement problems, and other issues — even if you try to give the birds good living conditions
. . . درد و عذاب مزمنِ رنج آور. . .


کلمات دیگر: