کلمه جو
صفحه اصلی

insinuation


معنی : اشاره، زیرکی، نفوذ، پیچ، تاب، دخول غیر مستقیم، رخنه یابی، خود جاکنی، دخول تدریجی
معانی دیگر : گوشه زنی، کنایه، موج

انگلیسی به فارسی

تاب، پیچ، موج، اشاره، رخنه یابی، خود جاکنی، نفوذ، دخول تدریجی، دخول غیر مستقیم


انگیزه، تاب، دخول غیر مستقیم، اشاره، پیچ، رخنه یابی، زیرکی، خود جاکنی، نفوذ، دخول تدریجی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sly hint or suggestion, esp. a derogatory or malicious one.
مشابه: hint

- He resented her insinuation that he hadn't done the work himself.
[ترجمه اشکان فضل اله] او از اشاره ی ان دختر اضهار رنجش کرد که او این کار را خودش انجام نداده
[ترجمه ترگمان] او از این که خود کار را انجام نداده بود رنجیده بود
[ترجمه گوگل] او از نوشتۀ او انتقاد کرد که او این کار را انجام نداده است

(2) تعریف: the act of insinuating oneself into another's favor or affections; ingratiation.

• hint, allusion; subtle instilling; practice of gaining favor through indirect means

مترادف و متضاد

اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral

زیرکی (اسم)
intelligence, agility, sagacity, acuteness, brilliance, cunning, subtlety, astuteness, penetration, perspicuity, cogency, insinuation, perspicacity

نفوذ (اسم)
influx, prevalence, force, influence, authority, leading, penetration, infiltration, permeation, dominance, importance, transpiration, transudation, insinuation, seepage, prestige

پیچ (اسم)
loop, turn, curve, ramp, vortex, knee, bolt, screw, twist, twine, buckle, convolution, furl, rick, wimple, crisping, embroglio, insinuation, involution, kink, meander, vis, whorl, winder

تاب (اسم)
swing, sway, glow, tolerance, patience, twist, insinuation, kink

دخول غیر مستقیم (اسم)
insinuation

رخنه یابی (اسم)
insinuation

خود جاکنی (اسم)
insinuation

دخول تدریجی (اسم)
insinuation

implication


Synonyms: veiled remark, innuendo, hint, suggestion


جملات نمونه

1. I deeply resent the insinuation that I'm only interested in the money.
[ترجمه محمدرضا شریفی] من از این نیش و کنایه که فقط به پول علاقه دارم عمیقا دلخور می شوم
[ترجمه ترگمان]من عمیقا از the که فقط به پول علاقه مند هستم ناراحت می شوم
[ترجمه گوگل]من عمیقا از این انتقاد می ترسم که من فقط به پول علاقه مند هستم

2. His reputation was ruined by insinuation and rumour.
[ترجمه ترگمان]شایعات و شایعات او را خراب کرده بود
[ترجمه گوگل]شهرت او توسط انحصار و شایعه خراب شد

3. She rejected the insinuation that she was partly to blame.
[ترجمه ترگمان]به این نکته اشاره کرد که او تا حدی مقصر است
[ترجمه گوگل]او این نکته را رد کرد که او تا حدی سرزنش می کرد

4. She resented the insinuation that she was too old for the job.
[ترجمه ترگمان]از این که برای این کار خیلی پیر شده بود، ناراحت شد
[ترجمه گوگل]او از این نکته خشمگین بود که او برای این کار خیلی قدیمی بود

5. She has a genius for insinuation.
[ترجمه ترگمان] اون یه نابغه رو برای خودش داره
[ترجمه گوگل]او دارای یک نابغه است

6. Insinuation was their best defense, their best offense.
[ترجمه ترگمان]insinuation بهترین دفاع، بهترین offense بود
[ترجمه گوگل]Insinuation بهترین دفاع آنها بود، بهترین جرم آنهاست

7. Of implication. insinuation and Ill will. till'you cannot lie still.
[ترجمه ترگمان] به خاطر اینه که و من این کار را خواهم کرد تا وقتی که تو هنوز نمیتونی دروغ بگی
[ترجمه گوگل]از پیامد انوشه و اراده خواهد شد تا حالا نمیتونی دروغ بگی

8. The Russian insinuation is that Ukraine will siphon off gas meant for Western Europe.
[ترجمه ترگمان]کنایه روسیه این است که اوکراین از گاز برای اروپای غربی استفاده خواهد کرد
[ترجمه گوگل]نکته روسیه این است که اوکراین گاز را که برای اروپای غربی طراحی شده است، از بین خواهد برد

9. The insinuation at its root has not been proved.
[ترجمه ترگمان]نفوذ در ریشه آن ثابت نشده است
[ترجمه گوگل]انگیزه در ریشه آن ثابت نشده است

10. The reason for this sudden spate of spurious insinuation?
[ترجمه ترگمان]دلیل این spate الکی بود؟
[ترجمه گوگل]دلیلی برای این ناگهانی ناگهانی انگیزه های جعلی؟

11. The elegant wine, soft insinuation that it is the dynamic, charming, elegant features.
[ترجمه ترگمان]شراب بسیار زیبا و insinuation که حاکی از آن است که این چهره جذاب و جذاب و جذاب است
[ترجمه گوگل]شراب ظریف، تزئین نرم که ویژگی های پویا، جذاب، ظریف است

12. She blamed him, not directly but by insinuation.
[ترجمه ترگمان]او را سرزنش می کرد، نه مستقیما بلکه به فکر فرو می رفت
[ترجمه گوگل]او او را سرزنش کرد، نه به طور مستقیم، بلکه به وسیلۀ نوشتن

13. Still, the insinuation endures that medical practice lacks a basis in science.
[ترجمه ترگمان]با این حال، the ثابت کرده است که عمل پزشکی پایه و اساس علم است
[ترجمه گوگل]با این حال، این نوشتار ادامه می دهد که تمرین پزشکی در زمینه علم وجود ندارد

14. She refused to use insinuation in order to gain favor.
[ترجمه ترگمان]او از کنایه زدن برای به دست آوردن سود امتناع کرد
[ترجمه گوگل]او امتناع از استفاده از انجیل برای به دست آوردن نفع

15. She bridled ( up ) at the insinuation.
[ترجمه ترگمان]از اینکه این موضوع را به او اطلاع داده بودم، این موضوع باعث شد که او از این موضوع ممانعت به عمل آورد
[ترجمه گوگل]او در نوشتار به دام افتاد

his insinuations about my monthly income

کنایه‌های او درباره‌ی درآمد ماهیانه‌ی من


I hate her insinuations.

از گوشه‌زنی‌های او بیزارم.


پیشنهاد کاربران

اشاره به صورت غیر مستقیم


نیش و کنایه و زخم زبان


کلمات دیگر: